• بیوگرافی

















  • صفحۀ سایت در فیس بوک

  • مطالب پسندیده در فیس بوک

  • paypal

  • موضوع هفته

    مطالب محبوب

    سیستم تجارت جهانی قبلاً خراب شده بود اما راهی بهتر از یک رژیم تعرفه ای بی پروا برای رفع آن وجود دارد

    سیستم تجارت جهانی قبلاً خراب شده بود

    اما راهی بهتر از یک رژیم تعرفه ای بی پروا برای رفع آن وجود دارد

    محمد قاسم شایق

    تعرفه های گسترده ای که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده در 2 آوریل اعلام کرد همراه با تعویق ها و اقدامات تلافی جویانه بعدی حجم عظیمی از عدم اطمینان جهانی را به وجود آورده است. بیشتر توجه جهان به پیامدهای آشفته و کوتاه مدت این سیاست ها معطوف است: نوسانات وحشیانه بازار سهام نگرانی در مورد بازار اوراق قرضه ایالات متحده، ترس از رکود اقتصادی و حدس و گمان در مورد نحوه مذاکره یا واکنش کشورهای مختلف.اما هرچه در کوتاه مدت اتفاق بیفتد این بسیار واضح است: سیاست های ترامپ منعکس کننده دگرگونی در تجارت جهانی و رژیم سرمایه است که از قبل آغاز شده بود. به هر طریقی یک تغییر چشمگیر از نوعی برای رسیدگی به عدم تعادل در اقتصاد جهانی که چندین دهه در حال شکل گیری است ضروری بود. تنش های تجاری فعلی نتیجه قطع ارتباط بین نیازهای اقتصادهای فردی و نیازهای سیستم جهانی است. اگرچه سیستم جهانی از افزایش دستمزدها سود می برد که تقاضا برای تولیدکنندگان را در همه جا افزایش می دهد تنش ها زمانی به وجود می آیند که تک تک کشورها می توانند با تقویت بخش های تولیدی خود به بهای رشد دستمزدها سریعتر رشد کنند  برای مثال با سرکوب مستقیم و غیرمستقیم رشد درآمد خانوار نسبت به رشد بهره وری کارگران. نتیجه یک سیستم تجارت جهانی است که در آن کشورها به ضرر جمعی خود با پایین نگه داشتن دستمزدها به رقابت می پردازند.رژیم تعرفه ای که ترامپ در اوایل ماه جاری اعلام کرد بعید است این مشکل را حل کند. برای مؤثر بودن سیاست تجاری آمریکا یا باید عدم تعادل پس‌انداز در بقیه جهان را معکوس کند یا باید نقش واشنگتن را در تطبیق با آن محدود کند. تعرفه های دوجانبه هیچ کدام را انجام نمی دهند.اما از آنجا که چیزی باید جایگزین سیستم فعلی شود، سیاستگذاران عاقلانه خواهند بود که شروع به ایجاد یک جایگزین معقول کنند. بهترین نتیجه یک توافق تجاری جهانی جدید بین اقتصادهایی خواهد بود که متعهد به مدیریت عدم تعادل اقتصادی داخلی خود به جای خارج کردن آنها در قالب مازاد تجاری هستند. نتیجه یک اتحادیه گمرکی خواهد بود مانند آنچه که توسط اقتصاددان جان مینارد کینز در کنفرانس برتون وودز در سال 1944 پیشنهاد شد. طرفین این توافقنامه ملزم خواهند بود که صادرات و واردات خود را تقریباً متعادل کنند و در عین حال مازاد تجاری کشورهای خارج از توافق تجاری را محدود کنند. چنین اتحادیه ای می تواند به تدریج در کل جهان گسترش یابد و منجر به دستمزدهای جهانی بالاتر و رشد اقتصادی بهتر شود. طرح کینز در برتون وودز موفق نشد عمدتاً به این دلیل که ایالات متحده  اقتصاد مازاد پیشرو در آن زمان  با آن مخالف بود. امروز، اما، فرصتی برای احیا و تطبیق پیشنهاد او وجود دارد.

