• بیوگرافی

















  • صفحۀ سایت در فیس بوک

  • مطالب پسندیده در فیس بوک

  • paypal

  • موضوع هفته

    مطالب محبوب

    روسیه آینده خود را می سوزاند چگونه قدرت طلبی پوتین کشور و مردم آن را بی اعتماد کرده است

    روسیه آینده خود را می سوزاند

    چگونه قدرت طلبی پوتین کشور و مردم آن را بی اعتماد کرده است

    محمد اکرام یاور

    از 15 تا 17 مارس روسیه انتخابات ریاست جمهوری را برای تجدید قدرت ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه برگزار می کند. هرگز در مورد نتیجه که پنجمین دوره ریاست جمهوری او را بشارت می دهد تردید واقعی وجود نداشته است. اما کرملین اقدامات خارق‌العاده‌ای را برای اطمینان از این موضوع انجام داده است: در 8 فوریه کمیسیون مرکزی انتخابات اعلام کرد که نامزد ضد جنگ بوریس نادژدین از نامزدی رد صلاحیت شده است. هشت روز بعد الکسی ناوالنی در یک مستعمره زندان قطب شمال درگذشت رویدادی که به طور گسترده به دولت روسیه متهم شد و برجسته‌ترین رهبر مخالفان روسیه را حذف کرد. ناوالنی در انتخابات شرکت نکرد اما سیاست روسیه تا همین اواخر به تقابل ناوالنی و پوتین تقلیل یافته بود. اکنون پوتین در المپ سیاسی تنهاست. با بیرون رفتن چهره هایی مانند ناوالنی و نادژدین این رای می تواند تأییدی قاطع بر پوتین و پروژه او جنگ در اوکراین ارائه دهد.روسیه نه باثبات است و نه عادی. انتخابات ریاست‌جمهوری پوتینیسم در مراحل پایانی را که با همه‌پرسی قانون اساسی در تابستان 2020 آغاز شد یعنی زمانی که دوره ریاست بالقوه پوتین تا سال 2036 تمدید شد آغاز شد. پوتین به صراحت اعلام کرده است که روسیه در حال جنگیدن با یک جنگ پس زمینه دائمی با غرب است که هم دلیل وجودی ایدئولوژیک و هم راهی برای نخبگان حاکمش برای حفظ قدرت می دهد. و برای تداوم همه چیز او باید به طور مستمر منابع کشور مالی، انسانی، سیاسی و روانی را بسوزاند. همه اینها به شکنندگی سیاسی و اقتصادی کشور اشاره دارد.وضعیت مالی و اقتصادی را در نظر بگیرند. اگرچه اقتصاد روسیه پایه های بازار را حفظ می کند اما اقتصاد روسیه به طور فزاینده ای به سرمایه گذاری دولت وابسته است. مجتمع نظامی-صنعتی به محرک اصلی این اقتصاد ناسالم و غیرمولد تبدیل شده است همانطور که بودجه 2024 مشخص می کند هزینه های نظامی حتی در مقایسه با ارقام تورمی سال گذشته 1.7 برابر بیشتر خواهد بود و به 25 درصد کل هزینه ها می رسد. در همین حال صادرات روسیه