• بیوگرافی

















  • صفحۀ سایت در فیس بوک

  • مطالب پسندیده در فیس بوک

  • paypal

  • موضوع هفته

    مطالب محبوب

    ترامپ، اوکراین و محدودیت‌های صلح‌سازی ریاست جمهوری با نادیده گرفتن دهه‌ها رویه آمریکایی و رویکرد او با موانع زیادی روبروست

    ترامپ، اوکراین و محدودیت‌های صلح‌سازی ریاست جمهوری

    با نادیده گرفتن دهه‌ها رویه آمریکایی و رویکرد او با موانع زیادی روبروست

    محمد قاسم شایق

    رئیس جمهور ایالات متحده در تلاش بود تا به یک جنگ فوق‌العاده خشونت‌آمیز بین روسیه و همسایه‌اش پایان دهد. او همچنین ترجیحات روشنی در مورد اینکه کدام طرف را بیشتر تحسین می‌کند داشت. رئیس جمهور نوشت: «من روس‌ها را دوست دارم». اما مردم آمریکا طرف مقابل را ترجیح می‌دادند و در نتیجه او خاطرنشان کرد که واشنگتن باید «در بی‌طرفی خود بین جنگجویان دقیق باشد». رئیس جمهور تئودور روزولت بود و جنگ بین روسیه و ژاپن بود. بی‌طرفی ایالات متحده، همراه با احترام روسیه و ژاپن به روزولت و قدرت آمریکا به کاخ سفید اجازه داد تا در سال ۱۹۰۵ برای پایان دادن به آن جنگ خونین میانجیگری کند. به خاطر تلاش‌هایش روزولت اولین رئیس جمهور ایالات متحده شد که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.بیش از یک قرن بعد رئیس جمهور دیگری از ایالات متحده به دنبال پایان دادن به یک جنگ خونین دیگر است که روسیه و یک کشور همسایه را درگیر کرده است. حتی بیشتر از روزولت رئیس جمهور دونالد ترامپ در این جنگ از روس‌ها جانبداری می‌کند در حالی که باز هم اکثر آمریکایی‌ها از طرف مقابل حمایت می‌کنند. ترامپ همچنین روشن کرده است که پایان دادن به جنگ در اوکراین را هدفی حیاتی برای ریاست جمهوری خود می‌داند و با گرد هم آوردن دو طرف او نیز امیدوار است جایزه صلح نوبل را ببرد  که به سنت مقدس صلح‌سازی ریاست جمهوری ایالات متحده می‌افزاید. اما این بار مسیر پیش رو بسیار کمتر قطعی است. ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی خود قول داد که می‌تواند جنگ را در ۲۴ ساعت پایان دهد. با این حال علیرغم مانورهای زیاد کاخ سفید صد روز اول دولت دوم ترامپ با چشم‌انداز کمی برای پایان یافتن زودهنگام جنگ سپری شده است. دولت در ۳۰ آوریل به توافق جداگانه‌ای با اوکراین دست یافته است که به ایالات متحده سهمی در منابع معدنی اوکراین می‌دهد اما اگرچه این توافق قرار است نشان‌دهنده سرمایه‌گذاری ایالات متحده در آینده اوکراین باشد اما به نظر می‌رسد تا حد زیادی با مسئله مهم‌تر حال و هوای جنگ‌زده اوکراین بی‌ارتباط است. همه اینها نشان می‌دهد که ترامپ رویکرد بسیار متفاوتی نسبت به اسلاف خود در میانجیگری اتخاذ کرده است. علیرغم نمونه اولیه روزولت میانجیگری ایالات متحده در مناقشات خارجی تا زمان جنگ سرد زمانی که نگرانی‌های واشنگتن به جای صرفاً منطقه‌ای، جهانی شد به بخش اصلی سیاست خارجی آمریکا تبدیل نشد. با این حال از آن زمان روسای جمهور اغلب دریافته‌اند که اقدام به متعهد کردن قوی‌ترین ابرقدرت جهان به یک فرآیند صلح اگرچه هیچ تضمینی برای موفقیت ندارد اما می‌تواند شانس موفقیت را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. ایالات متحده نقش محوری ایفا کرد به عنوان مثال در دستیابی به آتش‌بس و عقب‌نشینی جزئی اسرائیل در سینا پس از جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ در تأمین صلح در بوسنی در سال ۱۹۹۵ و در حل اختلاف ایرلند شمالی در سال ۱۹۹۸. و هنگامی که روسای جمهور ایالات متحده شخصاً خود را در مذاکرات دخیل کرده‌اند معمولاً موفق بوده‌اند البته با برخی استثنائات قابل توجه. ریچارد نیکسون نتوانست در سال ۱۹۷۴ بین سوریه و اسرائیل صلح برقرار کند بیل کلینتون در سال ۱۹۹۴ موفق شد اسرائیل و اردن را به امضای یک پیمان صلح تاریخی وادار کند، اما در رسیدن به هدف بسیار بلندپروازانه‌تر خود برای ایجاد یک توافق صلح جامع‌تر بین اسرائیل و فلسطین ناکام ماند. با این حال حتی در صورت موفقیت هر رئیس جمهور-دیپلماتی به خاطر تلاش‌هایش توسط کمیته نوبل نروژ مورد تقدیر قرار نگرفته است.اگرچه باید با احتیاط به تشابهات تاریخی اشاره کرد اما سه میانجیگری ریاست جمهوری معیارهای مفیدی را برای قضاوت در مورد تلاش‌های ترامپ برای پایان دادن به جنگ در اوکراین ارائه می‌دهند. در کنار مذاکره روزولت با روسیه و ژاپن در سال ۱۹۰۵ تجربه سخت جان اف کندی با هلند و اندونزی در سال ۱۹۶۲ و پیروزی جیمی کارتر با مصر و اسرائیل در کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ شرایط لازم برای موفقیت را نشان می‌دهند اما همچنین منابع بالقوه ناامیدی نیز وجود دارند.

