نوشته شده توسط متین قزیلچه
سید نظر سیدی (1830- 1768 میلادی و بنا به روایتی 1836- 1775 میلادی) شاعر و ادیب ترکمن، از ترکمن های ارساری است که یکی از طوایف قدیمی ترکمن میباشد. او در یکی از بخشهای ولایت چارجوی کشور ترکمنستان بنام قره بکاول چشم به جهان گشود و بیشتر عمر خود را در آن حدود گذرانده است.
سیدی پی از تحصیلات ابتدایی در محل برای کسب علم و دانش به شهر بخارا که مرکز تجمع دانشمندان و علمای آن زمان آسیای میانه بود، میرود و در مدارس آن به تحصیل می پردازد و از علوم زمان خود بهره ی کافی میگیرد. علاوه بر این، به طوری که از مجموعه آثار ادبی او آشکار میگردد، سیدی در نتیجه مطالعات ژرف گنجینه های ادبیات شرق، بویژه آثار شعرای ترک زبان چون: نسیمی، لطفی، امیر علیشیرنوایی، فضولی و مختومقلی با تاریخ نظم و نثر فارسی و ترکی آشنایی کامل پیدا نموده است. با وجود این او اغلب سالهای زندگی خود را در مبارزه با ستمگران و غارتگران داخلی و خارجی گذرانده و این خود در بسیاری از اشعار او انعکاس یافته است. در اینجا لازم است به یک مسئله مهم و اشتباه بزرگ اشاره شود و آن این است که در بسیاری از کتب و مقالات منتشره، سید نظر سیدی (از طایفه ارسارِی) و آرتیق محمد سیدی (از طایفه خوجه) یکی شخص محسوب شده و آثار ادبی و بیوگرافی آنها به هم آمیخته و با نام سید نظر سیدی چاپ و منتشر گردیده است.
تاریخ این اشتباه از سال 1926 میلادی شروع میشود که برای اولین بار آثار منتخب سیدی انتشار یافته است، در مقدمه این کتاب گفته شده که سیدی از طایفه خوجه بوده و در سال 1808 میلادی به دنبال تعقیب امیر بخارا به خیوه گریخته و از آنجا بنا به دعوت ذلیلی (از طایفه گوگلان) که غایبانه با او دوست گردیده بود، به نزد گوگلان ها میرود. اما نویسنده ی این مقدمه در کتاب دیگری که در سال 1931 منتشر کرده، ضمن گفتگو درباره ی دستخط دیوان اشعار سید نظر سیدی چنین مینویسد: «سیدی از طایفه ارساری تیره بکاول و از شاخه چایی آن میباشد و ادامه میدهد که نوشته ی قبلی اش مبنی بر اینکه سیدی از طایفه خوجه است، اشتباه بوده است.»
نام شاعر را نیز سید نظر قید نموده، غافل از اینکه شاعری دیگر بنام آرتیق محمد سیدی (سیدی خوجه) وجود داشته و در ترکمن صحرا زندگی میکرده است و علی رغم نوشته های مولف کتاب نام سیدی خوجه از مدتها پیش برای دانشمندان شناخته شده بود و اولین بار نام او به وسیله خاورشناس شهیر آکادمیسین آ.ن سامایلویچ برده شده، او در کتاب دیگر خود بنام «بررسی هایی درباره ی تاریخ ادبیات ترکمنی» نیز به همین مناسبت مطالبی نگاشته است.
سیدنظر سیدی، هنگامی که ترکمن های ارساری مقیم ولایت چارجوی در اثر مظالم بیحد و حصر میرحیدر، امیر بخارا بر علیه او علم طغیان برافراشتند، با سرودن اشعار جنگی سواران شورشی را تهییج و تحریک به نبرد و از منافع زحمتکش محروم دفاع می نموده است. خائنینی چون قاهرقلی را معرفی و رسوا و سرداران خلفی چون نیازبک را تعریف و تمجید نموده است.