عمدتاً از منابع نفت و گاز به دلیل بسته شدن بازارهای غربی و فروش با تخفیف بازدهی کاهشی را به همراه دارد. با این وجود این انرژی‌های تجدیدناپذیر هنوز تمام نشده‌اند و حداقل به نظر می‌رسد پوتین امیدوار است که برای عمر او کافی باشند. مشکل بزرگ‌تر جمعیت‌شناسی است. همراه با روند بلندمدت پیری جمعیت، تقاضا برای سرباز و فروپاشی ورود مهاجران کشور را به بحران جمعیتی کشانده است. اقتصاددانان خاطرنشان می کنند که همه این فشارها در میان مدت با کاهش بهره وری نیروی کار همراه خواهد شد. اگرچه رشد مصنوعی دستمزدها از طریق اقتصاد نظامی در حال حاضر وضعیت را بهبود بخشیده است اما آن را نیز مخدوش کرده است. پوتین درگیر افزایش نرخ زاد و ولد به هر قیمتی است اما نشانه های کمی وجود دارد که می توان این موضوع را تغییر داد. یک جامعه مدرن و شهری روسیه به اندازه‌ای که پوتین برای تامین سوخت مجتمع نظامی-صنعتی نیاز دارد بچه تولید نخواهد کرد. علاوه بر این چگونه یک خانواده روسی می تواند برای آینده در وضعیت جنگ دائمی برنامه ریزی کند؟یکی از کمیاب ترین منابع اما روانشناختی است. رژیم که قادر به ارضای عطش مردم برای صلح و عادی‌بودن نیست به هزینه‌های اجتماعی عظیم و رفتار ترجیحی با فقرا متوسل شده است و روسیه را به باربیلند پوتین تبدیل کرده است. جامعه روسیه نیز به نوبه خود به جای توسعه به سازگاری و بقا تنزل یافته است. اما جامعه مدنی که با جامعه‌ای بی‌تفاوت متفاوت است و نمی‌تواند آشکارا اعتراض کند، مقاومت اخلاقی نشان داده است مردم آشکارا در صف ایستادند تا برای نادژدین امضا کنند. پس از مرگ ناوالنی آنها گل و شمع را به یادبود قربانیان سرکوب استالینی حمل کردند. و خط خداحافظی با ناوالنی مردی که جایگزین پوتین بود بسیار زیاد بود.مسیر روسیه به سوی نابهنجاری در سال 2022 آغاز نشد. سیستم پوتین از زمانی که بیش از دو دهه پیش شروع شد در جهتی اقتدارگرایانه حرکت کرده است. قبلاً در دسامبر 2000 پوتین سرود قدیمی استالینیستی را بازگرداند کلمات ممکن بود متفاوت باشند اما خودکامه آینده نشانه‌های اولیه‌ای از اینکه قصد داشت به کجا برود ارائه می‌کرد. تفاوت این بود که در آن زمان اقتدارگرایی ضد مدرن رژیم تا حدی پنهان بود. اکنون در معرض دید کامل قرار دارد. به‌طور ساده پوتین و تیمش تصور می‌کنند که روسیه از همه نوع ذخایر کافی  از جمله بردباری جمعیتش  برای ماندگاری در طول عمر خود خواهد داشت بعد از آن چه اتفاقی می افتد مهم نیست.