    نیمی از یک جزیره

    روزولت وقتی ایده میانجیگری در جنگ روسیه و ژاپن برای اولین بار در سال ۱۹۰۴ با او مطرح شد، پاسخ منفی داد. این پیشنهاد از سوی بارون کنتارو کانکو یک دیپلمات ژاپنی که چند ماه پس از حمله غافلگیرانه ژاپن به بندر لوشون (پورت آرتور) تحت کنترل روسیه در منچوری با روزولت در هاروارد همکاری داشت مطرح شد. اگرچه رئیس جمهور تشخیص داد که ایالات متحده در نتیجه این رقابت امپراتوری دوردست ذینفع است اما بر مبارزات انتخاباتی مجدد خود متمرکز بود و شک داشت که این جنگ تعادل قدرت را در شرق آسیا تغییر دهد.با این حال هنگامی که ژاپنی‌ها در ماه مه ۱۹۰۵ به طور غیرمنتظره‌ای ناوگان بالتیک روسیه را شکست دادند روزولت نظر خود را تغییر داد. همانطور که بعداً توضیح داد، او می‌خواست از “بیرون راندن کامل روسیه توسط ژاپن از شرق آسیا” جلوگیری کند. در این مرحله تزار نیکلاس دوم عجله‌ای برای دنبال کردن صلح نداشت اما روزولت راه دیگری برای متقاعد کردن او پیدا کرد. رئیس جمهور از طریق دوستش کانکو ژاپنی‌ها را به حمله به جزیره ساخالین تشویق کرد جزیره‌ای که پیش از آنکه روسیه در سال ۱۸۷۵ کنترل کامل آن را به دست بگیرد بین ژاپن و روسیه تقسیم شده بود. روزولت به درستی فرض کرد که از دست دادن قلمرو روسیه محاسبات نیکلاس را تغییر خواهد داد. در همین حال رئیس جمهور با آگاهی از اینکه ژاپنی‌ها موج بدهی به کشتی‌سازان بریتانیایی را به راه انداخته بودند و نمی‌توانستند هزینه یک جنگ ابدی را بپردازند به آنها توصیه کرد که حملات بیشتر را متوقف کنند. اندکی پس از حمله به ساخالین هر دو طرف توافق کردند که با میانجیگری ایالات متحده در پورتسموث نیوهمپشایر ملاقات کنند. پس از آغاز مذاکرات در اوت ۱۹۰۵ دو نکته اختلافی به سرعت آشکار شد: غرامت و آینده ساخالین. ژاپنی‌ها پیشنهاد دادند که اگر توکیو بتواند موقعیت اقتصادی ویژه روسیه را در استان چین به ارث ببرد از منچوری عقب‌نشینی کنند، جایی که روسیه بندر اصلی را کنترل می‌کرد و راه‌آهن شرقی چین را ساخته و اداره کرده بود. اما آنها قصد داشتند ساخالین را حفظ کنند و انتظار داشتند روسیه ۷ میلیارد دلار (تقریباً ۲۵۱ میلیارد دلار امروز) غرامت برای هزینه‌های جنگ به آنها بپردازد. روس‌ها حاضر بودند هر آنچه را که در چین می‌خواستند به ژاپنی‌ها واگذار کنند مشروط بر اینکه ژاپن از ساخالین عقب‌نشینی کند و از درخواست غرامت صرف نظر کند.