دست کم گرفتن چین
چرا آمریکا به یک استراتژی جدید در مقیاس متفقین برای جبران مزایای پایدار پکن نیاز دارد؟
محمد قاسم شایق
موفقیت در رقابت با قدرت های بزرگ مستلزم ارزیابی خالص دقیق و غیر عاطفی است با این حال تخمین آمریکایی ها از چین از یک افراط به افراط دیگر پرت شده است برای دههها آمریکاییها رشد اقتصادی، تسلط بر تجارت بینالملل و جاهطلبی رو به رشد ژئوپلیتیکی را ثبت کردند و روزی را پیشبینی میکردند که چین ممکن است از ایالات متحده که از نظر استراتژیک منحرف شده و از نظر سیاسی فلج شده است پیشی بگیرد. پس از بحران مالی 2008 و پس از آن به ویژه در اوج همه گیری کووید بسیاری از ناظران معتقد بودند که آن روز فرا رسیده است اما آونگ تنها چند سال بعد به سمت افراط دیگر حرکت کرد زیرا چین از «صفر کووید» نتوانست رشد را بازگرداند. پکن با جمعیت شوم بیکاری جوانان غیرقابل تصور و رکود عمیق در حالی که ایالات متحده اتحادها را تقویت می کرد به پیشرفت در هوش مصنوعی و سایر فناوری ها می بالید و از اقتصادی پر رونق با بیکاری کم سابقه و بازارهای سهام بی سابقه برخوردار بود گرفتار شد.اجماع جدیدی به وجود آمد: چینی که پیر، کندتر و بهطور فزایندهای کمتر چابکتر میشود نمیتواند از ایالات متحده در حال صعود پیشی بگیرد واشنگتن از بدبینی به اعتماد بیش از حد تغییر کرد با این حال همانطور که دورههای شکستگرایی گذشته نادرست بود پیروزی امروز نیز نادرست است که خطر دست کم گرفتن قدرت نهفته و واقعی تنها رقیب در قرنی که تولید ناخالص داخلی آن از 70 درصد ایالات متحده فراتر رفته است بهطور خطرناکی نادرست است در معیارهای مهم، چین در حال حاضر از ایالات متحده پیشی گرفته است از نظر اقتصادی، دو برابر ظرفیت تولید دارد از نظر فناوری بر همه چیز از وسایل نقلیه الکتریکی گرفته تا راکتورهای هستهای نسل چهارم تسلط دارد و اکنون سالانه پتنتهای فعالتر و نشریات علمی پر استناد تولید میکند از نظر نظامی دارای بزرگترین نیروی دریایی جهان است که با ظرفیت کشتی سازی 200 برابر ایالات متحده تقویت شده است. ذخایر موشکی بسیار بیشتر و پیشرفته ترین قابلیت های مافوق صوت جهان همه نتایج سریع ترین مدرنیزاسیون نظامی در تاریخ است حتی اگر رشد چین کند شود و سیستم آن دچار تزلزل شود از نظر استراتژیک بسیار قدرتمند باقی خواهد ماند.در طول جنگ سرد رهبران اتحاد جماهیر شوروی اغلب به این نکته اشاره میکردند که «کمیت برای خودش کیفیتی دارد». با یکسان شدن بهره وری کشورهایی با جمعیت بیشتر، گستره جغرافیایی وسیع تر و حجم اقتصادی بیشتر افزایش یافته و بر اولین حرکت های کوچکتر مسلط می شوند این پویایی در طول بیشتر تاریخ وجود داشته است ایالات متحده در طول قرن گذشته از آن سود برد موج صنعتی شدن اروپا را گرفت، سپس از مقیاس قاره ای و جمعیت بیشتر خود استفاده کرد تا از بریتانیا، آلمان و ژاپن و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی پیشی بگیرد امروز این چین است که از این پویایی سود می برد و ایالات متحده در خطر سبقت گرفتن از نظر فناوری، غیرصنعتی شدن اقتصادی و شکست نظامی از رقیبی با اندازه و ظرفیت تولیدی بسیار بیشتر است.این دوره ای است که در آن مزیت استراتژیک بار دیگر نصیب کسانی می شود که می توانند در مقیاس بزرگ عمل کنند. چین دارای مقیاس است و ایالات متحده نه حداقل نه به تنهایی. از آنجایی که واشنگتن تنها راه بادوام آن در ائتلاف با دیگران است به ویژه عاقلانه نیست که به تنهایی در یک رقابت جهانی پیچیده پیش برود ایالات متحده با عقب نشینی به یک حوزه نفوذ در نیمکره غربی بقیه جهان را به چین درگیر جهانی واگذار می کند. با این حال اذعان به نیاز به متحدان و شرکا باید نقطه شروع باشد نه نقطه پایان زیرا رویکرد میراث ایالات متحده به اتحادها دیگر کافی نخواهد بود این رویکرد، که ریشه در مفروضات دوران جنگ سرد داشت و با اینرسی در طول هشت دهه گسترش یافته بود تمایل داشت که شرکا را بهعنوان افراد وابسته ببیند: دریافتکنندگان حمایت و نه همآفرینان قدرت آنها اغلب به عنوان مفید، اما همچنین به عنوان سنگین و حتی مانع دیده می شدند اون مدل منسوخ شده برای دستیابی به مقیاس واشنگتن باید معماری اتحاد خود را از مجموعه ای از روابط مدیریت شده به بستری برای ظرفیت سازی یکپارچه و ادغام شده در حوزه های نظامی، اقتصادی و فناوری تبدیل کند از نظر عملی این ممکن است به این معنا باشد که ژاپن و کره به ساخت کشتیهای آمریکایی کمک میکنند و تایوان کارخانههای نیمهرسانای آمریکایی را میسازد در حالی که ایالات متحده بهترین فناوری نظامی خود را با متحدان به اشتراک میگذارد و همه گرد هم میآیند تا بازارهای خود را در پشت تعرفه مشترک یا دیوار نظارتی که علیه چین ایجاد شده است جمع کنند این نوع بلوک منسجم و متقابل با هسته مرکزی آن ایالات متحده، مزیتهایی را ایجاد میکند که چین به تنهایی نمیتواند با آنها مقابله کند.اما چنین رویکردی مستلزم یک جهت گیری اساسی است از دیپلماسی فرماندهی و کنترل به یک دولت جدید ظرفیت محور. این تغییر رادیکال در نحوه ایجاد و اعمال قدرت ایالات متحده در جهانی که دیگر مزیت منحصر به فرد مقیاس را ندارد ضروری است همانطور که چین برای زمان و توده بازی می کند ایالات متحده و شرکای آن باید برای انسجام و اهرم دسته جمعی بازی کنند برای تغییر منظور هشداری که اغلب به بنجامین فرانکلین نسبت داده می شود: ما باید با هم آویزان شویم در غیر این صورت همه به طور جداگانه آویزان خواهیم شد.
