جریان غیر لیبرال
چرا نظم بین المللی به سمت خودکامگی متمایل است
مؤید رسولی کاندیدای دوکتورا دانشگاه شیان جیائوتنگ چین
“نظم بین المللی لیبرال” تحت فشار جدی است. اگرچه طرفداران آن از شکست دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق ایالات متحده استقبال کردند اما این دستور هنوز هم از داخل و هم از خارج با چالش های بزرگی روبرو است. سیاستمداران پوپولیست در سرتاسر جهان خواستار تغییر اساسی در هنجارها و ارزش های سیاست جهانی هستند. آنها به نظم لیبرال به عنوان یک پروژه به اصطلاح جهانی گرایی حمله می کنند که منافع نخبگان شوم را تأمین می کند در حالی که حاکمیت ملی ، ارزش های سنتی و فرهنگ محلی را زیر پا می گذارد. برخی با این دیدگاه در حال حاضر کشورهایی را که به ارکان نظم لیبرال تعلق دارند مانند ناتو و اتحادیه اروپا هدایت می کنند. برخی دیگر از جمله در ایالات متحده فقط انتخاباتی دور از کنترل سیاست خارجی هستند. در همین حال قدرت های غیر لیبرال جسورانه تلاش می کنند تا جهان را برای استبداد در این روند عناصر اصلی نظم لیبرال را تضعیف کنند. به ویژه چین و روسیه از قدرت دیپلماتیک ، اقتصادی و حتی نظامی برای ارائه چشم اندازهای جایگزین استفاده کرده اند. اما اگر نظم بین المللی لیبرال کنونی دچار مشکل شود چه نظمی غیر لیبرالی در پی آن ظاهر می شود؟ آیا یک نظم غیر لیبرال لزوماً به معنای رقابت برای قدرت برهنه میان قدرتهای بزرگ فزاینده ملی گرایانه ، حمایت گرایی گسترده و جهانی خصمانه با حاکمیت دموکراتیک است؟روندهای فعلی کمتر از تغییر مهم در ترکیب عناصر غیر لیبرال و لیبرال که مشخصه سیاست جهانی است سقوط کامل نظم لیبرال را نشان می دهد. همکاری چند جانبه و حاکمیت جهانی همچنان پابرجاست اما به طور فزاینده ای از ویژگی های خودکامه و غیر لیبرال برخوردار است. قدرت رو به رشد پوپولیسم ارتجاعی و ابراز وجود قدرت های خودکامه توانایی نظم بین المللی را در حمایت از حقوق بشر سیاسی و مدنی از بین می برد. تحولات مشابه به آینده ای اشاره دارد که از ترتیبات اقتصادی لیبرال برای اهداف الیگارشی و کلپوکراتیک استفاده می شود. این فرایندها از قبل در حال حرکت هستند. آنها نه تنها از تحولات اخیر بلکه از نیروهایی ناشی می شوند که از ابتدای قرن بیست و یکم نظم بین المللی را تغییر داده اند. در واقع ساده لوحانه خواهد بود اگر تصور کنیم که نظم لیبرال می تواند به هر شکل خاصی منجمد شود. تنش ها و مبادلات ذاتی وجود دارد که فشارهایی را برای تغییر ایجاد می کند. وارونه كردن كاملاً روند فعلی در تحول نظم بین المللی غیرممكن است. در عوض دولت های دموکراتیک باید تلاش خود را برای شکل گیری نظم تغییر جهت محافظت بهتر از ارزش ها و سیستم های حکومتی متمرکز کنند.
سفارشات بین المللی لیبرال و غیر لیبرال
چه چیزی باعث می شود یک دستور غیر لیبرال باشد؟ اکثریت قریب به اتفاق دستورات بین المللی که قبل از قرن نوزدهم منحصراً مربوط به امور منطقه ای بود غیر لیبرال بودند. آنها دارای اشکال و اندازه های مختلفی هستند و غیر از لیبرال نبودن اشتراکات زیادی با هم ندارند. نگرش نسبت به جنگ مبادلات اقتصادی و دیپلماسی بسیار متفاوت بود. بسیاری از دستورات بین المللی گذشته نابرابری اساسی انسان ها را امری مسلم تلقی می کردند اما درک های مختلفی از طبقه بندی اجتماعی را شامل می شد. برخی از آنها پیرامون امپراتوریهای جهانی سازمان یافته بودند که از نظر تئوری ادعا می کردند که در تمام دنیا از خود مجوز استفاده می کنند. امپراتوری های استعمار بر اساس درک سلسله مراتب نژادی و مأموریت های تمدن بنیان گذاری شدند. برخی دیگر متشکل از دولت های شهر بودند یا توسط کنفدراسیون های بزرگ عشایری لنگر انداخته شده بودند. در اوایل اروپای مدرن ایالات مرکب سلسله ای که از طریق ازدواج و ارث اشرافی شکل گرفته بود برای کسب سرزمین و نفوذ به رقابت می پرداختند. اگر می خواهیم تحول نظم معاصر بین المللی را درک کنیم بهتر است با بحث در مورد لیبرالیسم شروع کنیم. گرچه لیبرالیسم خود دارای طعم های مختلف است گاهی اوقات ویژگی های لیبرال و غیر لیبرال را با هم ترکیب می کند اما به طور کلی شامل سه حوزه اصلی است:لیبرالیسم سیاسی مربوط به سیستم های سیاسی داخلی است. در ضعیف ترین شکل معتقد است که دولت ها باید به برخی از حقوق اساسی شهروندی و انسانی احترام بگذارند. قوی ترین اشکال ادعا می کند که همه ایالات باید دموکراسی های لیبرال باشند. این بدان معناست که پیش سازهای نظم لیبرال می توانند در سیستم های غیرلیبرالی غیرمستقیم از جمله تحمل مذهبی محدود در اروپا پس از سال 1648 یا هنجارهای گسترده تر تحمل در امپراتوری پارسی هخامنشی وجود داشته