این امر باعث شد روزولت برای کاهش فاصله بین دو طرف کاهش درخواست‌های ژاپنی‌ها برای پول و طرح‌های روسیه برای کل ساخالین با مشکل مواجه شود. در نهایت با نزدیک شدن مذاکرات به شکست دربار امپراتوری ژاپن پیشنهاد نهایی تزار را پذیرفت: نیمی از جزیره و بدون پول. تزار احتمالاً تحت تأثیر استدلال فرستاده روزولت در سن پترزبورگ قرار گرفته بود که از آنجایی که جزیره مدت‌هاست تقسیم شده است نیکلاس در واقع زمین روسیه را واگذار نمی‌کند. توکیو از طریق بریتانیایی‌ها که آمریکایی‌ها آنها را از کانال مخفی روزولت مطلع کرده بودند از تمایل تزار برای پذیرش نیمی از ساخالین مطلع شده بود. توکیو که با چشم‌انداز ادامه جنگ با هزینه‌های گزاف یا موافقت با صلحی که بیشتر خواسته‌هایش را به آن می‌داد، مواجه بود دومی را انتخاب کرد و حتی کمتر از آنچه روزولت همیشه از آن حمایت می‌کرد پذیرفت. دو طرف در ماه سپتامبر پیمان پورتسموث را امضا کردند.موفقیت روزولت چند نشانه برای روسای جمهور بعدی گذاشت. سهم اصلی او این بود که دو طرف را در مذاکره نگه دارد تا به فرمولی برسند که هر دو بتوانند آن را بپذیرند فرآیندی که شامل امتیازات متقابل در مورد نکات اصلی مورد اختلاف بود. روس‌ها و ژاپنی‌ها که از مذاکرات خسته شده بودند با رئیس جمهور به توافق رسیدند که طولانی شدن جنگ به نفع منافع آنها نیست. این موفقیت تا حد زیادی ممکن بود زیرا نه سن پترزبورگ و نه توکیو، روزولت را به عنوان طرف مقابل نمی‌دیدند.با این معیار ترامپ از قبل شکست خورده است. پیش از مذاکرات مستقیم او و نمایندگانش امتیازات بزرگی به مسکو ارائه داده‌اند از جمله به رسمیت شناختن الحاق کریمه به روسیه توسط ایالات متحده و اذعان به حاکمیت روسیه بر سایر مناطق اشغالی. در همین حال او علناً ولادیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین را سرزنش کرده و حتی به دروغ او را به شروع جنگ متهم کرده است. با توجه به این رویکرد نامتوازن ترامپ برای ایجاد شهرت بی‌طرفی که برای میانجیگری معتبر برای هر دو طرف لازم است کار چندانی انجام نداده است.