    یک کرملین معمولی

    بیست سال پیش آندری شلیفر و دانیل تریزمن روسیه را «کشوری عادی» نامیدند. آنها با اشاره به ظهور اقتصاد بازار و آغاز نهادهای به سبک غربی استدلال کردند که فدراسیون روسیه در حال تبدیل شدن به یک “دموکراسی معمولی سرمایه داری با درآمد متوسط” است  کمتر از کامل اما به دور از “امپراتوری شیطانی” که زمانی تهدید می کرد. مردم “در داخل و خارج از کشور.” ده سال بعد آنها مقاله دیگری در فارین افرز با عنوان «کشورهای عادی» منتشر کردند که به موفقیت نسبی گروه بزرگتری از کشورهای بلوک شرق سابق اشاره کرد. آنها نوشتند «اصلاحات بازار، تلاش‌ها برای ایجاد دموکراسی و مبارزه با فساد شکست نخوردند اگرچه ناقص باقی می‌مانند».با توجه به اتفاقاتی که در سال های پس از آن برای روسیه رخ داده است این دیدگاه ها ممکن است ساده لوحانه تلقی شوند. در هر صورت روسیه مطمئناً دیگر واجد شرایط “عادی” نیست. اما شلیفر و تریزمن کاملاً در اشتباه نبودند آنها پذیرفتند که روسیه ممکن است همچنان مسیری استبدادی را دنبال کند. در مورد دیگر دولت‌های پس از فروپاشی شوروی در اروپای شرقی علی‌رغم همه دشواری‌های گذارشان به اقتصاد بازار و دموکراسی این انتقال اتفاق افتاد، حتی اگر بی‌عیب و نقص نبود. علاوه بر این در آن کشورها دموکراسی چند حزبی و انتقال مسالمت آمیز قدرت مؤثر بوده است انتخابات اکتبر 2023 لهستان که دونالد توسک لیبرال میانه رو پس از سال ها حکومت توسط حزب راستگرای قانون و عدالت به قدرت رسید گواه آن است. اما تاریخ به راه های ناخوشایندی حرکت می کند. به عنوان مثال در اروپا در آغاز قرن بیستم اولین دوره بزرگ تجارت جهانی به نظر می رسید که خطر جنگ را از روی میز برداشته است. پس از آن سال 1914 و جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. واژگونی مشابهی به دنبال حرکات اولیه روسیه به سمت عادی شدن بود غرب از اصلاحات دهه 1990 تشویق کرد و بعدها امید زیادی به دمیتری مدودف که در دوره تک دوره ریاست جمهوری روسیه از 2008 تا 2012 به ظاهر آغازگر بود گذاشت. موج جدیدی از تلاش‌های مدرن‌سازی و حتی «بازنشانی» روابط با ایالات متحده.در واقع اعتراضات توده‌ای طرفدار دموکراسی که در سال‌های 2011 و 2012 کشور را فرا گرفت ممکن است روسیه را به سمت دموکراسی‌سازی کامل سوق دهد. برای مدتی به نظر می رسید که این هدف در دسترس باشد. اما بازگشت پوتین به ریاست جمهوری در سال 2012 آغاز یک تغییر سریع، بی رحمانه و غیرقابل برگشت به سمت خودکامگی بود دولت و جامعه کمتر عادی شد نه بیشتر.