    به شکاف فکر کنند

    برای درک اینکه چه مشکلاتی در سیستم تجارت جهانی وجود دارد در نظر بگیرید که دستمزدها چگونه اقتصاد فردی را شکل می دهد دستمزدهای بالاتر معمولاً برای اقتصاد خوب است زیرا باعث افزایش تقاضا برای مشاغل و در عین حال افزایش انگیزه آنها برای سرمایه گذاری در کارایی می شود. نتیجه یک چرخه با فضیلت است. تقاضای فزاینده باعث افزایش سرمایه گذاری در راه هایی برای تولید بیشتر با کارگران کمتر می شود و بهره وری اقتصادی را افزایش می دهد که به نوبه خود باعث افزایش بیشتر دستمزدها می شود.با این حال، مشاغل فردی انگیزه های متفاوتی دارند. آنها می توانند با سرکوب دستمزدها سود را افزایش دهند مشکل این است که اگرچه دستمزدهای پایین‌تر می‌تواند به نفع یک کسب‌وکار باشد اما سود دیگران را کاهش می‌دهد. در اقتصادی که در آن سرمایه‌گذاری تجاری عمدتاً به دلیل وجود تقاضا برای تولید بیشتر محدود می‌شود اگر کسب‌وکارها دستمزدها را سرکوب کنند یا بدهی‌های مالی و خانوارها باید افزایش یابد تا تقاضای از دست رفته را جایگزین کند یا کل تولید و سود کسب‌وکار کاهش می‌یابد.اگرچه این پدیده که گاهی پارادوکس هزینه‌های میکال کالکی (به نام اقتصاددانی که اولین بار آن را پیشنهاد کرد نامیده می‌شود) عمدتاً مشاغل را توصیف می‌کند اما در مورد کشورهایی در اقتصاد جهانی نیز کاربرد دارد. اگر سرکوب رشد دستمزد بتواند تولید را در یک کشور در سطح جهانی رقابتی تر کند می تواند با یارانه دادن و تقویت صادرات تولیدی، رشد سریع تری را برای آن کشور ایجاد کند. اما اگر همه کشورها رشد دستمزدها را سرکوب کنند رشد تقاضای جهانی کاهش می‌یابد و همه کشورها متضرر می‌شوند. در دنیای به شدت جهانی شده که در آن برخی از کشورها در سرکوب هزینه‌های نیروی کار موفق‌تر از سایرین هستند نتیجه عدم تقارن در تقاضا و عرضه کالا است. از آنجایی که شرکت‌ها مجبور نیستند محصولات را در همان مکان‌هایی که آنها را می‌فروشند تولید کنند هزینه‌های نیروی کار محلی برای رقابت‌پذیری تولیدکنندگان بسیار مهم است. کسب‌وکارهایی که تولید را به کشورهایی منتقل می‌کنند که هزینه‌های نیروی کار نسبت به بهره‌وری کارگران کمتر است می‌توانند کالاهای ارزان‌تری تولید کنند و محصولات خود را در سطح جهانی جذاب‌تر کنند.در هر کشوری سرکوب دستمزدها فشار نزولی بر مصرف داخلی وارد می‌کند و در عین حال به تولید داخلی یارانه می‌دهد. این منجر به افزایش شکاف بین تولید و مصرف می شود که اگر در اقتصاد باقی بماند باید با افزایش سرمایه گذاری داخلی (که می تواند شکاف بین تولید و مصرف را تشدید کند) متعادل شود. در غیر این صورت شکاف همواره معکوس می شود یا از طریق افزایش دستمزدها یا با کاهش تولید.اما در اقتصاد جهانی شده گزینه دیگری وجود دارد: ایجاد مازاد تجاری. این به کشور اجازه می دهد تا هزینه شکاف بین مصرف و تولید را به شرکای تجاری صادر کند. به همین دلیل است که در سال 1937 جوآن رابینسون اقتصاددان به مازاد تجاری ناشی از سرکوب تقاضای داخلی به عنوان پیامدهای سیاست های «گدا-همسایه من» اشاره کرد. همچنین به همین دلیل است که در کنفرانس برتون وودز در سال 1944 کینز با یک سیستم تجارت جهانی که به کشورها اجازه می داد تا سودهای تجاری زیادی داشته باشند مخالفت کرد. او گفت که سیستمی که این مازادها را در خود جای دهد، کشورهایی را که مشتاق به توسعه تولید هستند تشویق می کند تا به قیمت تقاضای داخلی به آن یارانه بدهند. کینز توضیح داد که نتیجه فشار نزولی بر تقاضای جهانی خواهد بود زیرا کشورها می‌جنگند تا با سرکوب رشد دستمزد رقابتی باقی بمانند. کشورهایی که در انجام این کار موفق ترند برندگان تجارت جهانی خواهند بود. سهم آنها از تولید جهانی افزایش می یابد در حالی که سهم شرکای تجاری آنها منقبض می شود.کینز در عوض از کشورها خواست تا “یاد بگیرند که با سیاست داخلی خود اشتغال کامل را برای خود فراهم کنند.” او استدلال کرد که در چنین جهانی «نیروهای اقتصادی مهمی وجود ندارند که منافع یک کشور را در برابر منافع همسایگانش قرار دهند».در زمانی که کینز و رابینسون در حال نوشتن بودند هزینه سیاست‌های گدای همسایه‌ها عمدتاً به صورت افزایش بیکاری بود زیرا صادرات بیشتر که با واردات بیشتر متعادل نبود  تولیدکنندگان را در کشورهای دارای کسری تجاری تضعیف کرد و آنها را مجبور به اخراج کارگران کرد. اما پس از اینکه جهان سیستم برتون وودز را در اوایل دهه 1970 کنار گذاشت، دولت‌ها  از جمله دولت ایالات متحده  یاد گرفتند که هزینه‌های بیکاری را با کاهش نرخ بهره برای تشویق وام‌دهی مصرف‌کننده یا از طریق مخارج کسری نامحدود کاهش دهند. بنابراین، ایالات متحده پیامدهای اشتغال ناشی از کسری تجاری ثابت را پنهان کرد اما این کار را از طریق افزایش بدهی خانوارها و مالی انجام داد.