از اندازه به مقیاس
هر کشور بزرگی تبدیل به یک قدرت بزرگ نمی شود اندازه به ابعاد اشاره دارد مقیاس توانایی استفاده از اندازه برای ایجاد کارایی و بهره وری و در نتیجه برتری دادن به رقبا است ایالت های کوچک می توانند با به حداکثر رساندن کارایی بر روی یک پایه کوچک در سطح جهانی قرار گیرند اما زمانی که دولت های بزرگ آن کتاب بازی را روی پایه های بسیار بزرگتر اجرا کنند می توانند جهان را دوباره بسازند بازارهای داخلی گستردهتر میتواند هزینهها را کاهش دهد و شرکتها را قادر میسازد تا از سایرین در سراسر جهان رقابت کنند. جمعیت های بزرگتر استخرهای عمیق تری از استعداد و تحقیق ایجاد می کنند کشورهای بزرگ کمتر به تجارت متکی هستند که به آنها انعطاف پذیری بیشتری می دهد و آنها می توانند ارتش های بزرگ تری را به خدمت بگیرند.دولتهای کوچک با مزیتهای حرکت اول اغلب با رضایت یا بیتوجهی خوشخیم دولتهای بزرگتر به قدرت رسیدهاند در قرن هجدهم و نوزدهم انگلستان توانست با برتری پیشرو در صنعتی شدن بر جهان تسلط یابد اما این تسلط کوتاه مدت بود آلمان و ایالات متحده تا حدی به لطف انتشار روشهای صنعتی بریتانیا توانستند به مقیاسی بزرگتر از جزیرهای کوچک در گوشه شمال غربی اروپا دست یابند. از سال 1870 تا 1910 سهم بریتانیا از تولید جهانی به نصف کاهش یافت زیرا ایالات متحده و آلمان از آن فراتر رفتند و از آن پیشی گرفتند در حالی که تولید فولاد بریتانیا دو برابر شد و به 6.5 میلیون تن رسید آلمان پنج برابر شد و به 12 میلیون تن رسید و ایالات متحده با رشد 6 برابری به 23 میلیون تن رسید آلمان و ایالات متحده بریتانیا را از صنایع بزرگ بیرون راندند و از بازارهای داخلی بزرگتر پایگاههای منابع و استخرهای استعداد خود برای کاهش هزینههای نهایی استفاده کردند. این مزیت اقتصادی به مزیت نظامی و تکنولوژیکی بیشتر تبدیل شد این روندها با هم به صنعتی زدایی تدریجی بریتانیا و در نهایت افول منجر شد.رهبران و استراتژیست های بریتانیا از این مشکل آگاه بودند در اواخر قرن نوزدهم جان رابرت سیلی مورخ بریتانیایی در یکی از تأثیرگذارترین کتابهای آن دوران نگران ظهور «دولتهای بسیار سازمانیافته در مقیاس بزرگتر» بود و خاطرنشان کرد که با گسترش فناوری، «روسیه و ایالات متحده از نظر قدرت از دولتهایی که اکنون کشورهای بزرگ قرن ششم خوانده میشوند پیشی خواهند گرفت.» حتی قبل از فروپاشی امپراتوری بریتانیا او میترسید که بریتانیا «به سطح یک قدرت کاملاً اروپایی» مانند اسپانیا کاهش یابد سیلی تنها نبود که خواستار آن شد که کشورش به دنبال افزایش مقیاس و کارایی باشد که یک جزیره به تنهایی نمی تواند از طریق «بریتانیای بزرگ» ایجاد کند ادغام شدیدتر با مالکیت امپراتوری در کانادا، استرالیا، نیوزیلند و جنوب آفریقا اما این تلاش ها به تعویق افتاد، به طور متناقض دنبال شد و در نهایت شکست خورد مستعمرات راه خود را رفتند و انگلیسی ها هرگز مقیاسی پیدا نکردند.زمانی که جنگ جهانی اول آغاز شد لندن خوش شانس بود که متحد بسیار قدرتمندتری در واشنگتن داشت متحدی که به پیروزی در جنگ جهانی اول کمک می کرد این مقیاس برای رقبا روشن بود. قبل از جنگ هیتلر مشاهده کرده بود که “اتحادیه آمریکا ضریب قدرتی در ابعادی ایجاد کرده است که تهدیدی برای سرنگونی تمام رتبه بندی های قدرت ایالتی قبلی است.” دریاسالار ژاپنی ایسوروکو یاماموتو پیشبینی کرد که نیروهای کشورش «برای شش ماه یا یک سال اول بیحرکت خواهند بود اما من برای سالهای دوم و سوم هیچ اعتمادی ندارم» به دلیل مزیت تولیدی ایالات متحده. وزیر امور خارجه ایتالیا همچنین تشخیص داد که یک جنگ طولانی به نفع ایالات متحده است: “چه کسی استقامت بیشتری خواهد داشت؟ این سوال باید به این صورت مطرح شود.” تمام قدرت های محور از ظرفیت صنعتی ایالات متحده می ترسیدند آنها فهمیدند که کمیت یک کیفیت برای خودش است.امروز آن مقیاس و ظرفیت دلهره آور متعلق به چین است. استراتژیست های آمریکایی باید با این خطر مقابله کنند که ایالات متحده بتواند خود را در موقعیت یک قرن پیش بریتانیا بیابد تجربه بریتانیا هم درس و هم هشدار می دهد: تلاش آن برای ادغام امپراتوری بسیار کم و دیر بود اما ایالات متحده امروز می تواند در جایی که بریتانیا شکست خورد با استفاده از مقیاس متحدان و شرکا به روش های جدید موفق شود.