    بازتاب های مقتدرانه

    در سال 2004 ظهور آشکار روسیه به عنوان یک دموکراسی سرمایه داری یک توهم محض نبود. اما دقیقاً در همان لحظه  آغاز دومین دوره ریاست جمهوری پوتین  بود که روسیه شروع به از دست دادن شانس خود برای توسعه عادی کرد. در واقع دستاوردهای اقتصادی که در آن زمان بسیار قابل توجه به نظر می رسید هیچ ربطی به پوتین نداشت آنها نتیجه گذار قبلی روسیه از سوسیالیسم به سرمایه داری و اصلاحات اقتصادی رادیکال در اوایل دهه 1990 بودند. معمار واقعی آن اصلاحات یگور گیدار  اقتصاددانی که برای مدت کوتاهی در زمان پرزیدنت بوریس یلتسین نخست وزیر را برعهده داشت  توسط عموم مردم مورد لعن و نفرین قرار گرفت و او را به خاطر تخریب اقتصاد شوروی و فقیر کردن جمعیت سرزنش کردند. این به پوتین اجازه داد تا خود را سازنده واقعی اقتصاد پس از اتحاد جماهیر شوروی معرفی کند اگرچه او هیچ نقشی در آن نداشته است. پوتین در دو سال اول ریاست جمهوری خود اصلاحات اقتصادی را کم و بیش جدی گرفت اما پس از آن علاقه خود را از دست داد. چیزی که واقعاً اقتصاد روسیه را به حرکت درآورد سیل دلارهای نفتی بود که به طور ناگهانی کشور را فرا گرفت  عامل دیگری که او با آن کاری نداشت.نشانه های اولیه دیگری وجود داشت که پوتین اصلاح طلب نبود. در سال 2001 شبکه تلویزیونی مستقل NTV  نمادی از دموکراتیزاسیون دهه 1990 و منتقد مکرر پوتین  توسط گازپروم تصرف شد و به بازوی رسانه های رسمی دولتی تبدیل شد. در سال 2003 میخائیل خودورکوفسکی سرمایه دار دستگیر شد و شرکت نفتی بسیار موفق او YUKOS متعاقباً توسط دولت در یک سری فروش اجباری منحل شد. می توان تجارت کرد و ثروت به دست آورد اما برای بزرگترین پروژه ها تنها در صورتی که ارتباطات سیاسی مناسبی داشتند.پس از شکست اتحادیه نیروهای راست و احزاب دموکراتیک یابلوکو در انتخابات پارلمانی سال 2003 روسیه عملاً به یک کشور تک حزبی تبدیل شد رأیی که مطابق با شورای اروپا و سازمان امنیت و همکاری نتوانست استانداردهای دموکراتیک را برآورده کند. در اروپا. با ظهور حزب حاکم روسیه متحد احزاب اصلی باقی مانده  حزب کمونیست و حزب پوپولیست لیبرال دموکرات روسیه به رهبری ولادیمیر ژیرینوفسکی  به ضمایم کرملین تبدیل شدند. از این نقطه به بعد دوما به عنوان یک نهاد قانونگذاری مستقل عمل نکرد. بازتاب های اقتدارگرا به سیستم سیاسی بازگشت که شروع به کنترل بیشتر و بیشتر جنبه های زندگی اجتماعی کرد. به عنوان مثال در سال 2003 مرکز تحقیقات افکار عمومی روسیه یا VTsIOM مرکز اصلی تحقیقات اجتماعی کشور توسط دولت تصرف و تحت کنترل دولت قرار گرفت. (تیم قدیمی VTsIOM مرکز مستقل لوادا را تشکیل داد که به نام بنیانگذار آن یوری لوادا نامگذاری شد.) از قبل دولت به دنبال کنترل دانش روس ها از خود بود.چنین سیستمی به سختی می تواند عادی تلقی شود اما نخبگان روسیه و بسیاری در غرب خود را متقاعد کردند که چنین است. بسیاری تصور می کردند که مقامات خطر اقدامات آشکار به سمت سرکوب را که ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد و در نتیجه زندگی ممتاز آنها را به خطر بیندازد نخواهند داشت. این مفروضات حتی پس از اینکه کرملین تمام رقابت های سیاسی را خنثی کرد و در سال 2008 به گرجستان حمله کرد ادامه یافت. سپس غرب امید خود را برای آزادسازی مجدد روی مدودف رئیس جمهور جدید، که بسیاری تصور می کردند از پوتین جدا می شود و به یک چهره مستقل تبدیل می شود بسته است.تقریباً در این زمان روسیه همچنین در حال آغاز مرحله دیگری از به اصطلاح مدرنیزاسیون استبدادی بود رویکردی که به دنبال تأکید بر اصلاحات اقتصادی تکنوکراتیک قبل از آزادسازی سیاسی بود که کرملین عموماً آن را غیرضروری می‌دانست. در واقع مدودف یک مرکز جدید به نام مؤسسه توسعه مدرن را تأسیس کرد تا بر آزادسازی محتاطانه نه تنها اقتصاد بلکه همچنین در سیاست، در آنچه که قرار بود نقشه راه آینده روسیه باشد نظارت کند. اما چیز زیادی از آن حاصل نشد. به طور همزمان کم و بیش همان کارشناسان به تهیه استراتژی 2020 پرداختند طرحی برای تبدیل روسیه به یکی از برترین اقتصادهای جهان تا سال 2020. و حتی پس از اینکه پوتین برای چهارمین دوره رسمی خود در اواخر سال 2016-2017 آماده می شد. یکی دیگر از برنامه های نوسازی بود که توسط وزیر دارایی سابق الکسی کودرین رهبری می شد. با این حال هر بار این تلاش‌ها به دلیل فقدان اراده سیاسی خنثی می‌شد و روشن می‌شد که هرگونه تلاش برای مدرنیزه کردن استبدادی صرفاً به اقتدارگرایی ختم می‌شود  بدون مدرنیزاسیون. اینکه بسیاری از کارشناسانی که در دو سال اخیر این تلاش‌ها را رهبری می‌کردند به کنار رانده شده یا مجبور به ترک کشور شده‌اند نشانه‌ای است.