    جزایر بیشتر

    برخی از میانجیگری‌های ریاست جمهوری حتی زمانی که در ابتدا به نتیجه مطلوب می‌رسند می‌توانند به بدی ختم شوند. در سال ۱۹۶۲ رئیس جمهور جان اف کندی برادرش دادستان کل رابرت کندی را برای حل یک اختلاف استعماری باقی‌مانده در جنوب شرقی آسیا مستقر کرد. اندونزی تحت رهبری قدرتمند خود سوکارنو مدعی نیمه غربی جزیره گینه نو (که اکنون ایریان جایا نام دارد) بود که پس از استقلال اندونزی از هلند در سال ۱۹۴۹ مستعمره هلند باقی مانده بود. اما هلند می‌خواست تقریباً ۵۰۰۰۰۰ پاپوآیی که در این سرزمین ساکن بودند  مردمی عمدتاً مسیحی که خواهان اتحاد با اندونزی مسلمان نبودند  به خودمختاری دست یابند و سوکارنو را به نئوامپریالیست بودن متهم کرد. هم لاهه و هم جاکارتا حاضر بودند برای دفاع از مواضع خود بجنگند.کندی با این امید وارد کاخ سفید شده بود که با تشویق جنبش‌های اصلاحی و استعمارزدایی به عنوان راهی برای دور زدن مسکو، اعتبار واشنگتن را در جهان در حال توسعه تغییر دهد. علیرغم جمعیت‌شناسی گینه نو هلند رئیس جمهور معتقد بود که حمایت از هلند در برابر تصرف زمین توسط سوکارنو نفوذ ایالات متحده در منطقه را تضعیف می‌کند. همچنین احتمالاً سوکارنو را به آغوش شوروی سوق می‌دهد که از قبل به اندونزی علاقه‌مند بود. علاوه بر این واشنگتن با توجه به چالش‌هایی که در لائوس با آن روبرو بود و مشکلات فزاینده در ویتنام جنوبی به سختی می‌توانست درگیری دیگری را در جنوب شرقی آسیا تحمل کند.در اوایل سال ۱۹۶۲ پس از آنکه به نظر می‌رسید بن‌بست ایالات متحده با شوروی بر سر وضعیت برلین برای مدت کوتاهی فروکش کرده است کندی معتقد بود که زمان آن رسیده است که هلند را تحت فشار قرار دهد تا گینه نو غربی را به اندونزی واگذار کند. در ماه فوریه رئیس جمهور دادستان کل خود را به عنوان فرستاده شخصی خود اعزام کرد تا سوکارنو را آرام و راضی کند تا در مذاکرات آبرومندانه برای هلندی‌ها شرکت کند و سپس صریحاً با هلندی‌ها در مورد چگونگی پایان این روند صحبت کند. هیچ یک از طرفین از دیدن برادر رئیس جمهور خوشحال نبودند و سوکارنو از مذاکره خودداری کرد مگر اینکه هلندی‌ها از قبل به او قول داده باشند که مستعمره خود را مستقیماً به کنترل اندونزی منتقل کنند. وقتی رابرت کندی خاطرنشان کرد که چنین امتیازی از قبل غیرممکن است سوکارنو تهدید کرد که قول قبلی خود را برای آزادی یک مأمور سیا که به دلیل مشارکت در یک عملیات مخفی در دوران دولت آیزنهاور در اندونزی به اعدام محکوم شده بود، لغو خواهد کرد.در همین حال هلندی‌ها اصرار داشتند که به تضمین‌هایی برای مردم پاپوآ نیاز دارند. رابرت کندی بعداً نوشت: «ما با افراد کاملاً معقولی در هیچ یک از دو طرف این جنجال سر و کار نداشتیم.» با این وجود تعامل مستقیم ایالات متحده محاسبات هر دو طرف را تغییر داد. پس از بازدید دادستان کل از دو پایتخت دو طرف توافق کردند که بدون پیش شرط در صورت میانجیگری دولت کندی با یکدیگر ملاقات کنند. در ماه مارس هیئت‌ها برای شروع مذاکرات به