ظهور و سقوط و برخاستن
نقطه شروع این موفقیت باید خود ارزیابی دقیق باشد در سالهای اخیر، صفحات فارین افرز مجموعهای از مقالات را نشان میدهد که نشان میدهد ایالات متحده برتری آشکار و پایداری نسبت به چین دارد مایکل بکلی استدلال می کند که «اقتصاد چین نسبت به ایالات متحده در حال کوچک شدن است» و «روندهای کنونی جهان تک قطبی را تحکیم می کند» استفان بروکس و بن واگل ادعا می کنند که “ایالات متحده هنوز یک مزیت فرماندهی و بادوام دارد” که به آن اهرم اقتصادی قابل توجهی در یک درگیری می دهد. جود بلانشت و رایان هاس به این نتیجه رسیدند که “ایالات متحده هنوز از نظر پویایی اقتصادی، نفوذ جهانی و نوآوری های تکنولوژیکی برتری حیاتی نسبت به چین دارد.”پیشبینی ظهور یا سقوط قدرتهای بزرگ، با توجه به اطلاعات ناکافی، خطرات سوگیری، سایه طولانی رویدادهای جاری و چالش تشخیص اینکه کدام معیارها و در چه چارچوب زمانی مهمتر هستند همیشه کار دشواری است استراتژیست های آمریکایی قبلاً در برآورد خود از ژاپن و اتحاد جماهیر شوروی از یک افراط به دیگری تغییر می کردند همین ضعف ارزیابی خالص چین و ایالات متحده را مشخص کرده است.شکی نیست که چین با مشکلات مهمی روبرو است: جامعه پیر، بدهی بزرگ، بهره وری راکد، خطرات فزاینده در بازار مسکن، بیکاری بالای جوانان، سرکوب بخش خصوصی. اما حتی چالشهای بزرگ اقتصاد کلان نیز به خوبی به ضرر استراتژیک تبدیل نمیشود دو واقعیت می تواند همزمان درست باشد: اینکه چین از نظر اقتصادی کند می شود و اینکه از نظر استراتژیک بسیار قدرتمندتر می شود و پکن ممکن است چالش های اقتصادی را با بازگشت به تصمیم گیری صحیح در سال های آینده برطرف کند. تأکید بر ضعفهای چین خطر کمتوجهی به مقیاس و ظرفیت آن در معیارها و چارچوب زمانی را دارد که برای رقابت قدرتهای بزرگ مرتبطتر است.به عنوان مثال این ایده که اقتصاد ایالات متحده بزرگتر از اقتصاد چین باقی خواهد ماند برخلاف بیشتر انتظارات چند سال پیش اغلب به عنوان مدرکی برای برتری فرماندهی ایالات متحده ارائه می شود اما همانطور که نوآ اسمیت اقتصاددان در تحلیل خود از این مقایسههای تولید ناخالص داخلی استدلال میکند، «آمریکاییها باید از این واقعیت که مجموع تولید ناخالص داخلی آنها بر اساس نرخ ارز بازار از چین پیشی میگیرد احساس راحتی نکنند». همانطور که نرخ ارز تغییر می کند مقایسه اندازه نسبی نیز تغییر می کند به طوری که کاهش 15 درصدی رنمینبی همانطور که از اوج خود در سه سال پیش رخ داده است باعث می شود اقتصاد چین 15 درصد کوچکتر به نظر برسد حتی اگر تولید آن ثابت بماند محاسبه قدرت خرید و قیمتهای محلی با استفاده از روش بانک جهانی اگرچه ناقص است اما نشان میدهد که اقتصاد چین حدود یک دهه پیش از اقتصاد ایالات متحده پیشی گرفت و امروز ۲۵ درصد بزرگتر است: تقریباً ۳۰ تریلیون دلار در مقابل ۲۴ تریلیون دلار آمریکا این تعدیل قدرت خرید هزینه واقعی عوامل تعیینکننده قدرت ملی از جمله سرمایهگذاری در زیرساخت، سیستمهای تسلیحاتی، کالاهای تولیدی و پرسنل دولتی عوامل کلیدی در حفظ مزیت استراتژیک بلندمدت را در بر میگیرد با استفاده از این رویکرد اگر به کالاها و نه خدمات به طور دقیق نگاه کنند ظرفیت تولیدی چین سه برابر ظرفیت تولیدی ایالات متحده است یک مزیت تعیین کننده در رقابت نظامی و فناوری و از مجموع ظرفیت تولید 9 کشور بعدی فراتر می رود. در دو دهه پس از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی سهم آن از تولید جهانی پنج برابر شد و به 30 درصد رسید در حالی که سهم ایالات متحده به نصف رسید و تقریباً به 15 درصد رسید. سازمان ملل تخمین زده است که تا سال 2030 عدم تعادل به 45 درصد و 11 درصد افزایش خواهد یافت چین در بسیاری از صنایع سنتی تولید 20 برابر سیمان 13 برابر فولاد سه برابر ماشین و دو برابر بیشتر از ایالات متحده قدرت و همچنین در بخش های پیشرفته به طور فزاینده ای پیشتاز است.اگرچه چین همچنان در زمینههایی مانند بیوتکنولوژی و هوانوردی که از نقاط قوت سنتی ایالات متحده بودهاند پیشی گرفته است، اما چین تا حدی به لطف تلاشهای بلندپروازانه سیاست صنعتی مانند ساخت چین 2025 تقریباً نیمی از مواد شیمیایی جهان نیمی از کشتیهای جهان، بیش از دو سوم وسایل نقلیه الکتریکی 8 درصد از وسایل نقلیه الکتریکی مصرفی بیش از سهچهارم بیشتر از وسایل نقلیه برقی را تولید کرد 90 درصد از صفحات خورشیدی و مواد معدنی تصفیه شده حیاتی خاکی کمیاب و پکن در حال برداشتن گامهایی برای اطمینان از تداوم و گسترش تسلط خود است: چین مسئول نیمی از نصب رباتهای صنعتی در سراسر جهان (هفت برابر ایالات متحده) بود و در تجاریسازی فنآوری هستهای نسل چهارم با برنامههایی برای ساخت بیش از 100 راکتور در 20 سال یک دهه جلوتر از سایرین است آخرین قدرت بزرگی که به طور کامل بر تولید جهانی مسلط شد ایالات متحده بود، از دهه 1870 تا 1940.