باشد. لیبرالیسم اقتصادی متعهد بودن به اقتصاد بازار است. معنی این امر در عمل می تواند تفاوت زیادی داشته باشد. لیبرالیسم معامله جدید با سیستم برتون وودز پس از جنگ جهانی دوم اقتصادهای مختلط را با کنترل سرمایه و کشورهای رفاه قوی متصور شد. در مقابل نظم نئولیبرالی که در دهه 1990 به سلطه رسید بازارهای خودتنظیم ، تحرک سرمایه و خصوصی سازی کارکردهای دولت را ترجیح می دهد. بین حکومتی لیبرال مربوط به ابزارها یا شکل نظم بین المللی است. اشکال قوی بین دولتی گرایی لیبرال معاهدات و توافق نامه های چند جانبه را ترجیح می دهد. سازمان های بین المللی و نهادهایی که قوانینی وضع می کنند اختلافات را حل می کنند و کالاهای بین المللی را تأمین می کنند. به طور کلی بین دولتی گرایی لیبرال همچنین شامل توافقات دو جانبه ای است که اصول تساوی حاکمیت را منعکس می کند حتی بین دولتهایی که به طور قابل توجهی نابرابر هستند. در مقابل اشکال غیر لیبرال حاکمیت بین المللی از ادعای حوزه های نفوذ ممتاز تا امپریالیسم رسمی متغیر است. نظم بین المللی و نظم های منطقه ای در مکان هایی مانند اروپا ، جنوب آفریقا یا آسیای شرقی این حوزه ها را به طرق مختلف ترکیب می کند. با این حال پس از جنگ سرد سیاست گذاران ایالات متحده خود را متقاعد کردند که واشنگتن می تواند نظم لیبرال بین المللی را به عنوان یک تعادل نسبتاً پایدار حتی با اعمال معافیت هایی مانند دادگاه کیفری بین المللی برقرار کند. رهبران آمریكا تصور كردند كه جهان پیرامون نظم بخشیدن به اصول دموكراتیزه كردن ، گسترش بازارها و نهادینه كردن چند جانبه گرایی در حكمرانی جهانی همگرایی خواهد داشت. آنها همچنین معتقد بودند که این اصول می توانند یکدیگر را تقویت کنند. این یک فرض قابل قبول بود. طولی نکشید که نهادهای لیبرال وارد خلا ناشی از نابودی نظم شوروی شدند. سقوط پیمان ورشو در 1991 باعث گسترش ناتو شد. طی چند سال اتحادیه اروپا تلاش جاه طلبانه ای را برای ادغام کشورهای اروپایی پسا کمونیست آغاز کرد. پیروزی دموکراسی اجتناب ناپذیر به نظر می رسید. متصرفان خودکامه مانند اسلوبودان میلوسویچ در یوگسلاوی و ولادیمیر مسیار در اسلواکی اغلب توسط مجازاتهای نظامی و اقتصادی توسط قدرتهای غربی یا به دست ائتلافهای گسترده داخلی روبرو می شدند. سازمان های مالی و آژانس های توسعه بین المللی تحت کنترل غرب بر انتقال به اقتصاد بازار تحت حمایت مشاوران و مشاوران غربی نظارت داشتند. اصولی مانند مالکیت خصوصی ، سرمایه گذاری خارجی بدون محدودیت ، جریان سرمایه باز و تجارت آزاد در قوانین داخلی جاسازی شده بود. اجماع واشنگتن جدید به اصطلاح بر حاکمیت اقتصادی بین المللی حاکم بود در حالی که چند جانبه گرایی و بین دولتی بودن از طریق نهادهای جدیدی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) به حالت استاندارد همکاری اقتصادی جهانی تبدیل شد. با این وجود ، این حوزه های مختلف نیازی به همزیستی ندارند. آنها حتی می توانند در اهداف متقابل کار کنند. به عنوان مثال امپراتوری ها بازارهای آزاد و تجارت آزاد را ترویج کرده اند اما هیچ کس رفتار دیگر آنها را مطابق با بین دولتی گرایی لیبرال توصیف نمی کند. محافظه کاران از مدت ها قبل تأکید می کردند که چگونه هنجارهای حاکمیت در نهادهای چند جانبه مانند سازمان ملل می توانند رژیم های خودکامه را از آزادسازی محافظت کنند. فقط دولت های استبدادی را که در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد (UNHRC) قرار دارند یا چگونگی محافظت مجارستان و لهستان از تحریم های اتحادیه اروپا را در نظر بگیرید. سازمانهایی مانند صندوق بین المللی پول با فشار دادن برنامه های تعدیل ساختاری بر کشورهای آسیب پذیر اقتصادی که به طور نامتناسبی بر فقرا تأثیر می گذارند با اتهاماتی مبنی بر رعایت اصول دموکراتیک روبرو شده اند و کسری دموکراتیک در اتحادیه اروپا به حق بحث و جدال قابل توجهی ایجاد می کند. تنش اجتناب ناپذیر بین این جنبه های لیبرالیسم می تواند منبع تحول در نظم بین المللی شود. چنین جهش هایی ممکن است دستورات بین المللی را به جهات یکدست غیر لیبرالی یا به طریقی سوق دهد که یک بعد را آزادتر و دیگری را کمتر جلوه دهد. ظهور و تکامل اصول “مسئولیت محافظت” را در نظر بگیرید که مداخله بین المللی را برای جلوگیری از نسل کشی ، جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت توجیه می کند. این موارد هنجارهای حاکمیت و محدودیت های استفاده از زور را در برابر هنجارهای حقوق بشر قرار داده است. این پویایی اطمینان حاصل می کند که نظم لیبرال بین المللی با گذشت زمان جهش می یابد و ترکیبی از ویژگی های لیبرال و غیر لیبرال را تولید می کند.