میدلبورگ ویرجینیا رسیدند. با این حال تقریباً بلافاصله مذاکرات متوقف شد و تا ماه مه اطلاعات ایالات متحده گزارش داد که سوکارنو نیروهای خود را برای مجبور کردن هلندی‌ها به گینه نو غربی اعزام می‌کند. اکنون رئیس جمهور با یک تصمیم حیاتی روبرو بود: همانطور که رابرت کومر عضو شورای امنیت ملی گفت: «آیا منافع بزرگتر ما در جنوب شرقی آسیا مستلزم یک توافق مسالمت‌آمیز است (حتی اگر این امر ما را مجبور کند که برای رسیدن به آن به سمت هند متمایل شویم) یا باید رویکردی بی‌طرفانه‌تر بر اساس شایستگی‌های موضوع همانطور که به نظر می‌رسد وزیر [دین] راسک طرفدار آن است حفظ کنیم؟» رئیس جمهور دو پایتخت را برای اقدام ترغیب کرد و آنها را متقاعد کرد که در ماه ژوئیه به میدلبورگ بازگردند. اگرچه هنوز مستقیماً در مذاکرات دخیل نبود رئیس جمهور همچنین فرمول جدید ایالات متحده برای صلح را امضا کرد که شامل یک دولت انتقالی و وعده همه‌پرسی برای پاپوآیی‌ها بود.اما سوکارنو همچنان به سنگ‌اندازی ادامه داد. او پذیرفت که برای حفظ آبروی هلندی‌ها مستعمره سابق می‌تواند به سازمان ملل متحد منتقل شود اما فقط برای مدت بسیار کوتاهی قبل از انتقال به اندونزی اما او به هیچ چیز دیگری موافقت نکرد. رئیس جمهور صبرش را از دست داد. او در دفتر بیضی شکل کاخ سفید با لحنی تحقیرآمیز به سوباندریو وزیر امور خارجه اندونزی یادآوری کرد که او کندی در این اختلاف همواره از اندونزیایی‌ها جانبداری کرده است و قسم خورد که اگر سوکارنو حمله کامل به گینه نو را به جای راه حل دیپلماتیک انتخاب کند طرف هلندی‌ها را خواهد گرفت. سوباندریو، که غافلگیر شده بود پیشنهاد داد که کندی مستقیماً از سوکارنو درخواست کمک کند. در 30 ژوئیه کندی نامه‌ای را امضا کرد که کومر تهیه‌کننده پیش‌نویس آن آن را «درخواستی گل‌آلود برای جلب اعتماد سوکارنو» نامید و روز بعد اندونزی با هلند به توافقی رسید که تقریباً از پیشنهاد نهایی ایالات متحده پیروی می‌کرد.با این حال این توافق برخلاف آنچه کندی امیدوار بود نه تنها ثبات و نفوذ ایالات متحده را در یک منطقه استراتژیک افزایش نداد بلکه سوکارنو را جسورتر کرد به طوری که یک سال بعد همان تاکتیک‌های فشار را برای تجزیه کشور جدید مالزی به کار گرفت. سوکارنو به مستعمرات سابق بریتانیا در بورنئو شمالی و ساراواک که در مالزی مستقل گنجانده شده بودند طمع ورزید. جنگ اندونزی علیه مالزی تا سرنگونی سوکارنو در سال ۱۹۶۵ پایان نیافت. و هنگامی که دولت اندونزی همه‌پرسی مقرر در توافق‌نامه را اجرا کرد تنها به تعداد محدودی از مردم پاپوآ اجازه شرکت در رأی‌گیری را داد که برای اطمینان از پیروزی اندونزی طراحی شده بود.برای دولت ترامپ امروز نتیجه میانجیگری کندی یک داستان هشداردهنده است. پوتین و سوکارنو دوقلو نیستند اما جهان‌بینی‌های آنها در نفرت شدید از وضع موجود مشترک است. هر توافقی که بیش از حد به یک قدرت تا دندان مسلح که نقشه‌هایی برای همسایگان خود دارد امتیاز بدهد ممکن است تنها زمینه را برای تجاوزات آینده فراهم کند.