ناظران آمریکایی تمایل دارند توانایی چین برای نوآوری را دست کم بگیرند و به اشتباه تصور می کنند که چین صرفاً نوآوری های غربی را کپی و بازتولید می کند. مانند انگلستان، آلمان، ژاپن و ایالات متحده قبل از آن قدرت تولیدی چین پایهای برای مزیت نوآورانه ایجاد میکند. سرمایه گذاری دولتی نیز کمک می کند اکنون با سرمایه گذاری ایالات متحده در علم رقابت می کند و جمعیت بزرگ چین یک استخر عمیق استعداد و مقیاس رقابتی را فراهم می کند در ده صنعت آینده، طبق گزارش اخیر بنیاد فناوری اطلاعات و صنعت چین در شش صنعت نزدیک به لبه اول نوآوری (یا بهتر) است.این قدرت صنعتی و نوآورانه می تواند برای اهداف نظامی فعال شود نیروی دریایی چین که در حال حاضر بزرگترین در جهان است تنها ظرف پنج سال 65 فروند شناور را اضافه خواهد کرد که به اندازه کلی 50 درصد بزرگتر از نیروی دریایی ایالات متحده خواهد رسید تقریباً 435 کشتی به 300 فروند. قدرت شلیک کشتی های خود را به سرعت افزایش داده است و احتمالاً از یک دهم ظرفیت 2 سال پیش ایالات متحده به سلول های پرتاب عمودی 7 افزایش یافته است چین از نظر هوانوردی از ایالات متحده عقب مانده است با ساخت موتورهای جت در داخل یک سد فنی طولانی مدت را شکسته است و اکنون با توانایی ساخت سالانه بیش از 100 هواپیمای جنگی نسل چهارم به سرعت در حال کاهش شکاف تولید است در بیشتر فناوری های موشکی چین احتمالاً رهبر جهان است: این کشور دارای اولین موشک بالستیک ضد کشتی، برد موشک هوا به هوای چشمگیر و بزرگترین انبار موشک های کروز و بالستیک معمولی است و در تعداد فزاینده ای از زمینه های نظامی از ارتباطات کوانتومی گرفته تا مافوق صوت چین از هر رقیبی جلوتر است این مزیتها که در طول دههها ساخته شدهاند حتی در صورت رکود چین باقی خواهند ماند.
رقیب خود را بشناسید
چالش های چین قابل توجه است اما اهمیت استراتژیک آنها اغلب اغراق شده است به عنوان مثال چالشهای جمعیتی آن در درازمدت یک مسئله مهم خواهد بود اما در میان مدت جدول زمانی بسیار مرتبط با رقابت با ایالات متحده قابل مدیریت هستند. یک “پژواک بوم” نسلی با ورود نوههای نسل بچههای بومِر دوران مائو به این معنی است که با وجود پیری جمعیت درصد جمعیت زیر ۱۵ سال در واقع بین سرشماریهای ۲۰۱۰ و ۲۰۲۰ بیش از ۳۰ میلیون افزایش یافته است و همچنین به عنوان درصدی از کل جمعیت افزایش یافته است. نسبت وابستگی چین (کارگران بزرگسال به کودکان و بازنشستگان) تا سال 2050 کمتر از نسبت فعلی ژاپن باقی خواهد ماند و سرمایه گذاری های هنگفت در آموزش، رباتیک صنعتی و هوش مصنوعی تجسم یافته به چین کمک می کند کمبود نیروی کار را تحمل کند.سطح بدهی نیز گویا است اگرچه بدهی خانوارها، شرکت ها و دولت چین به رکورد 300 درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است سایر قدرت ها از جمله هند، ژاپن، بریتانیا و ایالات متحده دارای سطوح مشابهی از بدهی کل هستند. در برخی موارد معیارهایی که نشان دهنده ضعف در یک حوزه هستند نقاط قوت استراتژیک را در حوزه دیگر منعکس می کنند به عنوان مثال رکود مسکن در چین باعث کاهش رشد می شود اما پکن در حال استفاده از اعتبار از این بخش به تلاشهای سیاست صنعتی است که رقابتپذیری را افزایش میدهد به طور مشابه در حالی که شرکتهای آمریکایی همچنان سهم بیشتری از سود را به دست میآورند و بر رتبهبندی ارزش بازار تسلط دارند شرکتهای چینی بر اهداف متفاوتی تمرکز میکنند و اغلب برای به دست آوردن سهم بازار ضرر میکنند و رقبا را از تجارت خارج میکنند علیرغم چالش های کوتاه مدت، چین همچنان به بازی طولانی مدت ادامه می دهد.حتی اگر ضعفهای آن شدیدتر از آنچه پیشبینی میشد نشان داده شود چین بسیار قدرتمندتر از هر رقیب قبلی ایالات متحده در معیارهای مرتبط با رقابت باقی میماند واشنگتن ممکن است رقبای گذشته خود از جمله آلمان، ژاپن و اتحاد جماهیر شوروی را بیش از حد ارزیابی کرده باشد اما چین اولین کشوری است که به تنهایی و همچنین در چندین حوزه استراتژیک مرتبط از ایالات متحده پیشی گرفته است راکد باشد یا نباشد پکن از هر رقیب گذشته قدرتمندتر باقی خواهد ماند.برخی تحلیلگران هشدار میدهند که انحطاط آمریکا به خودی خود یک خطر است که میتواند به «پیشگویی خودساز» تبدیل شود در آن اندرز حکمتی نهفته است; ظهور و سقوط قدرت های بزرگ اغلب با خود تشخیصی ناقص شروع می شود. اما همینطور است همانطور که ساموئل هانتینگتون دانشمند علوم سیاسی در این صفحات قبل از سقوط اتحاد جماهیر شوروی استدلال کرد نگرانی در مورد افول به همان اندازه اغلب می تواند باعث تجدید حیات شود بزرگترین خطر زوال نیست این خود راضی است که منجر به فقدان نیت استراتژیک و شکست در تسریع اقدام جمعی برای مقابله با چالش چین می شود در هر صورت ایالات متحده به ویژه در دوره رئیس جمهور دونالد ترامپ در معرض خطر بیش از حد ارزیابی قدرت یکجانبه و دست کم گرفتن توانایی چین برای مقابله با آن است.