    مصرف کنندگان به سازگار

    در واقع پوتین در این مرحله فعالانه به دنبال مدرنیزاسیون روسیه بود. پس از بازگشت به ریاست جمهوری در سال 2012 او شروع به برچیدن نهادهای دموکراتیک و وضع قوانین سرکوبگر کرد. او در سال 2014 کریمه را تصرف کرد که با ایدئولوژی امپریالیستی فوق محافظه کار توجیه کرد. اصلاحات اقتصادی متوقف شده بود. در انتخابات ریاست جمهوری 2018 بسیاری از روس ها منفعل شده بودند و به صورت مکانیکی رأی می دادند و متوجه شدند که نمی توانند بر اوضاع تأثیر بگذارند. با این حال رتبه پوتین پس از انتخابات زمانی که دولت سن بازنشستگی را افزایش داد متضرر شد و پس از آن، صرف وجود بیماری همه گیر باعث کاهش بیشتر محبوبیت او شد. زمان انجام اقدامات اضطراری فرا رسیده بود. در تابستان 2020 او یک همه پرسی برای تغییر قانون اساسی بازنشانی دوره ریاست جمهوری خود و به طور بالقوه تمدید حکومت خود تا سال 2036 برگزار کرد و اکثریت سازگار با آن موافقت کردند. تحکیم یک رژیم نیمه توتالیتر توسط پوتین تنها دو ماه بعد به طور نمادین با تلاش برای مسموم کردن حریف اصلی پوتین الکسی ناوالنی تکمیل شد.اما این گام بعدی بود که مدرنیزاسیون روسیه را تا پایه‌های آن نابود کرد جنگ در اوکراین. پوتین در راه اندازی «عملیات نظامی ویژه» میراث دموکراتیک نه تنها بوریس یلتسین بلکه میخائیل گورباچف را نیز رد کرد. هر آنچه از سال 1985 در روسیه به دست آمده بود  از تأسیس نهادهای دموکراتیک گرفته تا لغو سانسور و اتحاد مجدد فرهنگ روسی و اروپایی  پوتین با یک ضربه از روی میز برداشت. جنگ ترمز رژیم را گرفت که در مدت کوتاهی بقایای این نهادها را در هم شکست و به سرکوب در مقیاس شوروی بازگشت. در واقع این امر همچنین شامل شکستن نظم جهانی است که ابتدا پس از سال 1945 پدیدار شد و سپس پس از 1989 مسلط شد.به طرز شگفت انگیزی در طول این 20 سال فرود به یک ورطه استبدادی اکثریت روس ها نه به عنوان نخبگان خدمتگزار بیش از حد آشفته نشدند. برای آنها هر قدم در مسیر فقط یک عادی جدید بود. حتی پس از سال 2014 زمانی که همه شاخص‌های اقتصادی-اجتماعی  از جمله درآمد واقعی خانوارها  شروع به رکود کردند تعداد کمی از روس‌ها ارتباط مستقیمی را بین تسلط شدید رژیم و اقتصاد در حال شکست کشور مشاهده کردند. در هر صورت بسیاری پس از کریمه از مبارزه برای مدرنیزاسیون دست کشیده بودند و به جای آن تصمیم گرفتند به سرخوشی ملی-امپریالیستی بپیوندند که سراسر کشور را فرا گرفته بود. شنا کردن بر خلاف جریان آب دشوار است. در آن سال‌ها هنوز یک اپوزیسیون سیاسی وجود داشت مردم به خیابان‌ها می‌آمدند و گروه‌های جامعه مدنی وارد عمل می‌شدند. بسیاری از آنها ریسک‌های مهمی را متحمل شدند از جمله لقب «عامل خارجی»  یک نام قانونی که کرملین در سال 2012 برای هر کسی که از خارج از روسیه حمایت می‌شود یا به نظر می‌رسد تحت تأثیر منابع خارجی قرار دارد ابداع شد. اما هر چه مردم با شدت بیشتری مقاومت می کردند دولت با آنها سرکوب می کرد. در سال 2020 مسمومیت ناوالنی نشان داد که مقامات تا چه حد مایل به رفتن هستند. برای جلوگیری از دستگیری بسیاری از چهره های مخالف شروع به ترک کشور کردند. بازگشت ناوالنی به روسیه در اوایل سال 2021 و دستگیری او موج جدیدی از اعتراضات قدرتمند را برانگیخت. اما سیستم پوتین متوقف نشد و دیگر هیچ محدودیتی نداشت. به سمت گسترش بیرونی و جنگ داخلی با آنچه از جامعه مدنی باقی مانده بود پیش می رفت.مشکل اصلی اجتماعی این بود که اقتصاد بازار روسیه روس‌ها را به مصرف‌کنندگان سرمایه‌دار باغی تبدیل کرده بود بدون اینکه آنها را شهروندانی درگیر کند. آنها پس از انطباق با شرایط جدید بازار در دوران گذار پس از شوروی ارتباط ناگسستنی بین بازار آزاد و دموکراسی سیاسی را مشاهده نکردند. در شهرهای بزرگ هیچ کس اهمیت دموکراسی چرخش قدرت یا حقوق بشر را نمی دید زیرا حتی در دوران استبداد روشنگرانه بسیاری از مردم احساس خوبی داشتند. با وجود کاهش متوسط درآمد واقعی و مشکلات در میان طبقات کارگر رونق مصرف گرایی ادامه یافت. روس های طبقه متوسط به تعطیلات در اروپا عادت کرده بودند. روس‌ها به آگاهان فهیم شراب‌های فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی تبدیل شدند و مشتاقانه آخرین فناوری‌ها را به کار گرفتند  و سپس با تصرف کریمه بدون شلیک گلوله توسط پوتین آنها را وارثان یک امپراتوری بزرگ معرفی کرد. برای بسیاری از آنها به راحتی می توان اهمیت دموکراسی را در همه این موارد نادیده گرفت.پوتین در هر صورت هرگز به مدرنیزاسیون اعتقاد نداشت بنابراین وقتی احساس کرد که کارساز نیست آگاهانه به نفع باستان گرایی و مدرنیزاسیون انتخاب کرد. رژیم ابتدا شروع به بستن خود کرد و به تدریج هر آنچه از غرب می آمد را رد کرد و مفهوم قرون وسطایی «مسیر روسیه» را که نفوذ اروپا را بدعت می دانست دوباره پذیرفت.