    صراحت تهدیدآمیز

    جیمی کارتر برداشت متفاوتی از نقش یک رئیس جمهور ایالات متحده در میانجیگری دارد. در حالی که روزولت و کندی عمدتاً از حاشیه بر مذاکرات صلح نظارت داشتند کارتر در مذاکرات کمپ دیوید سال ۱۹۷۸ در مرکز و جلو بود. در طول ۱۳ روز مذاکرات محرمانه رئیس جمهور به رابط انسانی بین مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل و انور سادات رئیس جمهور مصر تبدیل شد و به طور جداگانه با هر رهبر و دستیاران آنها ملاقات کرد و در هر ۲۳ پیش نویس در شکل گیری توافق نهایی نقش داشت.اگرچه کارتر از این امتیاز برخوردار بود که هم اورشلیم و هم قاهره خواهان توافق بودند اما دو طرف به شدت بر سر میزان عقب نشینی اسرائیل از سینا که اسرائیل از زمان جنگ شش روزه ۱۹۶۷ اشغال کرده بود، اختلاف نظر داشتند. سادات خواستار عقب نشینی کامل از جمله برچیدن شهرک‌هایی بود که اسرائیل در آنجا ایجاد کرده بود. اما برای بگین اگرچه می‌دانست که توافق با مصر بر سر سینا فشار بین‌المللی برای پایان دادن به اشغال کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل را کاهش می‌دهد اما او و بسیاری از اعضای کابینه‌اش تصور نمی‌کردند که شهرک‌های سینا را از بین ببرند.رئیس جمهور آمریکا علاوه بر مخالفت اسرائیل با خروج کامل با دشواری مانور در منطقه‌ای با درگیری‌های متعدد نیز روبرو بود. قاهره نیاز داشت  و دولت کارتر می‌خواست  که توافق اسرائیل و مصر به نوعی فرآیند به سوی خودمختاری برای میلیون‌ها فلسطینی در کرانه باختری و غزه گره بخورد. اگرچه کارتر به دنبال یک کشور مستقل فلسطینی نبود اما همانطور که در یادداشت‌های مختصر خود در آستانه جلسات کمپ دیوید نوشت امیدوار بود به «اقتدار فلسطین در همه زمینه‌ها» دست یابد.کارتر مانند روزولت و کندی با یک طرف مذاکرات  در این مورد مصر  همدردی بیشتری داشت. با این وجود او نیز تلاش زیادی کرد تا به عنوان یک میانجی صادق عمل کند. زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر به رئیس‌جمهور توصیه کرد که به سادات پیشنهاد دهد که پیشنهادهای ایالات متحده را خیلی سریع نپذیرد. برژینسکی گفت: «اگر دیده شود که ما هر دو طرف را برای امتیازدهی تحت فشار قرار می‌دهیم به اعتبار ما کمک خواهد کرد.»یک هفته پس از مذاکرات چشم‌انداز توافق مبهم به نظر می‌رسید. بگین به طور خصوصی به کارتر اطلاع داد که نمی‌تواند در مورد شهرک‌ها مصالحه کند. در همین حال هیئت اسرائیلی برای جداسازی مذاکره سینا از هرگونه بحث در مورد آرمان‌های فلسطینیان تلاش می‌کرد. از سوی دیگر کارتر از کنار گذاشتن مسئله فلسطین خودداری کرد اما متوجه شد که ممکن است مسئله شهرک‌های اسرائیل در سینا با ظرافت بیشتری بررسی شود. او به هر دو طرف پیشنهاد داد که این موضوع از توافق اولیه حذف شود و در عوض محور مذاکرات بعدی برای رسیدن به توافق نهایی قرار گیردکارتر با تلاش برای جلب رضایت اسرائیلی‌ها در نیمه راه بحرانی را با مصری‌ها ایجاد کرد. در ۱۵ سپتامبر سادات به طور خصوصی به رئیس‌جمهور گفت که از آنجا خواهد رفت. سپس کارتر این موضوع را به خطر انداخت. او به رهبر مصر گفت: «اگر شما بروید اول از همه به معنای پایان روابط بین ایالات متحده و مصر خواهد بود.» او افزود: «احتمالاً به معنای پایان ریاست جمهوری من خواهد بود و در آخر به معنای پایان چیزی بسیار ارزشمند برای من خواهد بود: دوستی من با شما.» سادات که تحت تأثیر صراحت کارتر و تهدید ضمنی قرار گرفته بود موافقت کرد که آخر هفته را بماند.