صنایع دولتی ظرفیت محور
برای واشنگتن سه واقعیت باید محور هر استراتژی جدی برای رقابت بلندمدت باشد اول مقیاس ضروری است دوم مقیاس چین با هر چیزی که ایالات متحده تا به حال با آن مواجه شده است متفاوت است و چالش های پکن اساساً آن را در هیچ جدول زمانی مربوطه تغییر نخواهد داد و سوم رویکرد جدید به ائتلاف ها تنها راهی است که ایالات متحده می تواند مقیاس کافی برای خود ایجاد کند. در مجموع این بدان معناست که واشنگتن به متحدان و شرکای خود نیاز دارد که در گذشته چنین نبود. آنها سیمهای ارتباطی، حفاظتهای دوردست واسالها یا نشانگر وضعیت نیستند بلکه ارائهدهنده ظرفیت مورد نیاز برای دستیابی به مقیاس بزرگ هستند برای اولین بار پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحادهای ایالات متحده نه برای فرافکنی قدرت بلکه برای حفظ آن است.در طول جنگ سرد ایالات متحده و متحدانش از اتحاد جماهیر شوروی پیشی گرفتند امروزه یک پیکربندی کمی گسترش یافته به راحتی از چین پیشی می گیرد. استرالیا، کانادا، هند، ژاپن، کره، مکزیک، نیوزلند، ایالات متحده و اتحادیه اروپا مجموعاً دارای اقتصاد 60 تریلیون دلاری به 18 تریلیون دلاری چین هستند که این رقم بیش از سه برابر چین در نرخ ارز بازار است و هنوز هم بیش از دو برابر بزرگتر از قدرت خرید است تقریباً نیمی از کل تولیدات جهانی (تقریباً یک سوم چین) و پتنت ها و مقالات مجلات پر استناد بسیار فعال تر از چین است هزینه دفاعی سالانه 1.5 تریلیون دلار است که تقریباً دو برابر چین است و چین را به عنوان بزرگترین شریک تجاری تقریباً همه کشورها جایگزین خواهد کرد (چین امروز بزرگترین شریک تجاری 120 کشور است.)به بیان خام این همسویی دموکراسی ها و اقتصادهای بازار تقریباً در همه ابعاد از چین پیشی گرفته است با این حال اگر قدرت آن هماهنگ نباشد مزایای آن تا حد زیادی تئوری باقی خواهد ماند بر این اساس بازگشایی پتانسیل این ائتلاف باید وظیفه محوری دولتمردی آمریکا در این قرن باشد و این کار را نمی توان با دو برابر کردن کتاب بازی سنتی اتحاد انجام داد.نقطه شروع ایالات متحده می تواند اتحادهای دوجانبه طولانی مدت (مانند اتحاد با ژاپن و کره جنوبی) و ائتلاف های چند جانبه (مانند ناتو) همراه با مشارکت های جدیدتر (مانند توافقنامه فناوری دفاعی AUKUS با استرالیا و بریتانیا) و گروه های کمتر نهادینه شده (مانند Quad که استرالیا، هند و ژاپن را نیز شامل می شود) باشد اما به جای تجلیل از این چارچوبها یا گسترش عضویت آنها وظیفه پیش رو تعمیق کارکرد آنها است ایجاد پایههایی برای دولتسازی ظرفیت محور در حوزههای مختلف این روابط اغلب بر اساس این فرض عمل میکنند که ایالات متحده امنیت را تامین میکند در حالی که دیگران از حمایت سیاسی یا در بهترین حالت قابلیتهای ویژه برخوردار هستند همچنین تا حد زیادی امنیت محور بوده است بر بازدارندگی، دسترسی و اطمینان بخشی تمرکز کرده است در حالی که هماهنگی اقتصادی ادغام صنعتی و همکاری های تکنولوژیکی را به عنوان نگرانی های نوظهور اما هنوز ثانویه باقی می گذارد. مدل سنتی به سادگی برای رقابت با یک رقیب سیستمی به سفارش چین طراحی نشده بود به طور خطرناکی برای خواسته های لحظه ای ناکافی است.رویکرد ایالات متحده به اتحاد و مشارکت در دهه های اخیر با ترکیبی از عادت استراتژیک و سلسله مراتب ساختاری شکل گرفته است اکنون باید به بستری برای ایجاد ظرفیت مشترک در همه حوزههای حیاتی نه فقط حوزههای نظامی تبدیل شود. این امر مستلزم سطحی از هماهنگی و وابستگی است که ناآشنا است و گاهی برای ایالات متحده و شرکای آن ناراحت کننده خواهد بود. برای قدرت نظامی ایجاد مقیاس نیاز به ظرفیتی برای جریان در هر دو جهت دارد از جمله سرمایهگذاری در بخشهای ضعیفتر صنایع دفاعی ایالات متحده و ارائه سخاوتمندانهتر فناوریهای نظامی پیشرفته ایالات متحده به متحدانی که در طول تاریخ آن را دریافت نکردهاند برای اقتصاد مقیاس به معنای ایجاد یک تعرفه مشترک و دیوار نظارتی در برابر ظرفیت مازاد چین و در عین حال ایجاد مکانیسمهای جدید برای هماهنگ کردن سیاستهای صنعتی و تجمیع سهم بازار متحد است برای فناوری چالش به طور مشابه ایجاد قوانین مشترک سرمایه گذاری، کنترل صادرات و حمایت های تحقیقاتی برای جلوگیری از انتقال فناوری به چین در حین انجام سرمایه گذاری مشترک خواهد بود این مراحل تفاوت بین ائتلافی که در اصل همسو است و ائتلافی که در عمل ترکیب شده است را نشان می دهد. این تغییر به سمت ظرفیت مشترک به عنوان پایه استراتژی به ایالات متحده و شرکای آن اجازه می دهد تا در مقیاس و سرعت رقابت کنند.
