ترامپ و عصر جدید ناسیونالیسم
ترکیبی خطرناک برای آمریکا و جهان
محمد اکرام یاور
مانند سال 2016 ریاست جمهوری دونالد ترامپ مفسران داخل و خارج از واشنگتن را بر آن داشت تا در مورد جهت گیری سیاست خارجی ایالات متحده فکر کنند پرسشها درباره نحوه برخورد ترامپ با چین و روسیه و همچنین هند و قدرتهای نوظهور در جنوب جهانی بسیار زیاد است سیاست خارجی ایالات متحده به سمت دوره ای از عدم قطعیت پیش می رود حتی اگر دوره اول ترامپ یک نقطه مرجع واضح برای چگونگی مدیریت نقش ایالات متحده در جهان در سال های آینده باشد.بازگشت ترامپ به کاخ سفید جایگاه او را در تاریخ به عنوان یک چهره تحول آفرین تثبیت می کند. رؤسای جمهور فرانکلین روزولت و رونالد ریگان «دوران» متمایز تاریخ ایالات متحده را شکل دادند آنها نقش دولت را در زندگی آمریکایی ها بازتعریف کردند و سیاست خارجی ایالات متحده را به شیوه های پایدار بازسازی کردند. ریاست جمهوری روزولت که نظمی چند جانبه به رهبری ایالات متحده را به وجود آورد طلوع “قرن آمریکایی” را منادی کرد ریگان به دنبال به حداکثر رساندن قدرت نظامی و اقتصادی ایالات متحده بود او زمان «صلح از طریق قدرت» بود. دولتهای پس از جنگ سرد بین این دو دیدگاه در نوسان بودهاند و اغلب عناصر هر دو را به خود گرفتهاند ترامپ بقایای این دوران را به ارث می برد اما او همچنین نماینده دوران جدیدی است: عصر ناسیونالیسم.انگیزه سنتی واشنگتن برای تقسیم جهان به دموکراسی و خودکامگی،چرخش جهانی به سوی ناسیونالیسم را که با بحران مالی 2008 آغاز شد و به حمایت گرایی، سخت شدن مرزها و کاهش رشد در بسیاری از نقاط جهان انجامید پنهان می کند. در واقع از اواسط دهه 2010 زمانی که جهان شاهد افزایش محبوبیت شخصیتهای ملیگرا از جمله ویکتور اوربان نخستوزیر مجارستان مارین لو رهبر راست افراطی فرانسه مارین لو رهبر راست افراطی فرانسه بود تجدید حیات ملیگرایی بهویژه ناسیونالیسم اقتصادی و قومگرایی در امور جهانی مشخص شد. قلم در فرانسه و ترامپ.واشنگتن به جای زیر سوال بردن یا به چالش کشیدن این عصر جدید ناسیونالیسم به آن کمک کرده است در دولت ترامپ و رئیس جمهور جو بایدن ایالات متحده با تحکیم قدرت ایالات متحده و در عین حال مهار پیشرفت های چین مشغول بوده است واشنگتن به جای اولویت دادن به ایجاد شغل یا رشد اقتصادی در سطح جهانی، تعرفهها و کنترلهای صادراتی را برای تضعیف قدرت اقتصادی چین نسبت به ایالات متحده اعمال کرده است انتقال انرژی سبز جهانی که به ریشههای بحران آب و هوایی میپردازد جای خود را به یک تلاش سیاسی و زودگذر برای توسعه تولید خودروهای الکتریکی در ایالات متحده داده است. انعطافپذیری زنجیره تامین بر وابستگی متقابل اقتصادی غلبه کرده است زیرا منطق “جندرو فزاینده که همه قایقها را بلند میکند” با رقابتی برای ادعای سهم بیشتری از کاهش پای اقتصاد جهانی جایگزین شده است و با ناتوانی در ندیدن بی ثباتی، خشونت و مشکلات بدهی در جنوب جهانی به عنوان مرتبط با مشکلات کشورهای با درآمد بالاتر گسترش ملی گرایی در خارج از کشور را تشدید می کند این دوره ملی گرایی جدید را می توان در محور “عالی” تشخیص داد. رقابت قدرت» عبارت مبهمی که استراتژی کلان ایالات متحده در قبال چین را ترسیم می کند اما رقابت قدرتهای بزرگ پتانسیل ایالات متحده را برای ساختن عصر انترناسیونالیستی جدید به سنت روزولت پس از جنگ جهانی دوم از بین میبرد. همچنین یک وضعیت نابهنگام را حفظ می کند که بر اساس اولویت ایالات متحده است که دیگر وجود ندارد و تخیل سیاسی مورد نیاز برای ایجاد جهانی صلح آمیز و باثبات را محدود می کند. یک دهه مشغله فکری با رقابت قدرتهای بزرگ زمان و شتاب ارزشمندی را برای ایالات متحده برای ایجاد یک نظم بینالمللی جدید به شیوههایی که درگیریها را محدود میکند و ملتها را تشویق میکند تا نفوذ اقتصادی و نظامی پکن را رد کند هزینه کرده است.