سپس کارتر نزد بگین رفت و پس از یک بحث به ظاهر بی‌پایان بگین موافقت کرد که شهرک‌ها را برچیند و به طور کامل از شبه جزیره خارج شود اما تنها در صورتی که کنست اسرائیل ابتدا خروج را تصویب کند. شاید بگین انتظار داشت که پارلمان خروج کامل را وتو کند اما برای کارتر مهم نبود: بگین وتوی خود را برداشته بود و به مصری‌ها می‌شد گفت که رهبر اسرائیل در اصل با خروج کامل موافقت کرده است. (کنست یک هفته بعد این طرح را تصویب کرد.)چرا بگین کوتاه آمد؟ آوی شیلون زندگینامه‌نویس بگین تماسی را به آریل شارون ژنرال اسرائیلی و نخست‌وزیر آینده نسبت می‌دهد که به عنوان وزیر کشاورزی بگین نیروی محرکه شهرک‌سازی‌های اسرائیلی بود. شارون مانند فرستاده ایالات متحده که در سال ۱۹۰۵ به تزار اطمینان داد که ساخالین جنوبی واقعاً روسیه نیست به بگین اطمینان داد که یک امتیاز تاکتیکی در مورد شهرک‌سازی‌ها در منطقه‌ای که از نظر تاریخی به عنوان اسرائیل در نظر گرفته نمی‌شد بر فعالیت‌های شهرک‌سازی در کرانه باختری تأثیری نخواهد گذاشت. ایهود اولمرت، یکی دیگر از نخست‌وزیران آینده اسرائیل، که در آن زمان ستاره‌ای در حال ظهور در حزب لیکود بود بعداً به استوارت آیزنستات سفیر سابق ایالات متحده و مورخ گفت که مسئله اصلی برای بگین و دولتش این بود که کارتر تهدید کرد که در صورت شکست مذاکرات اسرائیل را علناً سرزنش خواهد کرد.در نهایت کارتر حتی توانست در مورد مسئله فلسطین به چیزی دست یابد و دو طرف توافق کردند که برای “خودمختاری کامل” برای مردم فلسطین تلاش کنند. این یک فرمول مبهم بود اما هیچ یک از طرفین نمی‌خواستند مسئله فلسطین مانع نهایی توافق صلح باشد. این امتیاز برای مصر که در زمان جمال عبدالناصر سلف سادات خود را به عنوان مدافع بزرگ فلسطینیان معرفی کرده بود بیشتر بود. در نهایت سادات که در سال ۱۹۸۱ توسط اسلام‌گرایان ترور شد جان خود را برای آن فدا کرد. با این حال در لحظات پایانی آخر هفته بگین بود که دچار حمله پشیمانی شد و تهدید به ترک مذاکرات کرد. با توجه به اینکه موفقیت برای همه طرف‌ها اکنون در دسترس بود کارتر رویکرد نرم‌تری با بگین اتخاذ کرد. در حالی که بگین آماده ترک کمپ دیوید می‌شد رئیس جمهور آلبوم‌هایی از عکس‌های اجلاس کمپ دیوید را برای هر یک از نوه‌های بگین آماده کرده بود و هر کدام را به هر نوه می‌نوشت و خودش آنها را به بگین تحویل می‌داد. مقاومت بگین که عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفته بود از بین رفت و او سرانجام به توافق رسید.کارتر مانند روزولت تا حد زیادی به دلیل شهرت انصافی که با هر دو طرف ایجاد کرده بود، موفق شد. ترامپ برای ایجاد شهرت مشابه به ویژه با کیف سرمایه‌گذاری نکرده است. استفاده احتمالی کارتر از تاکتیک اضافی تهدید به اعمال فشار علنی بر بگین هیچ مشابهی در میانجیگری ریاست جمهوری ندارد که پیش از این شامل تهدیدهایی  عمدتاً علیه اوکراین  در رسانه‌های اجتماعی بوده است. نقاط فشار موجود برای ترامپ تحریم‌های ایالات متحده علیه روسیه و سلاح‌های آمریکایی مورد نیاز اوکراین است.