تغییر بین دولت گرایی
برای ردیابی این جهش ها در نظم بین المللی مفید است که ابتدا بفهمید که چگونه بین حکومتی لیبرال از زمان پیدایش تغییر کرده است. اقدامات بین دولتی لیبرال حداقل از اواسط قرن نوزدهم قدمت دارد. بعنوان مثال اتحادیه بین المللی ارتباطات از راه دور (اتحادیه بین المللی تلگراف) در سال 1865 تأسیس شد. مهمترین اتفاق تشکیل اتحادیه ملل در سال 1920 بود. از آن زمان موسسات و مجامع چند جانبه به طور فزاینده ای به سایت های مرکزی همکاری و دیپلماسی تبدیل شده اند. پایان جنگ سرد فقط باعث تقویت این روند شد. بنابراین مشاهده کنندگان منطقی به این نتیجه می رسند که قدرت های نوظهور به ویژه چین انگیزه ای برای حمایت از حکومت چند جانبه و بازی با قوانینی دارند که به رشد سریع اقتصادی آنها کمک می کند. این بدان معنا نیست که فرد باید دوره پس از جنگ سرد را ایده آل کند. ایالات متحده مرتباً از موقعیت هژمونیك خود استفاده می كرد تا خود را از قوانین و هنجارهای بین المللی معاف كند. واشنگتن به دلایل ژئوپلیتیکی رفتار مطلوبی را به ایالات خاص اعطا کرد. ایالات متحده به عراق حمله كرد و اظهارات جان كری وزیر امور خارجه پیشین آمریكا در مورد حمله روسیه به اوكراین را بهانه كرد. اما اقدام ریاکارانه و عمل به معیارهای دوگانه بخشی اجتناب ناپذیر از چگونگی آشتی دولتهای مسلط بر قدرت اجباری با هنجارهای مخالف است. با این وجود بین دولتی گرایی لیبرال همچنان یکی از عناصر مهم نظم بین المللی معاصر است. در 20 سال گذشته شاهد افزایش چشمگیر تعداد سازمانهای منطقه ای بوده ایم البته نه به روشی که قهرمان گرایان لیبرال تصور می کردند. این سازمان ها و انجمن ها عموماً شامل دموکراسی های پیشرفته صنعتی نیستند. با هدایت چین و روسیه ، آنها شکل همتایان غربی را تقلید می کنند اما هنجارهای غیر لیبرال و خودکامه را در بر می گیرند و دستور کارهای منطقه ای بنیانگذاران اقتدارگرا را تبلیغ می کنند. در برخی موارد مانند BRICS (در سال 2009 توسط برزیل ، روسیه ، هند و چین تأسیس شد با پیوستن آفریقای جنوبی در سال 2010) سازمانهای جدید صریحاً ادعا می كنند كه از قدرتهای مهمی كه از سیستم موجود حاكمیت جهانی حذف شده اند برخوردار هستند. تلاش مسکو برای ایجاد سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) در سال 2002 و اتحادیه اقتصادی اوراسیا در سال 2014 با هدف تعیین مرز نفوذ روسیه در منطقه اوراسیا انجام شد. این کار را در چارچوبی مبتنی بر همتایان غربی مانند ناتو و اتحادیه اروپا انجام داد. به همین ترتیب سازمان همکاری شانگهای (SCO) که در سال 2001 توسط چین ، روسیه و چهار کشور آسیای میانه تأسیس شد صریحاً خود را به عنوان مقابله با نفوذ هژمونیک آمریکا با کمک به “دموکراتیزه کردن” روابط بین الملل تعریف کرد. سایر سازمان های بین المللی جدید سیستم چند جانبه موجود را به چالش می کشند با اداره مسائل مشابه یا ایجاد گروه های جغرافیایی جدید که بر خلاف اقتدار نهادهای لیبرال است. بسیاری از این گروه های جدید در حال تغییر تعادل بین نهادهای بین المللی لیبرال و غیر لیبرال هستند که به طور فعال در حال شناسایی و شبکه سازی با یکدیگر هستند. به طور خلاصه ساختار بین دولتی جهانی در سال 2021 در مقایسه با آنچه دو دهه قبل وجود داشت به طور فزاینده ای چندقطبی و غیر سیاسی به نظر می رسد. قدرتهایی مانند چین و روسیه همچنین از ابتکارات دو جانبه به منظور تأثیرگذاری بر نگرش و رفتار رای گیری سایر کشورها در مجامع چندجانبه با احترام تر استفاده فراوان می کنند. همه قدرت های بزرگ برای دستیابی به ترجیحات سیاست خود از روابط دو جانبه استفاده می کنند و یا هزینه های جانبی را تأمین می کنند. مدتهاست که ایالات متحده این کار را انجام داده است مانند اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد. اما آنچه قابل توجه است این است که چگونه چنین تلاش هایی اکنون نهادهای مرکزی خود نظم لیبرال را تغییر می دهد. شرکای ابتکار کمربند و جاده چین (BRI) به طور فزاینده ای نسبت به نگرانی های پکن در مورد موضوعاتی مانند سیاست آن در سین کیانگ یا سوابق گسترده تر حقوق بشر حساس هستند. به عنوان مثال در ژوئن 2017 یونان یک شریک BRI چینی بیانیه اتحادیه اروپا را در کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متوقف کرد که می تواند از اقدامات حقوق بشر چین انتقاد کند. یک مقام وزارت خارجه یونان این بیانیه را “انتقاد غیر سازنده” خواند. این اولین بار بود که اتحادیه اروپا نتوانست در سازمان ملل بیانیه دهد. در سال 2019 به دنبال نامه 22 عضو کمیساریای عالی کمیساریای عالی سازمان ملل متحد مبنی بر انتقاد چین از اردوگاه های تحصیل مجدد خود در سین کیانگ پکن با بیانیه حمایت از 37 کشور که تا پاییز به بیش از 50 کشور رسید با تحریک پکن به دلیل “دستاوردهای چشمگیر در زمینه حقوق بشر ” در دسامبر 2019 دولت ترامپ نماینده ویژه جدیدی را برای مقابله با نفوذ چین در سازمان ملل اعلام کرد – شاید فهمید که با خروج از ارگان ها و معاهدات سازمان ملل واشنگتن زمین های مهم را به پکن رها کرده است. اما در ژوئیه سال 2020 به کنگره اعلام کرد که از سازمان بهداشت جهانی (WHO) خارج شده است. در ماه های گذشته روسیه و چین با تصویب قطعنامه جدیدی در سازمان ملل متحد که سانسور و مقررات اینترنتی تحت حمایت دولت را در قوانین بین المللی تعبیه کرده بود کنوانسیون بوداپست را که مورد حمایت واشنگتن بود درباره هنجارهای سایبری و آزادی های اینترنتی لغو کردند. این لایحه که از 88 به 58 (با 34 رای ممتنع) به تصویب رسیده است نشان می دهد که بین دولت گرایی می تواند به همان راحتی اهداف لیبرال در خدمت اهداف لیبرال باشد. رئیس جمهور جو بایدن خروج ایالات متحده از WHO را متوقف كرده و وعده داده است كه آمریكا با نهادهای چندجانبه بیشتر خواهد شد اما این روندهای بین دولتی گرایی لیبرال بخشی از كاهش گسترده لیبرالیسم سیاسی در نظم بین المللی است. اشکال حاکمیت بین المللی وجود دارد اما با تعهد کمرنگ به ارزشهای دموکراتیک و حقوق لیبرال.