    دیگر خبری از کتاب های کودکان نیست

    پوتین تعجب می کند که مارکسیست خوانده شود. اما او حداقل تا حدی یک جبرگرای اقتصادی است زیرا تاکتیک اصلی او برای حفظ قدرت حفظ سطح کافی از رفاه اجتماعی-اقتصادی است به ویژه با خرید وفاداری طبقات متوسط رو به پایین با حمایت اجتماعی. اگر بتوان بر شکست های اقتصادی از طریق سرکوب سیاسی و ایدئولوژی ملی-امپریالیستی کهنه ای فائق آمد می توان برای مدت طولانی حکومت کرد. با این حال همانطور که آناتولی ویشنفسکی، جمعیت شناس روسی استدلال کرده است در دراز مدت جمعیت شناسی همیشه بر اقتصاد برتری خواهد داشت. بعید است که پوتین ویشنفسکی را خوانده باشد. دولت او مطمئناً هشدارهای ویشنوسکی در مورد خطرات سرمایه انسانی ناشی از روندهای جمعیتی بلندمدت روسیه را نادیده گرفته است.پوتین در حال حاضر در این مهم ترین زمینه شکست خورده است. کرملین اکنون سرمایه‌های انسانی را به‌طور بی‌رویه خرج می‌کند گویی یک کالای صرف است. و در تمام مدت رژیم از «نجات مردم» صحبت می‌کند  عبارتی که الکساندر سولژنیتسین مخالف شوروی به معنای احترام به جان انسان‌ها ابداع کرد  که توسط پوتین به عنوان دعوتی ریاکارانه برای باروری بیشتر تصاحب شد. برای پیشبرد این هدف کرملین به مبارزه علیه روابط همجنس‌گرایان و سقط جنین و در عین حال ترویج خانواده‌های «سنتی» ادامه می‌دهد. تصادفی نیست که پوتین سال 2024 را سال خانواده اعلام کرد و بخش عمده ای از سخنرانی ریاست جمهوری سال 2024 را به حمایت از خانواده های پرجمعیت اختصاص داد.اما “نجات مردم” وعده ای ناخوشایند برای معمار یک جنگ مرگبار است. همانطور که همسران مردانی که برای مبارزه در اوکراین بسیج شده‌اند در نوامبر 2023 در بیانیه‌ای مشاهده کرده‌اند «زنان برای شوهرانشان گریه می‌کنند بچه‌ها بدون پدر بزرگ می‌شوند و بسیاری یتیم شده‌اند». به سختی می توان از این تصور فرار کرد که پوتین یک انتقال جمعیتی معکوس را آغاز کرده است که در آن مرگ برای سرزمین مادری ارزش بیشتری نسبت به زندگی برای سرزمین مادری دارد. که در آن مرگ بر اثر «علل بیرونی»  تعبیری بوروکراتیک برای مرگ‌های ناشی از تصادفات جاده‌ای، مشروبات الکلی و احتمالاً انجام وظیفه در سنگر  به‌طور نامتناسبی بزرگ به نظر می‌رسد. (ارقام واقعی تلفات جنگی ناشناخته مانده است.) هم آمار دولتی و هم شاخص های غیرمستقیم نشان می دهد که نرخ تولد در روسیه از سال 2016 تا 2017 کاهش یافته است. به عنوان مثال