مطمئناً پکن تهدیدی برای دموکراسی ها، حقوق بشر و امنیت سایبری در سراسر جهان است اما نگاه کردن به این تهدیدها از منظر رقابت قدرتهای بزرگ باعث شده است که برخی ناظران چین را به عنوان یک خطر وجودی همتراز با اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد معرفی کنند این رویکرد تهاجمی و حاصل جمع صفر در قبال پکن خطرات عصر ملی گرایی را تشدید کرده است.اگر سیاست گذاران آمریکایی می خواهند نقش ایالات متحده در جهان را دوباره تقویت کنند و به صلح و ثبات برای کشورهایی که از نقض حقوق بشر، نابرابری و ظلم رنج می برند کمک کنند باید افق دید خود را گسترش دهند و از این عصر ملی گرایی دوری کنند مشکلات مبرم تغییرات آب و هوایی، عقبنشینی دموکراتیک، نابرابری اقتصادی، و سطوح ناپایدار بدهیهای دولتی با تقویت قدرت ایالات متحده به ضرر کل جهان حل نخواهد شد.
ناسیونالیسم زنده شد
هنگامی که ایالات متحده و متحدانش در سال 1945 قدرت های محور را شکست دادند رهبران آمریکایی متوجه شدند که نظم قدیمی امپریالیستی دیگر در خدمت منافع صلح جهانی نیست جامعه ملل ثابت کرد که قدرتهای بزرگ در دهههای 1920 و 1930 به خودکامگی و حمایتگرایی روی آوردند و به ناسیونالیسمی دامن زدند که رژیمهای خودکامه آلمان، ایتالیا و ژاپن را به جنگ سوق داد.در سال 1945 روزولت می ترسید که وقتی تیراندازی متوقف شود متفقین مانند پس از جنگ جهانی اول به دنبال حفظ منافع خود باشند همانطور که پس از جنگ جهانی اول انجام دادند او در سخنرانی خود در آن سال گفت که ایالات متحده باید کار کند به سوی «استقرار نظمی بینالمللی که قادر به حفظ صلح و تحقق عدالت کاملتر بین ملتها در طول سالها باشد». این نظم جدید همانطور که روزولت آن را میدید به نهادهای چندجانبهای وابسته بود که از قدرت اقتصادی و نظامی ایالات متحده به نمایندگی از شرکای جهانی که در پی جنگ جهانی دوم به امنیت و رفاه نیاز داشتند استفاده میکردند.روزولت منافع ملی را در شرایط جهانی تعریف کرد در حفظ نظم چند جانبه ای که جهان را برای سرمایه داری و لیبرال دموکراسی ایمن می کرد اگرچه بخشهای بزرگی از جهان پسااستعماری توسعه نیافته باقی ماند و نهادهای چندجانبه به طور نامتناسبی به نفع ثروتمندترین کشورها بودند اما فضایی برای اقتصادهای غیرکمونیستی در آسیا و آفریقا وجود داشت که بتوانند منافع خود را در نظم پس از جنگ ابراز کنند. در سال 1948 موافقت نامه عمومی تعرفه ها و تجارت موانع تجاری را که اقتصاد ژاپن را تقویت می کرد از بین برد. در سال 1964 کشورهای در حال استعمار زدایی خود را در سازمان ملل متحد در گروهی که G-77 نامیدند سازماندهی کردند تا غفلت غرب از کشورهای آفریقایی و آسیایی را به چالش بکشند. امروزه کشورهای جنوب جهانی برای دستیابی به عدالت اقلیمی، حمایت از قوانین بینالمللی و پاسخگویی شرکتهای خصوصی به دلیل نقض قوانین کار و محیطزیست همچنان به سازمان ملل متوسل میشوند زمانی که جنگ سرد پایان یافت در سال 1991 ایالات متحده نهادهای بینالمللی را تحت تعقیب قرار داد برتری در دوران تک قطبی با شکست اتحاد