بایدن نیازی به سیاست جدید خاورمیانه ندارد
دولت ترامپ منطقه را درست کرد
محمد قاسم شایق
همانند هشت رئیس جمهور گذشته ایالات متحده بیشتر سیاست خارجی رئیس جمهور دونالد ترامپ تحت سلطه خاورمیانه گسترده تر بود. علیرغم صحبت در مورد پایان دادن به “جنگهای ابدی” و چرخش در آسیا منافع اصلی ملی بارها ایالات متحده را به منطقه برگردانده است. از بسیاری جهات ، اولویت های ترامپ در خاورمیانه با دو پیشینی خود تفاوت چندانی نداشت: از بین بردن سلاح های کشتار جمعی ، حمایت از شرکای ایالات متحده ، مبارزه با ترور و تسهیل صادرات هیدروکربن ها. از طرق دیگر دولت وی یک تغییر الگوی قابل توجه در رویکرد ایالات متحده به منطقه را مشاهده کرد. روسای جمهور ایالات متحده جورج دبلیو بوش و باراک اوباما مبارزات تحول آفرین را در خاورمیانه دنبال کردند که بر این باور اشتباه بود که ایالات متحده می تواند با ایجاد حفرهای سیاسی و نظامی در ایالات آنجا ، به دلایل اصلی ترور اسلامگرایان و بی ثباتی دائمی منطقه رسیدگی کند. اگرچه دیدگاه های سیاست واقعی ترامپ اغلب از نظر الهی دشوار بود اما دولت وی موضع دیگری گرفت و نتایج واضحی داشت. ترامپ با محدود نگه داشتن اهداف آمریكا پاسخ دادن به تهدیدهای قریب الوقوع منطقه ای اما در غیر این صورت كار كردن عمدتاً از طریق شرکای روی زمین از دام هایی كه پیشینیانش با آن روبرو بودند در حالی كه هنوز منافع آمریكا را پیش می برد جلوگیری كرد. علیرغم همه انتقادات حزبی در بحث های مربوط به سیاست خارجی امروز این الگوی جدید باید و احتمالاً خواهد بود به تعریف سیاست ایالات متحده ادامه دهد. این بهترین گزینه برای مهار چالش ها در خاورمیانه و اولویت بندی چالش های ژئوپلیتیک در سایر نقاط است.
یک استراتژی جدید
اکثر دولت های جدید استراتژی امنیت ملی را صادر می کنند و سپس آن را به سرعت قفسه بندی می کنند. اما سند 2017 که توسط کاخ سفید تهیه شد طرح جدیدی را برای سیاست های ایالات متحده در خاورمیانه ارائه می دهد و دولت ترامپ به طور کلی از آن پیروی می کند. به طور کلی این استراتژی خواستار تغییر تمرکز از جنگهای به اصطلاح بی پایان به رقابت قدرتهای بزرگ در درجه اول با چین و روسیه بود. از نظر خاورمیانه این اصل اول به معنای اجتناب از درگیر شدن در موضوعات محلی است و در عین حال خطرات نزدیک به هم سطح و منطقه ای را تحت فشار قرار می دهد. در عمل این به معنای مهار ایران و روسیه در حالی بود که تهدیدهای جدی تروریستی را شکست. اصل بعدی کار در کنار متحدان و شرکای منطقه و نه معمولاً اقدام یک جانبه پیچیده تر بود. این وسیله ای بود نه هدف. ترامپ با هدف این هدف پس از سقوط رقه پایتخت این گروه در سوریه در سال 2017 برای پایان دادن به درگیری مرکزی ایالات متحده در کارزار ضد داعش و سقوط نیروهای نظامی ایالات متحده در افغانستان و انتقال هر دو مأموریت به متحدان محلی پایان داد. مشاوران نظامی وی می خواستند که ایالات متحده متعهد بماند در حالی که رهبران غیرنظامی دیگر تلاش می کردند نیروهای آمریکایی را