لیبرالیسم سیاسی در افول
شاید در حال حاضر هیچ بعدی از نظم بین المللی بیش از لیبرالیسم سیاسی مورد تهدید قرار نگیرد. اصول لیبرال دموکراتیک دستور جهانی پس از جنگ جهانی دوم را که بر ارتقا و حمایت از حقوق فردی و مسئولیت دادن به افراد برای شرکت در جنایات یا فساد تأکید می کرد کاملاً آگاه می کرد. از دهه 1940 البته اعمال و اجرای حقوق بشر ، آزادی های سیاسی ، هنجارهای آنتی ژن و سایر ابعاد این دستور در بهترین حالت تکه تکه مانده است. اما اهمیت این حقوق و اصول لیبرالی در صورت مقایسه با هنجارها و شیوه های دستورات قبلی بین المللی بدیهی است. هنوز هم اگرچه تعمیمات گسترده درباره زوال دموکراسی احتیاط می خواهد اما روشن است که طرفداران آن در دفاع هستند. اوایل دهه 2000 یک نقطه عطف مهم بود. در سال 2006 برای اولین بار از زمان پایان جنگ سرد سازمان غیردولتی Freedom House مشاهده کرد که تعداد کشورهایی که نمرات دموکراسی رو به زوال دارند بیش از آنهایی است که نمرات کشورها بهبود یافته است (33 در مقابل 18). این روند از آن زمان هر سال ادامه داشته است. چرا لیبرالیسم سیاسی تحت چنین چالشی پایدار قرار گرفته است؟ با نگاهی به گذشته تحلیلگران نباید نقش واکنش سیستمیک “انقلابهای رنگی” در اوراسیا را که در سالهای میانی دهه اول این قرن و جنبشهای بهار عربی در سالهای اولیه دهه دوم رخ داد دست کم بگیرند. در طی انقلاب های رنگی اعتراضات خیابانی در تعدادی از کشورهای پس از اتحاد جماهیر شوروی رژیم هایی را که دارای ارتباط نزدیک با مسکو بودند از بین برد و جانشینان غرب گرای بیشتری را جایگزین آنها کرد. در گرجستان در سال 2003 میخائیل ساکاشویلی با فشار دادن دستور کار برای پیوستن سریع به غرب و ناتو به قدرت رسید. با این کار وی عملاً یک کشور مشتری ایالات متحده در قفقاز پس از شوروی ایجاد کرد. سال بعد انقلاب نارنجی اوکراین پیروزی انتخاباتی نامزد مورد نظر مسکو ویکتور یانوکوویچ را لغو کرد. مسکو همراه با سایر رژیم های خودکامه در منطقه شروع به دیدن جنبش های دموکراتیک و حامیان آنها نه به عنوان یک مزاحمت سیاسی بلکه به عنوان تهدیدهای امنیتی فوری و بی ثبات می کند. روسیه و کشورهای منطقه پس از اتحاد جماهیر شوروی به شدت در اعتراضات خیابانی سرکوب کردند سازمان های جامعه مدنی را ممنوع یا محدود کردند و فعالان دموکراتیک را به عنوان ستون ستون پنجم با بودجه خارجی بازسازی کردند. این انقلاب ها همراه با جنگ عراق به بازسازی ایالات متحده به عنوان قدرت هژمونیک مصمم به سرنگونی رژیم های استبدادی. بهار عربی این تصویر را بیشتر تأیید کرد. واشنگتن برای اعتراض در سراسر آفریقای شمالی و خاورمیانه تشویق کرد مداخله ناتو در لیبی را روشن کرد و حتی از روابط عمیق امنیتی خود با مصر استفاده کرد تا به زور حاکم سابق این کشور حسنی مبارک را وادار کند. در عین حال نقش (که غالباً بیش از حد مورد توجه قرار می گیرد) رسانه های اجتماعی در بهار عربی رژیم های اقتدارگرا را به ضرورت تدوین اقدامات متقابل موثر متقاعد می کند. دولت های خودکامه و ناامن در چندین منطقه همچنین مخالفت سیاسی داخلی و رسانه های مستقل خود را به گونه ای ترسیم می کنند که به نوعی با نیروهای سرزده غربی یا با برنامه ژئوپلیتیک واشنگتن همسو است. اعلامیه های توطئه آمیز مسکو در مورد دخالت ایالات متحده در سایر رژیم های استبدادی طنین انداز شد. قدرتهای نوظهور همچنین سعی در ترویج هنجارهای جدید برای مقابله با جذابیت لیبرالیسم سیاسی داشتند. یکی از این موارد “تنوع تمدن” ، اغلب روابط دو جانبه چین و تعامل با سازمان های بین المللی و منطقه ای را اطلاع می دهد. تأکید مفهوم بر نسبی گرایی فرهنگی عدم تداخل حاکمیت و احترام به تفاوت های تمدنی زیر پا گذاشتن لیبرالیسم سیاسی است. مجموعه متفاوتی از “ضد هنجارها” که غالباً توسط روسیه حمایت می شوند بر “ارزشهای سنتی” تأکید دارند. اینها سنت بزرگوارانه مرتبط ساختن لیبرالیسم را با انحطاط و انحطاط به روز می کنند. دولت روسیه با حمایت برخی از کشورهای خاورمیانه این ایده را که دین سازمان یافته دولت باید نقش برجسته تری در زندگی سیاسی ارزشهای خانوادگی “سنتی” دگرجنسگرایانه و محدودیت های مهاجرت برای حفاظت از هویت های ملی داشته باشد ارتقا داده است. در واقع در دهه 1990 شبکه های به اصطلاح حمایت از فراملی به طور عمده با علل لیبرال مانند حقوق بشر ، برابری جنسیتی و حمایت از محیط زیست در ارتباط بودند. اکنون رژیم های غیر