جماهیر شوروی به نظر می رسید که هیچ جایگزین مناسبی برای نظم جهانی لیبرال به رهبری ایالات متحده وجود ندارد در نتیجه نهادهای چند جانبه به قدرت ایالات متحده تبدیل شدند زیرا ایالات متحده و اروپا تصور می کردند که آرمان های لیبرال دموکراتیک در سراسر جهان از جمله در روسیه و چین شکوفا خواهند شد. جنگ علیه تروریسم پس از سال 2001 بینالمللیگرایی را بیشتر فرسایش داد و ایالات متحده از برتری خود برای وادار کردن تملق یا تملق ملتها برای پیوستن به کمپینهای نظامی خود استفاده کرد بدون توجه به اینکه چگونه اقدامات واشنگتن به روابط ایالات متحده با جهان غیرغربی آسیب میزند.سپس بحران مالی 2008 فرا رسید. با رکود رشد جهانی ایالات متحده برای تثبیت بازارهای ایالات متحده کمک های مالی و حمایت های بانکی را به مصرف کنندگان ارائه کرد و چین یک پروژه زیرساختی عظیم را برای استخدام کارگران خود و حفظ نرخ رشد خود راه اندازی کرد. اما بیشتر کشورها با انباشت سطوح ناپایدار بدهی دولتی از رکود بزرگ خارج شدند. و از آنجایی که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی شرایطی را بر وام گیرندگان خود تحمیل کردند که از نظر سیاسی نامحبوب بود دولت های اقتصادهای در حال توسعه به پکن به عنوان وام دهنده منتخب روی آوردند.این محیط نظم اقتصادی نابرابر و متزلزل فرصت هایی را برای سیاست و سیاستمداران ملی گرا ایجاد کرد. زمانی که جهانیسازی نتوانست همان سودی را که در دهه 1990 داشت پرداخت کند عوام فریبها مهاجران غیرقانونی و نخبگانی را که بر یک سیستم فاسد و ناعادلانه رهبری میکردند مقصر میدانستند. ناسیونالیسم اقتصادی در بسیاری از کشورها حاکم شد. لفاظی های پوپولیستی در دهه 2010 افزایش یافت زیرا رهبران به مردم خود گفتند که به دنبال پاسخ برای مشکلات جهانی در داخل مرزهای خود باشند، نه فراتر از آنها. چهره هایی مانند اوربان با انتقاد از صندوق بین المللی پول و اتحادیه اروپا به قدرت رسیدند. در سال 2017 اوربان به عنوان نخستوزیر ادعا کرد که «تهدید اصلی برای آینده اروپا کسانی نیستند که میخواهند برای زندگی به اینجا بیایند بلکه نخبگان سیاسی، اقتصادی و فکری ما هستند که برای تغییر اروپا بر خلاف اراده روشن اروپاییها تلاش میکنند. مردم.” لفاظیهای ضد مهاجرتی زیاد شد زیرا رهبران سراسر جهان مهاجران را مسئول مشکلات کشورهای خود میدانستند دولتها در سراسر جهان به سیاست صنعتی و سرمایهداری دولتی روی آوردند تا از اقتصاد خود در برابر جهانی شدن محافظت کنند روندی که چین رهبری کرد و ایالات متحده اکنون با اقداماتی مانند قانون کاهش تورم و قانون چیپس و علم دنبال میکنند. در روسیه ولادیمیر پوتین رهبر خودکامه ایدئولوژی امپریالیسم ناسیونالیستی را پذیرفته است و منابع اقتصادی را از طریق توسعه طلبی دولتی تثبیت می کند. تهاجم مسکو به اوکراین در سال 2022 هنجارهای جهانی علیه تسخیر ارضی را تحت تأثیر قرار داده است. در همین حال نارندرا مودی نخست وزیر هند که زمانی مدافع بازارهای آزاد بود ریاست دوره جدیدی از سرمایه داری دولتی را برعهده داشت که صنعت بانکداری را متمرکز کرده و کنترل دولتی را بر سرمایه گذاری خارجی اعمال می کرد و کشورهای خاورمیانه در تلاش خود برای جلوگیری از برتری ایالات متحده اکنون به چین دولتی به عنوان الگویی برای مشارکت و الگوبرداری بالقوه نگاه می کنند عصر رقابت قدرت های بزرگ عصری است که دولت-ملت ها قدرت اقتصادی نخبگان را از طریق سیاست های ملی گرایانه تحکیم می کنند.