در سوریه و عراق در تلاش گسترده ترامپ برای مهار ایران جاسازی کنند. بیشتر درگیری های داخلی دولت محصول این اهداف رقابتی بود: بیرون کشیدن و اولویت بندی ضد تروریسم یا تمرکز بر تروریست ها و ایران. در پایان این توافق بر سر سازش منطقی عقب نشینی عمده نیروهای با باقی مانده نیروهای صرفاً ضد تروریسم و مأموریت های متمرکز بر ایران توافق کرد. به عنوان بخشی از این اصل دوم ترامپ همچنین اظهار داشت که از اقدامات نظامی اسرائیل و ترکیه علیه ایران و روسیه در سوریه و عمدتاً به کشورهای حاشیه خلیج فارس ، اردن ، عراق و اسرائیل اعتماد خواهند کرد تا در برابر تهران ایستادگی کنند. ایالات متحده به نوبه خود در صورت لزوم فروش اسلحه ، هدف قرار دادن تروریست ها یا مجازات استفاده رئیس جمهور سوریه از بشار اسد از سلاح های شیمیایی این تلاش ها را از نظر نظامی تکمیل می کند. با این حال دولت به طور کلی در استفاده از قدرت نظامی محتاط بود به ویژه هنگامی که جان هیچ آمریکایی از بین نرفت. اما هنگامی که تصمیم به اقدام گرفت نیروهای آمریکایی به طور موثر اسد گروه های تروریستی مزدوران روسی و شبه نظامیان مورد حمایت ایران را هدف قرار دادند. در عوض حمل این بار اضافی دولت ترامپ علی رغم قتل روزنامه نگار جمال خاشوگی رفتار داخلی شرکای مهم از جمله مصر ، ترکیه و حتی عربستان را تا حد زیادی نادیده گرفت. دولت همچنین روشن كرد كه وقتی مسئله فلسطین مطرح شود آشكارا از اسرائیل حمایت خواهد كرد و سیاست های دیرینه آمریكا و بین المللی در مورد انتقال سلاح ، بلندی های جولان ، اورشلیم و صحرای غربی را لغو خواهد كرد. این سیاست ها باعث ایجاد توافقنامه تاریخی ابراهیم بین اسرائیل و چندین کشور عربی شد نشانه ای از حرکت منطقه به خارج از درگیری های اسرائیل و فلسطین.
چالش ایران
وظیفه مهار ایران الگوی جدید دولت ترامپ را آزمایش کرد. ترامپ معتقد بود که توافق هسته ای 2015 ایران با واسطه دولت اوباما یک توافق بد است. مدت آن محدود بود و متحدان منطقه ای شکایت داشتند که نتوانستند به رفتارهای بی ثبات کننده ایران بپردازند. سرانجام پس از 18 ماه جستجوی شرایط سختگیرانه تر از ایران ایالات متحده این توافق نامه را ترک کرد. اگرچه تهران با افزایش سریع فعالیت غنی سازی خود مقابله به مثل كرد اما توافقنامه را به طور كامل ترك نكرد. علی رغم سخنان مخالف سیاست بعدی دولت تغییر رژیم نبود اگرچه برخی از سیاست گذاران این احتمال را می دیدند. در عوض کمپین “حداکثر فشار” ترامپ برای وادار کردن ایران به مذاکره در مورد یک توافق گسترده تر که شامل فعالیت های هسته ای ، برنامه موشکی و رفتار منطقه ای آن باشد طراحی شده است. سیاست ایالات متحده تأثیر واقعی بر اقتصاد ایران و ماجراجویانه منطقه ای آن داشت. اگرچه تهران قاچاق نفت و گاز خود را با قیمت تخفیف به خارج از کشور ادامه داد اما تحریم ها کمک مالی را که می توانست به متحدان خود در عراق ، لبنان و سوریه ارائه دهد محدود کرد. نه چین و نه روسیه حاضر به نجات ایران نبودند و اروپایی ها علی رغم