    روح سوکارنو

    کمپین ترامپ برای دستیابی به توافق بین روسیه و اوکراین از پارچه‌ای متفاوت از این سه مورد قبلی و در واقع متفاوت از تمام تلاش‌های دیگر ریاست جمهوری برای حل و فصل مناقشات شخص ثالث  بریده شده است. در هیچ یک از این موارد قبلی ایالات متحده به دنبال چیزی جز هدف صلح و امنیت منطقه‌ای برای خود نبود. هیچ معامله جانبی برای بهره‌برداری اقتصادی ایالات متحده از منچوری گینه نو غربی یا سینا مانند کاری که دولت ترامپ در تلاش برای بهره‌برداری از ثروت معدنی اوکراین انجام داده است وجود نداشت. و اگرچه هر کدام مجبور بودند از تهدید برای سوق دادن طرفین استفاده کنند روزولت، کندی و کارتر تمایلی به تغییر رژیم یکی از طرفین نشان نمی‌دادند همانطور که ترامپ با درخواست انتخابات در اوکراین انجام داده است.در هر یک از این موارد رئیس جمهور میانجی می‌توانست کارهای بیشتری برای افرادی که تحت تأثیر ترتیبات مورد بحث قرار گرفته بودند از جمله چینی‌ها (در مورد صلح روسیه و ژاپن) پاپوآیی‌ها و فلسطینی‌ها انجام دهد. با این وجود هر سه رهبر ایالات متحده می‌دانستند که این گروه‌ها منافع مشروعی دارند. در مقابل تیم مذاکره‌کننده ترامپ طوری رفتار می‌کند که انگار از وجود چند میلیون اوکراینی که در ۲۰ درصد از خاک این کشور که اکنون توسط روسیه اشغال شده است باقی مانده‌اند، بی‌خبر است چه برسد به منافع آنها.وقتی به طور کلی بررسی شود ابتکار عمل ترامپ کمتر یک میانجیگری بی‌طرفانه در یک اختلاف شخص ثالث به نظر می‌رسد و بیشتر وسیله‌ای برای دستیابی به تعهد کاهش‌یافته ایالات متحده به حاکمیت اوکراین و جلب رضایت مسکو است. ترامپ به جای جستجوی منابع سازش در هر دو طرف و سپس محدود کردن حوزه‌های اختلاف به طور پیشگیرانه تفسیر اصلی روسیه از جنگ را تأیید کرده است  اینکه اوکراین مدرن شامل سرزمین‌هایی است که به حق متعلق به روسیه هستند اینکه کیف یک بازیگر منطقه‌ای تحریک‌آمیزتر از مسکو است و تلاش‌های مسکو برای صلح منطقه‌ای توسط گسترش ناتو تضعیف شده است. ترامپ همچنین تلاش کرده است تا تلاش سلف خود جو بایدن را برای تشکیل و رهبری یک ائتلاف غربی برای حمایت از دفاع اوکراین نامشروع جلوه دهد و اظهار داشته است که مردم آمریکا به نوعی فریب خورده‌اند و اکنون مستحق بازپرداخت هستند. روزولت، کندی و کارتر می‌دانستند که ایالات متحده از یک میانجیگری موفق سود خواهد برد، اما به دنبال استفاده از میانجیگری‌های خود برای کسب منافع مادی یا تحریک سیاست‌های داخلی نبودند.با وجود گفتگوی ظاهراً صمیمانه ترامپ با زلنسکی در واتیکان در حاشیه مراسم تشییع جنازه پاپ فرانسیس در هفته گذشته و معامله مواد معدنی که به زودی پس از آن انجام شد عکسی از پوتین و زلنسکی که در حال دست دادن در چمن کاخ سفید هستند، بعید به نظر می‌رسد. این احتمال که مذاکرات ترامپ برای او جایزه نوبلی را که علناً آرزویش را دارد، به ارمغان بیاورد، بسیار بعید به نظر می‌رسد. تا جایی که رئیس جمهور به گام‌های بعدی پوتین در اروپا اهمیت می‌دهد باید درسی از این سه مورد کمتر شناخته شده را در نظر داشته باشد: اشتهای امپریالیست‌ها با غذا خوردن بیشتر می‌شود.




    بازدید ها:

    درج یک دیدگاه

    
    <