متاسفانه جنبش های آزادی طلبانه ی طایفه ی ارساری به علت خیانت خوانین و فئودال های محلی با شکست روبرو گشته و آنها مجبور به ترک زاد و بوم خود میشوند و با بستن قراردادی با محمد رحیم خان، خان خیوه به ناحیه مرو که در اختیار او بوده کوچ مینمایند. سید نظر سیدی هنگامی که به اتفاق افراد طایفه ی خود لباب را ترک نموده، چندین شعر حزن انگیز سروده: ( لباب خوش ایندی ، قالدینگ خوش ایندی) و از جان و دل، محبت و دلبستگی درونی خود را نسبت به میهن و هم میهنان خود آشکار ساخته است، او در قسمتی از این شعر با خطاب به لباب چنین نگاشته است:
یوز اللی ییل وطن دییپ گزیلدی کین لر اکیلدی، یاپلار قازیلدی
مونگ ایکی یوز بیرکم، قیرقده یازیلدی تاریخین اتسنگیز حساب، خوش ایندی
ترجمه:
صد و پنجاه سال (تو) ما را وطن بودی
کشت ها در تو کردیم و جوی ها کندیم
در سال یکهزار و دویست و یک کم چهل نوشته شد
اگر تاریخ وقوع (این کوچ) را بخواهید، خداحافظ
سال 1239 هجری مطابقت میکند با سالهای 1824- 1823 میلادی، در این سال سید نظر سیدی به اتفاق هم طایفه های خود به مرو کوچ میکند و از خان خیوه تقاضای کمک و یاری میکنند، متاسفانه انتظار ترکمنهای ارساری از خان خیوه برآورده نمیشود، برعکس روز به روز بر نابسامانیها و سرگردانی های آنان افزوده میشود، تا اینکه ترکمن های کوچ کرده، سید نظر سیدی را به عنوان نماینده خود انتخاب و جهت رسانیدن شکایت و عرض حال خود به خان گسیل میدارند. به همین مناسبت شاعر سیدی شعری با ردیف «گلدیک/ آمدیم» سروده و در آن از وضع ناگوار و زندگی رقتبار برادران ترکمن خود خان خیوه را آگاه ساخته و از ظلم و ضلالتی که در مرو حکمفرما بوده سخن رانده است. سیدی در پایان شعر از وضع رقتبار همراهان خود سخن گفته و تقاضای کمک میکند، اما خان توجهی به گفته های شاعر نمیکند و زندگی ترکمنهای کوچ کرده ارساری روز به روز وخیم تر میشود، پس از این وقایع عینی سید نظر سیدی کم کم به کنه حقایق و سرنوشت حقیقی حاکمیت امرا و خوانین پی میبرد و بنا به ضرب المثل معروف ترکمنی که «خوک سفید و سیاه با هم فرقی ندارد» هیچگونه تفاوتی بین خان و امیر نمی بیند و این عقیده ی خود را در شعری با ردیف «آیریلدیق/ جدا گشتیم» بیان میدارد.
تمام اشعار نامبرده در بالا بین سالهای 1820 و 1825 میلادی سروده شده، چونکه مضامین آنها ارتباط مستقیم با محمد رحیم خان که در سال 1825 فوت کرده است، دارد. در این سالها شاعر به اتفاق هم طایفه های خود در ولایت مرو زندگی میکرده است. درباره ی آنچه که پس از مسافرت بدون موفقیت سیدنظر سیدی به نزد خان خیوه با ارساری های کوچ کرده اتفاق افتاده، اطلاعات کافی در دست نیست، اما از اشعار سیدی چنین بر می آید که ترکمن های ارساری بتدریج از ظلم و ستم قتلی مراد، حاکم مرو و قحطی و گرسنگی به تنگ آمده و مجبور به فرار و ترک مرو میگردند. اما بعضی از اشعار سیدی گواه بر آنست که شاعر مدت مدیدی در مرو زندگی نموده است. او در غزلی خطاب به محبوب خود چنین میگوید:
باریپ سن سیز نیچه مدت مرو شاه جهان ایچره اوتیردم روزگاریمنی همه آه و فغان ایچره
ترجمه:
بدون حضور تو مدت چندی در مرو شاه جهان روزگارم را همه در آه و فغان گذراندم
علاوه بر این اشعار سیدی «بارالی بگلر/ برویم بکها» و «بدو سوار ایندی/ اسب سوار اکنون» نیز درستی این فکر را تایید می نمایند. این اشعار مربوط به مبارزات ترکمن ها علیه فئودالهای خراسان و حکام غارتگر آن دیار است، اینها نه در کنار جیحون، بلکه در مرو سروده شده است.