لیبرال از بازیگران فراملی برای اهداف خود استفاده می کنند. برای مثال موفقیت کنگره جهانی خانواده ها را در نظر بگیرید شبکه ای که سازمان های راست گرای مسیحی در ایالات متحده را با گروه های طرفدار خانواده ، نمایندگان مذهبی و حامیان الیگارشی روسیه پیوند می دهد. WCF جلسات سالانه ای را برای ترویج دستور کار “ارزش های سنتی” و اتصال دولت ها و بازیگران اجتماعی تحت فشار برنامه های فرهنگی ارتجاعی برگزار می کند. چندین کنفرانس سالانه به میزبانی کشورهایی با حاکمان غیر لیبرال خودخوانده برگزار شده است از جمله مولداوی ، مجارستان و اخیراً ورونا ایتالیا ، محل استقرار رئیس لگا و سپس معاون نخست وزیر ماتئو سالوینی که سخنرانی های جشن را در این نشست ارائه داد . اگرچه WCF ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد ، اما ممکن است گسترش نیابد اما نشان می دهد که چگونه حمایت از فراملی نسبت به دهه 1990 با یک بازیگرها و جنبش های غیر لیبرال که اغلب در حالت تهاجمی قرار دارند به عرصه ای بسیار مناقشه برانگیز تبدیل شده است. خود ایالات متحده مسئولیت تبلیغ یکی از قوی ترین عکس العمل های لیبرالیسم سیاسی: ضرورت محدود کردن آزادی های مدنی و حقوق بشر برای مبارزه با تروریسم. “جنگ علیه تروریسم” به رهبری ایالات متحده شامل یک تلاش دیپلماتیک با هدف ریشه کن کردن و قرار دادن لیست سیاه جنبش های تروریستی و افراطی در سراسر جهان است. دولت ها با بهره گیری از این تغییر ناگهانی هنجاری مخالفان و گروه های سیاسی را به عنوان “تروریست” و “تندرو” معرفی کردند. در نتیجه رژیم ها در دهه اول دهه 2000 ضدتروریسم را بهانه ای برای تحکیم قدرت اجرایی ، گسترش نظارت ، کاهش آزادی های مدنی و افزایش همکاری غیررسمی بین سرویس های امنیتی خود قرار دادند.
ایجاد چارچوب دموکراسی به عنوان تهدیدی برای امنیت رژیم همچنین به سازمانهای جدید منطقه ای کمک کرد تا اصول غیر لیبرال را در سیستم های سازمانی خود بگنجانند. برای مثال سازمان همکاری شانگهای اصطلاحاً روح شانگهای را تصویب کرد که طرفدار هنجارهای عدم مداخله و همچنین احترام و درک متقابل تمدن است. سازمان همکاری شانگهای همچنین سازمانها و افرادی را که به عنوان تروریست ، افراطی و تجزیه طلب شناخته می شوند در لیست سیاه نهادینه کرد و هیچ معیار مشخصی برای این تعیین ها ندارد. این شركت متعهد به انجام اقدامات خارج از سرزمین بود كه به افراد مجاز در لیست از جمله مخالفان سیاسی اجازه می داد بدون هیچ گونه حمایت قانونی بین المللی از قلمروهای یکدیگر استرداد شوند. شورای همکاری خلیج فارس نیز در سال 2012 با همین مفاد از همین دستورالعمل پیروی کرد. سازمانهای منطقه ای جدید در آمریکای لاتین به ویژه گزینه های بولیواری به رهبری ونزوئلا و کوبا برای آمریکا و اتحادیه اخیر ملل آمریکای جنوبی و جامعه آمریکای لاتین و کشورهای کارائیب بر همبستگی منطقه ای و ضد امپریالیسم تأکید کردند در حالی که از محافظ هنجارهای دموکراتیک و حقوق بشر صرف نظر کردند. در همایش های گفتگوی جدید به رهبری چین با آمریکای لاتین ، آفریقا و اروپا به طور مشابه هرگونه اشاره به حمایت از حقوق سیاسی را کنار گذاشته و در عوض اصول حاکم بر عدم مداخله و رفاه مشترک را استناد می کنند. نهادهای بین المللی و سازمان های منطقه ای اکنون به طور فزاینده ای برای محافظت از اعضای خود در برابر فشارهای آزادسازی عمل می کنند. در اواسط دهه 2000 نیز سازگاری مکانیزمی که قبلاً با لیبرالیسم سیاسی مرتبط بود شاهد بود. مشاهده انتخابات بین المللی را در نظر بگیرید. در طول دهه 1990 نظارت بر انتخابات اقدامی نسبتاً متوسط اما تخصصی بود و فقط به پزشکان متعهدی از مرکز کارتر یا در سطح بین المللی ، دفتر نهادهای دموکراتیک و حقوق بشر سازمان امنیت و همکاری در اروپا محدود می شد. با این حال از اواسط تا اواخر سال 2000 بسیاری از این سازمان های منطقه ای جدید برای جلوگیری از انتقادات بین المللی وارد کار نظارت بر انتخابات شدند. جای تعجب نیست که ارزیابی های آنها از انتخابات آشکارا ناقص توسط خودکامه های فعلی پشتیبانی می کند. به نوبه خود حضور این ناظران بین المللی دوستدار رژیم آب را گل آلود می کند و احتمال تبدیل شدن تقلب در انتخابات را به کانون اصلی بسیج ضد دولت تبدیل می کند. دولت های اقتدارگرا هنجارها و رویه های بین المللی را که برای ارتقا ارزش های لیبرالی برای تقویت اقتدار حاکمیت خودکامه ها طراحی شده دوباره به کار بردند.