یک جنگ سرد جدید
ترامپ در اولین دوره ریاست جمهوری خود از احیای ملی گرایی و رقابت قدرت های بزرگ استقبال کرد و از آن سود برد در حالی که پرزیدنت باراک اوباما رقابت قدرت های بزرگ را کم اهمیت جلوه داد با این باور که همکاری با پکن در خدمت منافع اقتصادی ایالات متحده است استراتژی امنیت ملی ترامپ در سال 2017 یک سیاست خارجی «اول آمریکا» را اتخاذ کرد که بر رونق ایالات متحده بر منافع جهانی تأکید داشت دولت آمریکا نوشت: «ایالات متحده در سازمانهای چندجانبه رقابت و رهبری خواهد کرد تا از منافع و اصول آمریکا محافظت شود». این امر باعث شد که ایالات متحده حتی به طور موقت سازمان هایی مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل و یونسکو را ترک کند که همکاری های بین المللی در آموزش، علم و بسیاری موارد دیگر را ترویج می کند. ترامپ همچنین از معاهده نیروهای هستهای میانبرد معاهده کنترل تسلیحات دوران ریگان با مسکو و توافق پاریس پیمان جهانی کاهش انتشار گازهای گلخانهای خارج شد. تثبیت رقابت قدرتهای بزرگ ترامپ را بر آن داشت تا تعرفههایی را بر واردات کالاهای چینی به ارزش 200 میلیارد دلار وضع کند و جنگ تجاری را آغاز کرد که تنشها را بین واشنگتن و پکن تشدید کرد و هزینه زندگی مصرفکنندگان آمریکایی را تا 7.1 درصد در بخشهایی از این کشور افزایش داد بایدن وعده دور شدن از «اول آمریکا» را داد اما او نیز در نهایت تسلیم عصر ناسیونالیسم شد. در اوایل سال 2021 او متعهد شد «اصلاح عادات همکاری و بازسازی عضله اتحادهای دموکراتیک را که در طول چند سال گذشته نادیده گرفته شده اند آغاز کند». اما این لفاظی نتوانست به همکاری خارج از چارچوب رقابت قدرت های بزرگ تبدیل شود. بایدن برای حفظ رقابت ایالات متحده با چین سیاست های حمایت گرایانه ترامپ را گسترش داد. اگرچه بایدن در تاکید بر اتحاد و مشارکت از ترامپ فاصله گرفت اما او نیز مانند ترامپ معتقد بود که هدف اصلی دولتگرایی اقتصادی آمریکا محدود کردن قدرت چین و در عین حال به حداکثر رساندن قدرت ایالات متحده است همانطور که آدام توز مورخ نوامبر گذشته در London Review of Books استدلال کرد بایدن تلاش کرد «به هر وسیله لازم از جمله مداخلات قاطعانه در تصمیمات تجاری تجاری و سرمایه گذاری خصوصی اطمینان حاصل کند که چین عقب مانده است و ایالات متحده مزیت تعیین کننده خود را حفظ می کند».برای این هدف بایدن به طور چشمگیری کمیته سرمایه گذاری خارجی در ایالات متحده را تقویت کرد که سرمایه گذاری خارجی را به دلایل امنیت ملی نظارت و محدود می کند. تعداد شرکت های چینی که به دلیل ارتباط با ارتش چین در لیست سیاه قرار گرفته اند را افزایش داد. تعرفه های اولیه ترامپ علیه چین را حفظ کرد. تعرفه های جدیدی بر فناوری نیمه هادی و انرژی های تجدیدپذیر چین اعمال کرد. محدودیتهای جدیدی را برای سرمایهگذاری چین در ایالات متحده اعمال کرد و اعتبارات مالیاتی جدید را مشروط به واگذاری آنها از شرکت های چینی به شرکت های فناوری ایالات متحده کرد. چیزی که جیک سالیوان مشاور امنیت ملی بایدن در ابتدا رویکرد «حیاط کوچک حصار بلند» نامید به یک استراتژی اقتصادی برای مهار چین و از بین بردن وابستگی متقابل ایالات متحده و چین در بخشهای فناوری پیشرفته اقتصاد جهانی تبدیل شد. چرخش ملی گرایانه در سیاست خارجی ایالات متحده در دوران بایدن به همان شرکت هایی قدرت داد که به نابرابری که به ناسیونالیسم دامن می زد