سید نظر سیدی همانند مختومقلی فراغی از عدم اتحاد قبایل و طوایف مختلف ترکمن رنج می برد و آرزوی اتحاد طوایف ترکمن از شرق دریای خزر تا ساحل رود جیحون را داشت.
در پایان یکی از اشعار سید نظر سیدی را در زیر می آوریم:
ساواشا باریلینگ
دوشمان گلدی لباب بویون اود ایلاب
تورینگ بگلر، اول دِویشه بارایلینگ
شاه مردان مرتضی نی یاد ایلاب
بولونگ بگلر، شول ساواشا بارایلینگ!
أر ییگیت لر غزّات گونی چیقانده
دولدول بوکیب، آسمان سایی باقانده
چایلار دولیب قرمزی قان آقانده
أردی دوروپ، شول ساواشا بارایلینگ!
گوراوغلی دان شو گون آلیب طلسمی
قرآن آچیب، گِل ایچه یلینگ قسمی
شو گون بولسون اسکندرینگ قیسیمی
أردی دوروپ، شول ساواشا بارایلینگ!
قیلیچ اوروپ، حق مسلمان یول اوچین
باغده بلبل، دگره سینده گل اوچین
وطن اوچین، آبرای اوچین، ایل اوچین
أردی دوروپ، شول ساواشا بارایلینگ!
شاه مردان گلیب قولدار بیزلری
قیرق ارنلر یولا سالدی سیزلری
قانا بویاب اوستی – باشی، گوزلری
أردی دوروپ، شول ساواشا بارایلینگ!
نصیب بو دیر، تیز جان آلماق بورجینگ دیر
بیلر بولسانگ، محشر گونی خرجینگ دیر
ترکمن ییگیت، میر حیدر ده خرچینگ دیر
أردی دوروپ، شول ساواشا بارایلینگ!
سیدی آیدار: گچسم شو گون جانیمدان
لباب داشین بویاب قیزیل قانیمدان
نامرد ییگیت گیتسین منینگ یانیمدان
أردی دوروپ، شول ساواشا بارایلینگ!
ترجمه:
روی به نبرد آورریم
دشمن آمد، در حالی که کناره رود لباب را به آتش تبدیل کرده بود
ای بیک ها! برخیزید، تا راهی کارزار شویم
با یاد شاه مردان، مرتضی علی (ع)
ای بیک ها برخیزید، تا راهی نبرد شویم
جوانمردان دلاور، به هنگامی که وارد کارزار می شوند
و اسبان دلدل وار می جهند و به سوی آسمان می نگرند
و آن گاه که رودها با خون سرخ جاری می شوند
با استقامتی مردانه، به میدان جنگ روی آوریم
بیایید تا طلسم جنگ را در این روز از گوراوغلی بگیریم
و قران بگشاییم و سوگند یاد کنیم
امروز همانند اسکندر نبرد نماییم
و مردانه وار به میدان جنگ رهسپار شویم
برای راه اسلام که حقیقت است، شمشیر بزنیم
برای بلبلان در باغ و گلهایی که پیرامون اوست
و به پاس وطن، جیثیت و ایل
مردانه وار، راه کارزار را پیش بگیریم
شاه مردان ما را مدد خواهد کرد
و چهل مردِ حق شما را بدرقه خواهد کرد
سر و تن را و چشم ها را با خود خضاب نماییم
و مردانه وار روی به نبرد آوریم
قضا و قدر چنین است، وظیفه ات گرفتن جانهاست
و اگر بدانی، این کارها ذخیره آخرتت می باشد
ای جوان ترکمن، نام میر حیدر بر لبانت
مردانه وار روی به آن کارزار آوری
سیدی می گوید: اگر امروز از جانم بگذرم
و اگر اطراف لباب را باخون سرخ خود رنگین نمایم
بگذار تا نامردان از اطراف من پراکنده شوند
تا مردانه وار روی به سوی آن نبرد بگذاریم
منبع:
زندگی نامه بزرگان شعر و ادب ترکمن – فرهاد قاضی