پیکربندی لیبرالیسم اقتصادی
بحث در مورد پایان لیبرالیسم اقتصادی متمرکز بر کاهش جهانی سازی است: بازگشت سیاست های حمایت گرایانه که به نفع بخشهای خاص طراحی شده است جدا کردن اقتصاد برای تسهیل رقابت قدرتهای بزرگ و تلاشهای مربوط به کاهش تهدیدهای امنیتی ناشی از وابستگی تجاری و مالی. به عنوان مثال استراتژی دولت ترامپ برای مقابله با تحریف بازار چین از جمله یارانه دولت به شرکت های دولتی چینی و نقض حقوق مالکیت معنوی تقریباً منحصراً به اعمال تعرفه ها متکی بود. در همان زمان ترامپ استراتژی های لیبرالی مانند مخالفت با شیوه های چین در WTO و مذاکره را به عنوان بخشی از مشارکت ترانس-اقیانوس آرام یک منطقه جایگزین تجارت ، تجارت و حفاظت به دست گرفت. جهانی سازی و جنگ های تجاری پایدار همچنان یک امکان واقعی است. با وجود تمایل کلی حمایت از تجارت مذاکره کنندگان دولت بایدن با استعانت گسترده از “امنیت ملی” ترامپ برای توجیه تعرفه های محصولات مانند فولاد به چالش نکشیده اند. با این حال نتیجه محتملتر شامل اختصاص دادن ترتیبات اقتصادی لیبرال برای اهداف غیر لیبرال است. محتمل ترین گزینه یکی از روندهای مشخص شده در بین دولتی گرایی لیبرال و لیبرالیسم سیاسی است: نظمی که با عناصر لیبرالیسم اقتصادی مشخص می شود که رهبران خودکامه و سیاستمداران پوپولیست آن را قابل قبول می دانند و کسانی که ابزارهای قدرتهای بزرگ و منطقه ای را برای پیگیری بین المللی ارائه می دهند. نفوذ. اینها با یک اقتصاد بین المللی به طور فزاینده دزدکی و الیگارشی تلاقی می کنند اقتصادی که لیبرالیسم سیاسی و دموکراسی را بیشتر تضعیف می کند. برای درک اینکه چرا این یک آینده احتمالی است تعدادی از رسوایی های اخیر از جمله محکومیت Paul Manafort و استیضاح دونالد ترامپ را در نظر بگیرید که شامل نحوه استفاده نخبگان و مستبدان حاکم از نهادهای قانونی و ارائه دهندگان خدمات پنهان اقتصاد جهانی است. سیستم. حسابداران غربی ، شرکت های صدفی ، وکلا ، لابی گران ، بانکداران و توسعه دهندگان املاک و مستغلات لوکس همه به روحانیون و مقامات کج و معوج کمک کرده اند که ثروت های غنی شده از کشورهای خود را شسته اند. انتشار اسناد پاناما در سال 2016 بیش از 11 میلیون سند از یکی از بزرگترین ارائه دهندگان شرکت های دریایی در جهان به ویژه تصویر واضحی از جنبه تاریک نظم اقتصادی لیبرال را ارائه می دهد. این نشان داد که چگونه حاکمان ، نخبگان و مقامات منتخب دموکراتیک در سراسر جهان از شرکت حقوقی پاناما Mossack Fonseca برای خرید دارایی های پیچیده طراحی شده برای پنهان کردن منشا ثروت اختلاس شده خود استفاده می کردند. ایالات متحده تلاش زیادی کرده است تا لیبرالیسم اقتصادی را دوستانه فساد سازد. شبکه عدالت مالیاتی ناظر بر مبارزه با فساد در شاخص اسرار مالی سال 2020 خود ایالات متحده را به عنوان دومین کشور “همدست” در جهان درست پس از جزایر کیمن در هنگام امکان پولشویی توسط مجرمان و افراد ثروتمند قرار داد. همراه با افزایش پول های تاریک غیرمنظم و مبهم که پس از تصمیم دادگاه عالی Citizen United به سیستم سیاسی ایالات متحده سرازیر می شود شرکت های پوسته ای وسیله نقلیه اصلی شده اند که از طریق آن شرکت ها و افراد ثروتمند از مالیات اجتناب می کنند و به طور مستقیم بر سیستم سیاسی و مبارزات تأثیر می گذارند. تحرک و رازداری شدید سرمایه فقط یکی از ویژگیهای نظم اقتصادی معاصر است که رهبران غیر لیبرال برای استخراج رانت مفید می دانند. کشورهای رانتی بسیاری از آنها اقتدارگرا هستند برای فروش کالاهایی مانند نفت ، گاز و فلزات گرانبها به تجارت بین الملل بستگی دارند. سرمایه گذاری مستقیم خارجی می تواند از طریق تشویق سرمایه گذاران برای تأمین قرارداد از طریق عقب گرد فرصت های بیشتری برای فساد فراهم کند. کمک های توسعه ای بخشی اساسی از نظم لیبرال پس از جنگ همچنین می تواند به رهبران غیر لیبرال کمک کند تا رژیم های خود را محکم کنند. مانند برنامه های تجاری و سرمایه گذاری مطلوب برنامه های توسعه به دولت ها کمک می کنند تا با تأمین منافع مادی برای شهروندان خود مشروعیت ایجاد کنند. برای حاکمان فاسد علاوه بر این آنها فرصتهایی را برای رانت جویی ایجاد می کنند هم با غنی سازی خود و هم با چرب کردن شبکه های حمایت داخلی. نخست وزیر مجارستان ، ویکتور اوربان به پاداش اتحادیه اروپا برای پاداش دادن به حامیان وفاداری خود بسیار وابسته است. یک مطالعه تحریم شده قبلی بانک جهانی تخمین می زند که حداکثر 7.5 درصد از کمک های رسمی توسعه ای که به فقیرترین کشورهای در حال توسعه ارسال می شود به دارایی های خارج از کشور و حوزه های قضایی مخفی منتقل می شوند. کمک های چین نقش اصلی را در این روند بازی می کند. در واقع پس از بحران مالی سال 2008 پکن – به ویژه در خارج از اروپا به عنوان یک منبع واقعی کالاهای بین المللی ظاهر شد. این کشور وامها و سرمایه گذاریهایی را برای کشورهایی که تمایل یا توانایی دسترسی به وام دهندگان اورژانس غربی را ندارند فراهم کرد. برخی مطالعات تخمین می زنند که