ناشران کتاب از محو شدن مخاطبان کتاب‌های کودک گلایه دارند جمعیت شناسان تا سال 2027 پیش‌بینی می‌کنند گروه سنی کلیدی پنج تا نه ساله بر اساس همان کاهش صفر به 23 درصد کاهش یابد. چهار گروه سنی بین سال‌های 2017 تا 2022. البته نرخ زاد و ولد از روندهای بلندمدت پیروی می‌کند و یکی از توضیح‌ها پیامدهای جمعیت‌شناختی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شدن به یک کشور فراصنعتی است جامعه روسیه شروع به مدرن شدن کرد  با مهاجرت مردم به شهرها و تحصیل بیشتر.  و داشتن فرزندان کمتر  در دهه 1960. اما یکی دیگر از دلایل پایین بودن نرخ زاد و ولد در روسیه امروز این است که پوتین به سربازان و کارگران در کارخانه‌های مجتمع‌های نظامی-صنعتی نیاز دارد و کمتر روس امروزی می‌خواهد فرزندانش بزرگ شوند تا سرباز و کارگر شوند.در همین حال کاهش جمعیت در سن کار  عمدتاً به دلیل پیری جمعیت و ورود تعداد کمتری به بازار کار  قبلاً باعث کمبود شدید نیروی کار شده است. در سال 2023 دو میلیون شغل خالی بیشتر از تعداد کارگران بود. بر اساس پیش‌بینی‌های متخصصان بازار کار و جمعیت شناسان تا سال 2035 سه تا چهار میلیون روس کمتر شاغل خواهند شد نسبت جوانان در بازار کار به طور پیوسته کاهش خواهد یافت و سطح تحصیلات نیروی کار راکد خواهد شد. بر اساس بدبینانه ترین سناریوی مدل سازی شده توسط سرویس آمار دولتی تا سال 2046 جمعیت روسیه (به استثنای چهار منطقه ای که الحاق آنها به اوکراین توسط کرملین در سپتامبر 2022 اعلام شد) در مجموع به میزان 15.4 میلیون نفر کاهش خواهد یافت که معادل یک میانگین کاهش جمعیت سالانه 700000 نفرتلاش‌های دولت برای مقابله با این بمب ساعتی بیش از پیش پوچ‌تر می‌شود. هیچ ممنوعیتی برای سقط جنین  که در روسیه رایج تر از کشورهای توسعه یافته اروپایی نیست  نرخ زاد و ولد را احیا نمی کند. با توجه به اینکه دور از شهرها و زیرساخت‌های اقتصادی حمایت از یک خانواده بزرگ‌تر حتی سخت‌تر است وادار کردن مردم به مناطق روستایی برای داشتن یک «زندگی سنتی» نقل مکان کنند. حتی روس‌هایی که می‌توانند کار کنند نیز در اثر جنگ به خطر افتاده‌اند تقاضاهای نظامی پول را از بخش‌های حیاتی مانند مراقبت‌های بهداشتی و آموزش منحرف کرده است. روسیه با کمبود داروهای مهمی مانند انسولین مواجه است و برای اولین بار پس از سال‌ها میزان اعتیاد به الکل افزایش یافته است که گواهی بر استرس ناشی از ناهنجاری‌های این کشور است.