به هر دو صورت مقیاس کنید
دولت بایدن از ائتلافها و مشارکتهای امنیتی موجود برای ایجاد «شبکهای» به منظور توزیع بهتر وضعیت نیرو، افزایش هزینههای دفاعی متفقین و راهاندازی ترتیبات امنیتی جدید مانند AUKUS و در عین حال ارتقای ارگانهایی مانند Quad استفاده کرد این تلاش ها باید تقویت شود اما گام بعدی تغییر همکاری های دفاعی و صنعتی است درس های اوکراین واضح است: ایالات متحده فاقد ظرفیت کافی برای حفظ درگیری طولانی مدت با چین به تنهایی است اگرچه نوآوری از سوی شرکتهای جدید در سیستمهای بدون خدمه امیدوارکننده است مقیاس واقعی بهویژه در سیستمهای قدیمی، نیازمند تولید مشترک و ادغام صنعتی عمیقتر با متحدان است بعید است که زرادخانه دموکراسی در جنگ جهانی دوم بازگردد به جای خود ایالات متحده باید چیزی را بسازد که آرتور هرمان مورخ آن را زرادخانه دموکراسی ها نامیده است: یک پایگاه صنعتی دفاعی شبکه ای که بر پایه تولید مشترک، نوآوری مشترک و زنجیره تامین یکپارچه ساخته شده است.این یک تغییر شدید نسبت به گذشته است زمانی که ایالات متحده در درجه اول توانایی را به دیگران ارائه می کرد. در حال حاضر مقیاس نیاز به جریان های دو طرفه از جمله سرمایه گذاری متحدین و تولید در ایالات متحده دارد برخی از گامهای اولیه دولت بایدن مانند تعمیر ناوشکنهای آمریکایی توسط ژاپنیها نگاهی اجمالی به آنچه ممکن است ارائه میکند. تلاشهای بلندپروازانهتر ممکن است شامل سرمایهگذاری مشترک با کشتیسازان ژاپنی و کره جنوبی (که دو تا سه برابر بیشتر از شرکتهای آمریکایی بازده هستند) باشد مشارکت بین سازندگان موشک اروپایی و شرکت های آمریکایی یا استخدام شرکت های ژاپنی یا تایوانی برای ساخت میکروالکترونیک های قدیمی در ایالات متحده. اغلب محدودیتهای قانونی و سیاسی که باید به طور مشترک توسط کنگره و قوه مجریه حل شوند موانعی را برای بهرهمندی از توانایی متحدان ایجاد میکنند توانمندی خود ایالات متحده نیز باید به سوی متحدان جریان یابد. تلاشهای دوران بایدن مانند AUKUS و تولید مشترک موشکهای تاماهاوک با ژاپن گامهایی در مسیر درست هستند اما پیشرفت واقعی مستلزم غلبه بر ائتلاف بوروکراتیک بین وزارت خارجه ای است که نگران اشاعه سلاح های هسته ای است و وزارت دفاعی که از فرسایش لبه آن می ترسد به اشتراک گذاری سریع فناوری کلید اطمینان از ساخت زیردریایی های هسته ای استرالیا اینکه متحدان آسیایی موشک های کروز ضد کشتی و موشک های بالستیک کافی دارند تایوان می تواند از تهاجم چین جلوگیری کند و هند می تواند جزایر آندامان را در شرق خود به قلعه ای تبدیل کند که پکن نمی تواند آن را نادیده بگیرد کلیدی است در عمل این میتواند به معنای هماهنگ کردن قوانین کنترل صادرات همسویی با استانداردهای تدارکات و هماهنگی سرمایهگذاری در اجزای نقطه توقف از نیمهرساناها تا تجهیزات نوری باشد متحدان همچنین می توانند ظرفیت را به یکدیگر منتقل کنند هم در داخل مناطق و هم بین مناطق مختلف. برخی از این موارد به طور قطع شروع شده است اما خیلی بیشتر ممکن است تسلیحات کره جنوبی می تواند به اروپا برای تسلیح مجدد و صنعتی شدن مجدد کمک کند فناوری هسته ای فرانسه می تواند از برنامه زیردریایی هند پشتیبانی کند موشک های نروژی و سوئدی می توانند به اندونزی و تایلند در دفاع از آب های خود کمک کنند ادغام ظرفیت مستلزم تفکر در سراسر اتحادها است و ایالات متحده اقدام جمعی را تسهیل می کند.ادغام سختتر همچنین مستلزم اشتراکگذاری بار بیشتر و جابجایی بار است حتی در شرایطی که متحدان و شرکا در سراسر قارهها پل میسازند باید نقش بزرگتری در بازدارندگی نزدیکتر به خانه خود ایفا کنند با حضور اروپاییها در اروپا و آسیاییها در آسیا این امر می تواند تا حدی با تقویت بعد امنیتی گروه های مهم فزاینده (روابط چهارجانبه یا سه جانبه با ژاپن و کره) انجام شود اما واشنگتن همچنین نیاز به تقویت هماهنگی با متحدان برای جنگ واقعی از طریق گامهایی مانند مدرنسازی سیستمهای فرماندهی و کنترل مشترک، سرمایهگذاریهای جدید در قابلیت همکاری و تمرینهای مشترک پیچیدهتر دارد. این میتواند شامل ایجاد واحدهای مشترک با متحدان و شرکای ایالات متحده باشد که از گردانهای موشکی ضدهوایی و ضد کشتی زمینی شروع میشود تا در بحران در اقیانوس هند و اقیانوس آرام مورد استفاده قرار گیرند و بعداً به تشکیلات هوایی و دریایی پیچیدهتر گسترش مییابند ایالات متحده همچنین باید بازدارندگی گستردهتری را با پیشنهاد دادن به متحدان در فرمان و کنترل هستهای و انواع ترتیبات اشتراک هستهای که با متحدان اروپایی در طول جنگ سرد دنبال میکرد تقویت کند.در سطح جهانی ایالات متحده می تواند نسخه جدیدی از “دکترین گوآم” ریچارد نیکسون رئیس جمهور ایالات متحده را دنبال کند که پس از جنگ ویتنام، مسئولیت ها را به شرکای خود واگذار کرد این امر به دولتهای منطقهای که جان هوارد نخستوزیر سابق استرالیا آن را «معاون کلانتر» مینامید قدرت میدهد تا در چالشهای امنیتی در همسایگی خود رهبری کنند: استرالیا در جزایر اقیانوس آرام هند در جنوب آسیا، ویتنام در قاره آسیای جنوب شرقی، نیجریه در آفریقا از نظر عملی دفعه بعد که یک کشور آسیای جنوبی با چالشهایی روبهرو میشود ایالات متحده به جای تلاش برای پیشبرد ترجیحات خود قضاوت هند را در مورد آنچه که میتواند در خدمت ثبات منطقهای باشد یا با نفوذ چین مقابله کند موکول خواهد کرد.