کمک کردند. در چارچوب ناسیونالیستی نوظهور واشنگتن تجارت تسلا در چین از تعرفههای خودروهای الکتریکی سود برده است نه تنها به این دلیل که از موقعیت مسلط در بازار خودروهای الکتریکی ایالات متحده برخوردار است بلکه به این دلیل که مدیر عامل آن ایلان ماسک معافیت از تعرفههای اروپایی را تضمین کرده است. برای خودروهای الکتریکی ساخت چین تسلا (نه درصد به جای 20 درصد) در همین حال همین تعرفه ها مصرف کنندگان را تنبیه کرده و تولیدکنندگان فناوری سبز ایالات متحده را از همکاری بسیار مورد نیاز با شرکت های چینی محروم کرده است. استارتآپهای دفاعی سیلیکون ولی و شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر دهها میلیارد دلار برای هوش مصنوعی سرمایهگذاری کردهاند که اکنون به دنبال فروش آن به پنتاگون تنها خریدار محصولات خود هستند.ژست های بایدن نسبت به چندجانبه گرایی انحراف قابل توجهی از ناسیونالیسم پرشور دولت اول ترامپ بود اما آنها از بین المللی گرایی واقعی کوتاهی کردند تلاش های او در ایجاد اتحاد منعکس کننده آغاز یک دوره چند قطبی نیست، بلکه یک رقابت ایدئولوژیک بین دموکراسی و خودکامگی در یک جنگ سرد جدید با چین بود. مشارکت آتلانتیک ائتلاف کشورهای ساحلی در دوره بایدن یک مثال گویا ارائه می دهد اگرچه ظاهراً برای بهبود تغییرات آب و هوایی در کشورهای هم مرز با خط ساحلی اقیانوس اطلس طراحی شده است اما در نهایت این سازمان تلاشی برای محدود کردن صنعت ماهیگیری غیرقانونی چین و ترغیب کشورهای آفریقایی از سرمایه های چین است.عصر ملیگرایی برای کشورهای کمدرآمد دوران تنبیهی است زیرا فرصتهای ایالات متحده را برای ایجاد حسن نیت و وفاداری با کشورهای آفریقایی و آسیایی محدود میکند. حتی قبل از روی کار آمدن ترامپ در تلاش برای تقویت برتری دلار کشورهای بریکس (که بیش از 40 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند) با تعرفه های ارزی هدف قرار داد. اقداماتی مانند این نویدبخش قطع زنجیره تامین جهانی ایالات متحده و افزایش هزینه مصرف برای مصرف کننده آمریکایی است استفاده از اجبار برای حفظ برتری دلار آمریکا ممکن است به نفع وال استریت باشد اما همچنین کسری تجاری ایالات متحده را افزایش می دهد و با افزایش قیمت نسبی کالاهای ساخت ایالات متحده در بازارهای خارجی، بخش صادرات ایالات متحده را کاهش می دهد.در نهایت واشنگتن گاه با رد موسسات بین المللی در زمانی که منافع ملی ایالات متحده را تامین نمی کند اتحادهای خود را تضعیف کرده است با ارسال مهمات خوشهای و مینهای ضدنفر به اوکراین ایالات متحده همچنان به عنوان نقطهای دورتر از معاهدات بینالمللی که از پیوستن کامل به آنها خودداری میکند مانند کنوانسیون مهمات خوشهای (که دارای 111 کشور عضو است) و مین ضدنفر تضعیف میکند. معاهده ممنوعیت (که دارای 164 کشور عضو از جمله ایالات متحده است) ترامپ و بایدن هر دو همچنین اقتدار سازمان تجارت جهانی را تضعیف کردند، مکانیسم حل و فصل اختلافات را رد کردند انتصاب قاضی استیناف جدید را مسدود کردند و شکایاتی را که علیه آن به دلیل نقض قوانین مختلف سیاست صنعتی ایالات متحده از جمله تعرفههای گزاف و یارانههای شرکتی برای خنثی کردن چین نادیده گرفته شد نادیده گرفتند و رشد اقتصادی هند. و در ماه نوامبر بایدن با صدور بیانیه ای کاخ سفید مشروعیت دادگاه کیفری بین المللی را در مورد همه موضوعات مربوط به جنگ دولت اسرائیل در غزه رد کرد.