    مبارزه علیه آینده

    ساختن اقتصاد حول اهدافی غیر از بهبود کیفیت زندگی انسان اقتصاد را غیرمولد می کند. بر اساس آمارهای دولتی در سال 2022 بهره وری نیروی کار نسبت به سال قبل 3.6 درصد کاهش یافته است. (داده‌های مربوط به سال 2023 هنوز در دسترس نیست.) که عمدتاً با هزینه مالیات‌دهندگان و درآمدهای کالاها تأمین می‌شود تولید فزاینده «کالاهای فلزی»  تعبیر دولت به سلاح‌ها  اقتصاد را بدوی‌تر می‌کند. در حال حاضر سهم بزرگی از رشد تولید ناخالص داخلی روسیه  بر اساس برخی برآوردها یک سوم  را می توان به مجموعه نظامی-صنعتی و صنایع وابسته نسبت داد. پوتین امیدوار است که صنایع نظامی توسعه فناوری های غیرنظامی را تحریک کند. اما این طرح به اصطلاح تبدیل قبلاً در سالهای شوروی و اوایل دوران اصلاحات پس از شوروی شکست خورد.پوتین جنگ خود را آغاز کرد تا نظم جهانی را تغییر دهد و دیگران را مجبور کند که طبق قوانین او زندگی کنند. برای این کار او نیاز داشت که کشورش و منطقه نفوذ ژئوپلیتیکی آن را در برابر غرب و پروژه مدرن سازی که آن را نمایندگی می کند قرار دهد. این اهداف نشان دهنده آمادگی پوتین برای شروع توسعه سرزمینی است بسیاری از کشورهای دیگر در حال حرکت به جلو هستند و دقیقاً به سایر انواع انرژی انتقال می یابند تا منابعی برای آینده باقی بماند. اما روسیه از یک مدل رو به مرگ توسعه دفاع می کند مدلی که نیاز به ایدئولوژی توتالیتر و امپریالیستی دارد  و این نیاز به استفاده از منابع در حال حاضر از جمله همان نفت و گاز قدیمی دارد.برای پوتین به نظر می‌رسد که این شرط بندی ارزشی دارد: پروژه پرهزینه او در اوکراین آینده اقتصادی و جمعیتی کشور را میدان مین قرار داده است اما کاملاً ممکن است که این مین‌ها تنها پس از ترک صحنه منفجر شوند. آن را الگوی حکومتی پادشاه لوئیس پانزدهم بنامید Après moi, le déluge. (“بعد از من سیل.”) جنگ پوتین مبارزه با آینده است.




    بازدید ها:

    درج یک دیدگاه

    
    <