بازارهای مشترک
دولت بایدن با ابتکاراتی مانند شورای تجارت و فناوری ایالات متحده و اتحادیه اروپا ابتکار ایالات متحده و هند در مورد فناوری حیاتی و نوظهور و هماهنگی کنترل صادرات نیمه هادی با ژاپن و هلند، گام های مهمی در رقابت اقتصادی و فناوری با چین برداشت اما مقاومت در برابر ظرفیت مازاد چین و حفظ رهبری تکنولوژیک مستلزم اقدامات بلندپروازانه تری است فراتر از آنچه واشنگتن معمولاً مایل به انجام آن بوده است.اقدامات غیربازاری و مقیاس بزرگ چین سازمان تجارت جهانی را تحت تأثیر قرار داده است و اکنون برای پایگاه صنعتی ایالات متحده و متحدان و شرکای آن خطری وجود دارد تلاش برای اقدام به تنهایی در برابر این تهدید به معنای شکست خواهد بود: اگر چین همچنان بتواند شرکتهای آمریکایی را از بازارهای شریک خارج کند و آنها را از مقیاسی که برای ادامه رقابت نیاز دارند محروم کند تامین امنیت بازار ایالات متحده فایده چندانی نخواهد داشت در عوض ایالات متحده و متحدان و شرکای آن باید با هم از طریق یک خندق دفاعی در برابر صادرات چین مقیاسی پیدا کنند ایجاد یک بازار مشترک محافظت شده می تواند با تعرفه های هماهنگ بر کالاهای چینی آغاز شود اما از آنجایی که دور زدن تعرفه ها آسان است رویکرد بهتر ممکن است استفاده از موانع غیرتعرفه ای هماهنگ از جمله ابزارهای نظارتی باشد. (دولت بایدن از چنین موانعی در برابر وسایل نقلیه دیجیتالی متصل از چین استفاده کرد.) چنین اقدامات نظارتی می تواند نسبتاً سریع و آسان با شرکای خود هماهنگ شود.ابزار دیگر «تکثر جانبه گرایی ترجیحی» است باز کردن انتخابی بازارهای متحد و شریک و در عین حال ایجاد موانع بالاتر برای کالاهای چینی. این رویکرد که به طور گسترده توسط چهرههای طیف سیاسی حمایت میشود از رابرت لایتیزر نماینده تجاری ایالات متحده در دوره اول ترامپ تا قانونگذاران برجسته دموکرات بازتاب جنبههایی از سیستم تجاری اولیه پس از جنگ جهانی دوم است که به اعضای جهان آزاد نسبت به رقبای خودکامه رفتار ترجیحی میداد. اگر دوران توافقهای تجارت آزاد در حال حاضر به پایان رسیده باشد، توافقهای بخشی با متحدان میتواند راههای امیدوارکنندهای را برای ادغام بازارها و در عین حال اجتناب از حساسیتهای سیاسی ارائه دهد.ابزارهای هماهنگ سیاست صنعتی نیز مفید خواهد بود مانند بانک سرمایهگذاری صنعتی بینالمللی جدید که به شرکتها در بخشهای استراتژیک وام میدهد تا زنجیرههای تامین را از چین متنوع کند بهویژه در بخشهای کلیدی مانند دارو و مواد معدنی حیاتی و تلاشهای هماهنگ برای رفع موانع سرمایهگذاری متحدان و شریکها میتواند برای مثال امکان دور زدن بررسی امنیت ملی را فراهم کند. ژاپن، کره جنوبی و تایوان سرمایه گذاری زیادی در همکاری صنعتی با ایالات متحده انجام داده اند (بیش از 300 میلیارد دلار در دوران دولت بایدن با ادامه رشد در دوره ترامپ) و علیرغم تمایل به نادیده گرفتن اروپا به عنوان رکود اقتصادی در فولاد، اتومبیل، کشتی و هواپیماهای غیرنظامی از ایالات متحده پیشی گرفته است مدعی سهم بیشتری از تولید جهانی است. و دارای نیروی کار تولیدی سه برابر نیروی کار ایالات متحده است. در همین حال ارتباطات قویتر بین اکوسیستمهای علمی با همکاری بیشتر و روابط مردم با مردم همراه با حمایتهای تحقیقاتی مشترک به اطمینان حاصل میشود که متحدان و شرکای ایالات متحده میتوانند با مقیاس چین همخوانی داشته باشند ادغام سهم بازار همچنین اهرم استراتژیک ایجاد می کند یک چارچوب جمعی برای دفاع اقتصادی چیزی که برخی آن را “ماده 5 اقتصادی” نامیدهاند که از بند دفاع متقابل ناتو استفاده میکند پاسخی است که مدتهاست به اجبار اقتصادی چین به پایان رسیده است در صورتی که یکی از اعضای گروه با فشار اقتصادی پکن مواجه شود چنین توافقی باعث تحریم های هماهنگ، کنترل صادرات یا اقدامات تجاری می شود همچنین می تواند به عنوان یک پلت فرم برای بازدارندگی تهاجم نظامی عمل کند.