بین سال های 2000 و 2014 وام های چینی به مبلغ ارائه شده توسط نهادهای غربی مانند بانک جهانی نزدیک شده اند. اعلام BRI چین در سال 2013 و تأسیس بانک سرمایه گذاری زیرساخت های آسیایی به رهبری چین در سال آینده ورود رسمی چین به عنوان یک تامین کننده سرمایه گذاری سنگین و تأمین مالی زیرساخت ها را رقم زد. علیرغم ادعاهای اولیه مبنی بر اینکه BRI “زیرساخت های غیرسیاسی” را ایجاد می کند و منابع کمک فعلی توسعه را تکمیل می کند بازیگران اقتصادی چین درگیر در سیاست داخلی کشورها از جمله سریلانکا ، پاکستان ، تاجیکستان و کامبوج دخالت کرده اند. . شبکه جهانی پروژه های BRI با تمرکز بر زیرساخت های دیجیتال و ارتباطات از راه دور به پکن اجازه می دهد تا استانداردهای جهانی را برای پروتکل های امنیتی و امنیتی تعیین کند. در اینجا منافع رهبران غیر لیبرال با منافع قدرتهای بزرگ در جستجوی ابزارهای نفوذ اقتصادی همگراست. بی علاقگی چین به اجرای شرایط لیبرال (مانند شرایط شفافیت یا ضمانت های زیست محیطی) همراه با تمایل به سو استفاده از فساد برای قفل کردن معاملات و نفوذ سیاسی ، نقش مهمی در پیش بردن نظم اقتصادی لیبرال در جهت دزدانه و الیگارشی بیشتر داشته است. اما این تنها کاری نیست که تنها بازیگر این کار را انجام می دهد. در واقع بسیاری از نیروهای محرک این جهش ها در نظم لیبرال از داخل خانه بیرون می آیند و نه فقط از طرف پوپولیست های راست. سیاستگذارانی که خود را قهرمان نظم اقتصادی لیبرال می دانند به طور مكرر تحرك سرمایه ، مقررات زدایی مالی و خصوصی سازی بیش از حد خدمات عمومی را دنبال می كنند. در همین حال دمکراسی های پیشرفته صنعتی غالباً به دلیل منافع اقتصادی یا ژئوپلیتیک از مقامات خارجی فاسد حمایت می کنند. حضور رقبایی مانند چین که حتی به لیبرالیسم اقتصادی اهمیت کمتری می دهند کشورهای لیبرال را بیش از پیش تحت فشار قرار می دهد تا راه دیگری را نگاه کنند. فروپاشی اقتصادی اولیه و عدم اطمینان سیاسی که همراه با بیماری همه گیر COVID-19 است احتمالاً به بسیاری از روندهای غیر لیبرال در اقتصاد جهانی دامن می زند. در بحبوحه انقباض اقتصاد جهانی ، تجارت اقتصادی و سرمایه گذاری کند شده و مرزهای ملی از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. WTO در سه ماهه چهارم سال 2020 یک بازگشت شدید را نشان داد اما هشدار می دهد که این بهبود در نیمه اول سال 2021 “بعید است پایدار باشد”. در این میان تجارت خدمات جهانی همچنان تحت فشار است و سفرهای بین المللی 68 درصد کاهش یافته است. چین علناً خود را به عنوان تأمین کننده لوازم پزشکی فوری و واکسین ها قرار داده است و این بحران فشار مجدد را به بدهکاران BRI برای ارائه وام هایشان وارد کرده است. این امر احتمال حذف قریب الوقوع بدهی یا سایر اشکال تغییر ساختار وام را افزایش می دهد که می تواند نفوذ سیاسی پکن را در کشورهای بسیار بدهکار افزایش دهد. مشکوکین به استدلال در مورد کاهش ایالات متحده به هژمونی مالی پایدار واشنگتن و تقاضای جهانی دلار به ویژه در شرایط بحرانی اشاره می کنند. در مارس 2020 فدرال رزرو ایالات متحده خطوط جدید مبادله نقدینگی دلار موقت را اعلام کرد (که از طریق آن کشورهای خارجی می توانند ارز خانگی خود را با دلار با نرخ ارز رایج مبادله کنند) که مجموع آن را برای این تنظیمات به 13 کشور افزایش داد علاوه بر توافق با بانک مرکزی اروپا اما اگرچه فدرال رزرو به عنوان یک پشتوانه جهانی به کار خود ادامه می دهد بانک خلق چین اکنون حدود 26 قرارداد دوجانبه مشابه را حفظ کرده است. سه کشور (برزیل ، سنگاپور و کره جنوبی) در مدار ایالات متحده نیز خطوط چین را حفظ می کنند. هزینه های اضطراری در میان همه گیر شدن این روند را تشدید می کند زیرا نخبگان و روحانیون در سراسر جهان از وام ناشی از بحران برای پاداش دادن به متحدان سیاسی خود استفاده می کنند. در خود ایالات متحده مقررات کاهش یافته نظارت در قانون 2.2 تریلیون دلار کمک ویروس کرونا ، امداد و امنیت اقتصادی (CARES) این نگرانی را افزایش داد که بسته اضطراری منجر به نادیده گرفتن تقلب در خزانه داری آمریکا و پاداش دادن به حامیان سیاسی شود. یک تحقیق مقدماتی در مورد دریافت کنندگان برنامه حمایت از حقوق و دستمزد CARES که به شرکت ها و مشاغل کوچک با 500 کارمند یا تعداد کمتر اجازه می دهد 10 میلیون دلار وام قابل بخشش درخواست کنند نشان داد که 100 شرکت متعلق به و تحت کنترل مشارکت کنندگان سیاسی ترامپ از اولین شرکت هایی هستند که دریافت آرامش تحلیل دیگر نشان داد که خانواده و همکاران ترامپ 21 میلیون دلار بودجه دریافت کرده اند. وزارت خزانه داری هیچ جزئیاتی در مورد دریافت کنندگان وام زیر 150 هزار دلار ارائه نکرده است که حدود 80 درصد از نزدیک به پنج میلیون دریافت کننده برنامه 659 میلیارد دلاری را تشکیل می دهد. در اوایل سال 2021 ناظر بین المللی فساد ، شفافیت بین الملل گفت که نظارت ضعیف “نگرانی های جدی ایجاد کرد” و در مجموع دریافت که بالاترین سطح فساد در ایالات متحده در 9 سال گذشته است.