همکاری بر سر رقابت
متأسفانه ترامپ احتمالاً سیاست خارجی ملی گرایانه را دوباره تقویت خواهد کرد دولت او در نظر دارد که بحران در خاورمیانه را یک درگیری تمدنی می داند که باید از طریق نیروی نظامی به جای دیپلماسی حل شود ائتلاف ها در شرق آسیا به عنوان نمایندگانی مفید برای محدود کردن نفوذ پکن عمل خواهند کرد واشنگتن رقابت با چین را به عنوان یک مبارزه وجودی می بیند که احساسات ضد مهاجر را در داخل افزایش می دهد و به طور بالقوه منجر به جنایات نفرت و خشونت بیشتر علیه آمریکایی های آسیایی می شود همانطور که در دوره اول ترامپ رخ داد و با توجه به آمریکای لاتین ترامپ همچنان بر امنیتی کردن مرز ایالات متحده و مکزیک متمرکز خواهد بود و فرصت همکاری در مورد موضوعات مورد علاقه دوجانبه، مانند جنایات فراملی و تغییرات آب و هوایی را از دست خواهد داد.اما اگر قرار است ایالات متحده به مشکلات جهان به شیوه ای معنادار رسیدگی کند استراتژی کلان ایالات متحده باید از عصر ملی گرایی رهایی یابد یک دیدگاه بینالمللی گستردهتر که برای بهبود جنوب جهانی یا اکثریت جهانی کار میکند پایه و اساس بسیار بهتری برای نظم جهانی نسبت به رقابت با چین است که تنها عدهای از آن به نفع آن هستند واشنگتن به جای اینکه کشورهای آفریقایی و آسیایی را به عنوان مهره در رقابت قدرت های بزرگ با پکن تلقی کند باید با این موضوع کنار بیاید که چگونه به حاشیه راندن کشورهای کم درآمد مانع از رشدی می شود که می تواند منافع ایالات متحده و متحدانش را بیشتر کند. با همکاری صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی ایالات متحده میتواند بدهیهای کشورهای آفریقایی را کاهش دهد و اقتصادهای در حال مبارزه را بازسازی کند تا فساد و حقوق دموکراتیک بیشتر را به حداقل برساند. واشنگتن به جای اجازه دادن به بریکس برای مقابله با غرب باید اعتبار نگرانی های آنها را بشناسد و از رویکردهای جدیدی که آفریقا و کشورهای آسیایی را در اولویت قرار می دهد استقبال کند.یک جنوب جهانی قویتر، قومگرایی و سیاستهای ضد مهاجرتی را نیز مهار میکند زیرا اقتصادهای انعطافپذیر حفظ این استدلال را که مهاجران مشاغل را «دزدیدهاند» و منابع دولتی را تخلیه میکنند دشوار میسازد.زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده از منطق منسوخ حاصل از مجموع صفر رقابت قدرت های بزرگ عبور کند. واشنگتن باید به جای هدر دادن منابع بیشتر در پیگیری غیرمولد برتری تعهد خود را برای تقویت اقتصاد و پیشبرد حقوق بشر در سراسر جهان تجدید کند منافع ملی در مانور دادن به چین در هر حوزه ای قرار ندارد بلکه در یک دیدگاه بین المللی است که بر همکاری بر رقابت تأکید دارد.