مخالفت نمی توانستند مقابله به مثل کنند. اگرچه مخالفان دولت استدلال می كردند كه ایران هرگز امتیاز گسترده ای نخواهد داد اما خواسته های ترامپ تفاوت چندانی با آنچه در اوایل دولت اوباما بود ندارد. در هر دو مورد آنها مواضع اولیه حداکثر گرا بودند. ترامپ مانند اوباما می خواست در مورد یک توافق مذاکره کند اما با یک تفاوت اساسی: اولویت اصلی ترامپ جلوگیری از ماجراجویی منطقه ای ایران و محدود کردن توانایی های هسته ای آن تا آنجا که ممکن است صرف نظر از محدودیت های دیپلماتیک. اگر معامله ای با این پارامترها امکان پذیر بود پس چنین خواهد بود. برخلاف دولت اوباما که دستیابی به توافق را در اولویت خود قرار داد ترامپ ایران را یک تهدید کل نگر دانست و همه سیاست های خاص از جمله پرونده هسته ای را زیر نظر این واقعیت قرار داد. وی بدین ترتیب پیچ را چرخاند یا برای اینکه شرایط مساعد را الزام کند یا در غیر این صورت ایران را به طور جدی تضعیف می کند. در مورد اینکه آیا این سیاست موثر است هنوز حکم صادر نشده است. زمان و تصمیم گیری خود دولت بایدن تصمیم خواهند گرفت که آیا “حداکثر فشار” در را برای اسکان در آینده باز می کند یا صرفاً ایران را به شکست هسته ای نزدیک می کند و از هرگونه مصالحه مذاکره دور می کند.
سوریه و عراق
ترامپ با تلاش برای مقابله با گسترش منطقه ای ایران به ویژه در سوریه و عراق کمپین تحریم های خود را جفت کرد. در اولی دولت او یک سیاست سردرگمانه از اوباما به ارث برد سیاستی که بعداً مشاوران رئیس جمهور سابق نیز از آن انتقاد کردند: یک قسمت سرنگونی اسد از طریق مخالفت مسلح یک قسمت به دنبال توافق سیاسی با میانجیگری سازمان ملل و یک قسمت دیگر شکست داعش. تا اواخر سال 2017 دولت ترامپ سیاست خود در سوریه را توسعه داده بود این بار نیز بر اساس اصول مقابله با تهدیدات منطقه ای در حالی که با متحدان و شرکا کار می کرد: بیرون راندن ایران شکست دائمی داعش و حل منازعات داخلی کشور است. اگرچه ارتش آمریكا در برابر فرار از ماموریت ضد داعش خود مقاومت كرد اما سرانجام با هدف گیری دوجانبه نیروهای خود را در شمال شرقی و جنوب انجام داد تا با انكار زمین و منابع دولت اسد و متحدانش سیاست سوریه را بیشتر گسترش دهد. تا سال 2020 ایالات متحده ائتلافی مقاوم ساخته بود حتی در حالی که می خواست از تعهد مستقیم خود بکاهد. ترکیه و عناصر مخالف مسلح در سوریه برای انکار پیروزی قاطع نظامی اسد با ایالات متحده همکاری کردند و حملات اسرائیل به پشتیبانی اسرائیل به اهداف ایرانی در این کشور گزینه های نظامی رژیم را بیشتر محدود کرد. در همین حال ایالات متحده یک ائتلاف بزرگ بین المللی دیپلماتیک را پشتیبانی کرد که از تلاش های سیاسی سازمان ملل برای حل منازعه پشتیبانی می کرد دمشق را به صورت دیپلماتیک جدا کرد و اقتصاد کشور را از طریق تحریم ها خرد کرد. دقیقاً مانند سیاست گسترده تر در قبال ایران که سوریه در آن قرار دارد اما نتیجه یک بن بست است. اگر راه حلی برای مذاکره وجود نداشته باشد جنگ فرسایشی نامنظم ادامه