شکل سفارش غیر لیبرال
اگر روندهای فعلی ادامه یابد نظم بین المللی در حال ظهور هنوز حاوی ویژگی های لیبرالی است. بین حکومتی لیبرال در قالب سازمانهای چند جانبه و روابط بین ایالتی همچنان یک نیروی اصلی در سیاست جهانی خواهد بود. اما این برای تطبیق یک کلیشه بین دولت گرایی با ویژگی های خودکامه خواهد بود. دولت های استبدادی ضمن ایجاد گزینه های غیر لیبرال به لیبرالیسم سیاسی در نهادهای قدیمی بین المللی ادامه خواهند داد. جامعه مدنی فراملی با وجود بازیگران مختلف ارتجاع ، پوپولیست و طرفدار استبداد با گروههای لیبرال و یکدیگر به طور مداوم همچنان یک محل درگیری ایدئولوژیک باقی خواهد ماند. چنین جهانی بیشتر از جنگ سرد به دهه 1920 شباهت دارد. حتی “بازگشت” به آنچه استراتژی امنیت ملی دولت ترامپ در سال 2017 “رقابت قدرت بزرگ” نامیده است به همان اندازه که باعث ایجاد تمایلات غیر لیبرال می شود از جمله جانورهایی که به چینی های قومی اعمال می شود و فشار برای گسترش نظارت داخلی همانطور که برای حمایت مجدد از طرفداران لیبرال انجام می شود. موسسات و شبکه ها. با جلوگیری از تغییرات غیرمنتظره در توزیع قدرت یا تغییر رژیم در کشورهای در حال ظهور استبدادی مدافعان لیبرالیسم سیاسی بین المللی نباید بیش از موفقیت متناوب در حفظ خط انتظار داشته باشند. هرچند یک گام مهم تلاش هماهنگ شده توسط دموکراسی های بزرگ برای تعامل با سازمان های جدید منطقه ای در مورد موضوعات و هنجارها و ارزش های مشترک است یعنی نگرانی هایی که معمولاً به نام عمل گرایی سیاسی بسته می شوند. تعامل همه جانبه باید به روشی استاندارد برای تعامل کشورهای لیبرال با گروههایی مانند SCO ، CSTO و اتحادیه اقتصادی اوراسیا تبدیل شود. بیش از همه قدرت های دموکراتیک باید ظاهر شوند و ارزش های خود را تحت فشار قرار دهند. کناره گیری ترامپ از سازمان بهداشت جهانی نشان دهنده خطرات انجام چنین کاری است. پس از آنکه دولت ترامپ بودجه خود را برای اعتراض به ادعای نفوذ نامناسب پکن دریغ کرد چین اعلام کرد که برای پر کردن شکاف بودجه بعدی وارد عمل خواهد شد. این برداشت ها به جای مقابله با تجدیدنظرطلبی چین مناطق جدیدی از حاکمیت جهانی را به پکن و مشتریان غیر لیبرال آن واگذار می کند. در اینجا هدف اعلام شده دولت بایدن برای پذیرش چندجانبه گرایی یک اتفاق خوشایند است. وضعیت لیبرالیسم اقتصادی در چنین آینده بسیار نامشخص است. ایالات متحده در حال حاضر با استفاده از قدرت خود در شبکه های مالی و فناوری جهانی وابستگی متقابل را مسلح کرده و کشورهای دیگر را مجبور به رد گسترش فناوری 5G چین می کند. هرچه ایالات متحده نفوذ خود را در سازمان های بین المللی تجارت کند عمداً سرمایه دیپلماتیک خود را تضعیف کرده و به قدرت نرم و خسته خود آسیب برساند بیشتر به ابزارهای نظامی و زورگویی اقتصادی بستگی خواهد داشت تا در سیاست های جهانی راه یابد. چنین چرخه ای تبدیل شدن واشنگتن به نیرویی برای لیبرالیسم بین المللی بسیار دشوار خواهد بود. اگرچه بازگشت عمده وابستگی متقابل همچنان ممکن است اما نتیجه محتمل منعکس کننده انزوا یا اقتدارگرایی ابر سرمایه نخواهد بود. در عوض جهانی خواهد بود که در آن جریانات فراملی به طور فزاینده ای به سمت نیازهای کلپتوکرات های داخلی و شبکه های حمایت از آن گرایش پیدا می کنند. بنابراین طرفداران نظم لیبرال باید بر تلاش های ضد فساد تمرکز کنند. ایالات متحده ، انگلستان و اتحادیه اروپا باید به اقدامات ضد فساد جدید با دستیابی به محدودیت های خارج از سرزمین مانند تمدید قانون اقدامات فساد خارجی خارجی ایالات متحده و اجرای دستورات جدید ثروت بدون دلیل انگلستان ادامه دهند. قانون شفافیت شرکتی ایالات متحده در سال 2021 که به ناشناس ماندن بسیاری از شرکت های پوسته تا سال 2022 پایان می دهد یک گام اصلی در مسیر درست است. اما واشنگتن ، لندن و بروکسل برای هماهنگ کردن تلاش های خود از جمله ایجاد ثبت مشترک و عمومی صاحبان سودمند شرکت ها و وضع تحریم های هماهنگ علیه کلپتوکرات ها باید اقدامات بیشتری انجام دهند. خبر خوب این است که هنجارهای موثر در زمینه حمایت از فساد وجود دارد. كلپتوكراتها ترجیح می دهند شهروندان خود را متقاعد كنند كه همه به همان اندازه فاسد هستند و اقدامات ضد فساد علیه مخالفان سیاسی را مسلح می كنند. بنابراین مخالفت با فساد از نظر سیاسی در قدرت های غیر لیبرالی مانند روسیه و چین همچنان مهم است حتی در حالی که این کشورها به طور فزاینده ای از فساد مالی برای خرید و اسیر نخبگان ، دیوان سالارها و نهادهای نظارتی خارج از کشور استفاده می کنند. موفقیت در تلاشها برای ایجاد نظمی غیر لیبرال به این معنی نیست که قدرتهای لیبرال از فرصتهایی برای شکل دادن هنجارها و نهادها برخوردار نیستند. هیچ نظم بین المللی همگن نیست. در تنظیمات و مقادیر در مناطق مختلف یا حوزه های سیاست هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد. برخی از جنبه های نظم لیبرال معاصر به ویژه در حوزه اقتصادی به اصلاحات احتیاج دارند تا مبادا این امر موجب تضعیف دوام نهادهای داخلی لیبرال دموکراتیک شود. در واقع سیاست گذاران علاقه مند به مقاومت در برابر چالش های لیبرالیسم باید اولویت های سیاسی آن را چه در داخل و چه در محیط های بین دولتی تعیین کنند. این به معنای دفاع از لیبرالیسم سیاسی در گفتار و عمل است. این همچنین به معنای تأیید و نه تضعیف اساس هنجاری فعلی آن است. پروژه هایی مانند تلاش وزیر امور خارجه سابق مایك پمپئو در تعریف مجدد حقوق بشر كه نیاز به حمله به این بنیادها دارد نتیجه معكوس خواهد داشت این كار وظیفه قدرت های استبدادی را بسیار آسان می كند.