خروج یا وفاداری؟
ترامپ شرکای ایالات متحده را با انتخاب های سخت و تهدیدهای آشکار روبرو کرده است بسیاری از آنها ممکن است به این زودی ها از پیوند بیشتر خود با واشنگتن بیزار باشند اعتمادی که در طول نسل ها ایجاد شده است به راحتی تلف می شود.قدرت های بزرگ معمولاً تأثیر خود را بر دیگران دست بالا می گیرند میخائیل گورباچف نخست وزیر شوروی باور نداشت که آزمایش های او در زمینه خودمختاری منطقه ای منجر به خروج جمهوری های شوروی از اتحاد جماهیر شوروی شود. دولت ترامپ ممکن است انتظار نداشته باشد که تحقیر و اجبار متحدانش به “لحظه گورباچف” منجر شود اما متحدان کلیدی ایالات متحده در حال بررسی اعلام “استقلال” از واشنگتن هستند به دنبال سلاح های هسته ای ایجاد گروه های منطقه ای جدید به چالش کشیدن نقش دلار. برخی با تحریک واکنشهای داخلی به فشار ایالات متحده در فکر نزدیکتر شدن به چین هستند حتی اگر صنایع یا امنیت خود را به خطر بیاندازند ایالات متحده در خطر شکستن جهان آزاد و بستن بهترین مسیر خود به مقیاس است.با این حال در حالی که واشنگتن از ائتلاف خود دور می شود چین در حال ساختن ائتلاف خود است. چین، ایران، کره شمالی و روسیه که به دلیل نارضایتی ضدغربی و منافع جزئی خود در حال ایجاد مقیاس اقتدارگرایانه قابل توجهی هستند چین پایگاه صنعتی دفاعی روسیه را ساخته است به ایران کمک کرده تا هواپیماهای بدون سرنشین حمله یک طرفه را به روسیه ارائه دهد و موافقت کرد زیرا کره شمالی نیروهایی را برای جنگ در اروپا فرستاده است هر چهار دولت برای از بین بردن تحریمهای ایالات متحده تلاش میکنند و در هماهنگی دیپلماتیک، اشتراکگذاری اطلاعات و تمرینهای نظامی شرکت دارند این یک چالش یکپارچه است که نیاز به پاسخی واحد دارد همانطور که برخی در ایالات متحده از ایجاد اختلاف بین شرکای چین از طریق اجرای «کیسینجر معکوس» با روسیه صحبت میکنند پکن مصمم است از شکافها در اتحادهای غربی بهویژه بین ایالات متحده و اروپا بهرهبرداری کند خطر اکنون این است که واشنگتن از اروپا جدا شود و در عین حال در جدایی چین و روسیه شکست بخورد تلاشها برای ایجاد ظرفیت دموکراتیک با گامهای نادرست خود چین در اجرای دیپلماسی تقابلی «گرگ جنگجو» کمک شده است ایالات متحده در حال حاضر درگیر دعوای دیپلماتیک غیرمولد خود است و فرصت هایی را برای چین فراهم می کند تا نقش یک شریک معقول را ایفا کند واشنگتن در شراکت با متحدانش شانس بهتری خواهد داشت تا با دشمنانی که توسط ضدآمریکایی عمیق متحرک هستند اگر ایالات متحده نتواند مقیاس را با دیگران دنبال کند یا به نیمکره غربی عقب نشینی کند و در عین حال اتحادهای خود را از بین ببرد رقابت برای قرن آینده با شکست چین خواهد بود ایالات متحده مانند انگلستان قبل از آن خود را در اثر یک قدرت بزرگ با مقیاس بی سابقه ای کاهش خواهد یافت. این کشور با جهانی تقسیم شده در میان چندین قدرت بزرگ روبرو خواهد شد اما چین قوی ترین در میان آنها و در برخی مناطق قوی تر از همه آنهاست. نتیجه ایالات متحده ای ضعیف تر، فقیرتر و کم نفوذتر خواهد بود و جهانی که در آن چین قوانین را تعیین می کند.اگرچه اجماع فزاینده ای به سمت دست کم گرفتن قدرت چین و اغراق آمیز بودن احیای آمریکا متحول شده است این تفکر بازتاب چرخه های گذشته قضاوت نادرست است دیدگاههای گلگون در مورد خط سیر آمریکا خطر دامن زدن به نوعی یکجانبهگرایی را بهتنهایی دامن میزند که به طور ضمنی و به طور فزایندهای فرض میکند که متحدان و شرکای آمریکا منسوخ شده یا بیش از حد ارزشگذاری شدهاند در حالی که در واقع تنها مسیری هستند که در مقابل یک رقیب قدرتمند قرار میگیرند موفقیت مستلزم رفتن بسیار فراتر و با جاهطلبی بیشتر از سیاستهای اتحاد دوست دولت قبلی بایدن و رد کامل رویکرد بیگانهکننده و خودسرانه «اول آمریکا» است که در دوران ترامپ شکل گرفته است.چنین تعهدی تنها یک سیاست نیست بلکه نشانه ای از توانایی های ایالات متحده، متحدان و شرکای آن است. حزب کمونیست چین به طور غیرمعمول بر درک قدرت آمریکا متمرکز است و یک ورودی مهم در این معادله برآورد آن از توانایی واشنگتن برای جذب متحدان و شرکای است که حتی پکن آشکارا اعتراف می کند که بزرگترین مزیت ایالات متحده هستند. بر این اساس مؤثرترین راهبرد ایالات متحده – استراتژی که بیش از همه پکن را در سال های اخیر ناآرام کرده است و می تواند از ماجراجویی آن در آینده جلوگیری کند ایجاد ظرفیت های جدید، پایدار و قوی با این کشورها است. تعهد پایدار و دو حزبی به یک شبکه اتحاد ارتقا یافته همراه با همکاری استراتژیک در زمینههای نوظهور بهترین مسیر را برای یافتن مقیاس در برابر قدرتمندترین رقیبی که ایالات متحده تاکنون با آن مواجه شده است ارائه میکند.