خواهد یافت اما این همان چیزی است که علیه شوروی در افغانستان کار کرد. با این حال دولت بعدی باید این مزایا را در برابر سایر خطرات از جمله هزینه برای غیرنظامیان بسنجد. جای تعجب نیست که سیاست ایالات متحده واشنگتن را در تضاد با مسکو قرار می دهد سوریه سوریه را به عنوان مکان اصلی برای ورود مجدد دیپلماتیک و نظامی در خاورمیانه می دید. . در راستای هدف خود برای مقابله با تهدیدات هم سطح منطقه ای ایالات متحده بارها به فعالیت های نظامی و مزدوری روسیه در شمال شرقی سوریه پاسخ داد و به ترکیه کمک کرد تا از حملات مشترک سوریه و روسیه در شمال غربی این کشور جلوگیری کند. اما مخالفت ترکیه با شریک محلی سوری کرد ایالات متحده در شمال شرقی نیروهای دموکراتیک سوریه مرتبط با حزب کارگران کردستان یا پ.ک.ک این رابطه را پیچیده کرد. این تنش به یک حادثه کوتاه مدت نظامی و دیپلماتیک در اکتبر 2019 منجر شد. اگرچه واشنگتن و آنکارا موفق به حل این بحران شدند این نشان دهنده دشواری کار از طریق شرکا چه SDF و چه ترک ها برنامه های آنها ممکن است فراتر از آنچه واشنگتن می تواند پشتیبانی کند باشد . در عراق ایالات متحده سعی کرد تلاش نظامی ضد داعش خود را از مبارزه بزرگتر علیه ایران جدا کند. اما شبه نظامیان محلی وفادار به تهران کار خود را علیه نیروهای آمریکایی افزایش دادند. ترامپ سرانجام مقابله به مثل کرد قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس پهلوان منطقه ای بی بدیل ایران را کشت. ایران با حمله موشکی بالستیک به یک پایگاه آمریکایی پاسخ داد اما نتوانست خسارات جدی وارد کند. نتیجه یک پیروزی روشن برای ایالات متحده بود گرچه نهایی نبود. نیروهای آمریکایی در عراق باقی مانده اند اما شبه نظامیانی مانند کتائب حزب الله هنوز تهدید هستند. عراق همچنان ناپایدارترین جبهه بین واشنگتن و تهران است.
مدلی برای آینده
طی چهار سال گذشته دولت ترامپ دو موفقیت بزرگ در خاورمیانه کسب کرد توافق آبراهام و نابودی خلافت ارضی داعش در عراق و سوریه. این کشور همچنین موفق شد با گسترش بیشتر روسیه در سوریه و جاهای دیگر مقابله کند تهدید پایدار و چند جانبه ایران برای ثبات منطقه را درک کند و ائتلافی را برای مقابله با رفتارهای بدخیم تهران بسیج کند. اگرچه ترامپ چالش هسته ای ایران را حل نکرد اوباما نیز این مشکل را حل نکرد. محدودیت های توافق هسته ای اصلی در غنی سازی بدون محدودیت ایران در مدت بیش از 5 سال به سرعت محو می شد. طبق استانداردهای اخیر خاورمیانه همه اینها نتیجه قابل احترامی برای سیاست است. ترامپ موفق شد تعهدات و هزینه های مستقیم ایالات متحده را کاهش دهد همه اینها ضمن همکاری نزدیک با متحدان منطقه ای بود. هنوز هم ممکن است برای دولت بعدی دشوار باشد که این روش را هنگام تمرکز مجدد روی توافق هسته ای ایران حفظ کند. در حال حاضر بسیاری از متحدان منطقه ای بیش از بازگشت فوری به توافق خواستار ادامه فشار آمریكا بر اقتصاد ایران و ماجراجویانه منطقه ای هستند. بایدن باید اولویت ها را به دقت متعادل کند.