    صادرات به واردات

    ارتباط بین عدم توازن داخلی یک کشور و شرکای تجاری آن پیامدهایی دارد که اقتصاددانان گاهی اوقات از درک کامل آن ناتوان هستند در هر اقتصادی، عدم تعادل اقتصادی داخلی و خارجی باید همسو باشد همانطور که عدم تعادل خارجی هر کشور باید با عدم تعادل خارجی سایر نقاط جهان هماهنگ باشد. این بدان معناست که کشورهایی که قادر به کنترل عدم تعادل داخلی خود هستند حداقل تا حدی باعث عدم تعادل داخلی شرکای تجاری خواهند شد. به همین دلیل است که در هر سیستم جهانی شده همانطور که دنی رودریک، اقتصاددان توضیح داده است کشورها باید یا ادغام جهانی بیشتر یا کنترل بیشتری بر اقتصاد داخلی انتخاب کنند.در فرمول بندی رودریک حداقل دو روش بسیار متفاوت برای درک جهانی شدن وجود دارد. در موردی که اکثر تحلیلگران تصور می‌کنند جهان را توصیف می‌کند همه اقتصادهای بزرگ ترجیح دادند به طور کلی از همان میزان کنترل بر اقتصاد داخلی خود به نفع یکپارچگی جهانی بیشتر چشم پوشی کنند بنابراین تجارت جهانی به طور کلی متعادل است زیرا نیروهای بازار سیاست های دولت را که عدم تعادل داخلی ایجاد می کند معکوس می کنند. برای مثال اگر کشوری دارای مازاد تجاری بزرگ و مداوم باشد پول آن افزایش می یابد یا دستمزد آن افزایش می یابد و کالاهایش گران تر می شوند. این به نوبه خود باعث می شود که مازاد تجاری با افزایش رفاه خانوارهای داخلی کاهش یابد.در مدل دیگر جهانی شدن  مدلی که جهان را آنگونه که هست بهتر توصیف می کند  برخی از اقتصادهای بزرگ به نفع یکپارچگی بیشتر جهانی کنترل کمتری بر اقتصاد داخلی خود اعمال می کنند، در حالی که برخی دیگر ترجیح می دهند کنترل خود را بر اقتصاد داخلی خود حفظ کنند شاید با کنترل رشد دستمزد یا تعیین قیمت های داخلی و تخصیص اعتبار یا محدود کردن تجارت و حساب های سرمایه. تا جایی که این دسته از دولت‌ها برای جلوگیری از معکوس شدن عدم تعادل اقتصادی داخلی خود مداخله می‌کنند آنها عملاً عدم تعادل داخلی خود را بر کشورهایی تحمیل می‌کنند که کنترل کمتری بر حساب‌های تجاری و سرمایه خود دارند. برای مثال اگر آنها سیاست‌های صنعتی را با هدف گسترش بخش‌های تولیدی خود انتخاب کنند، به طور ضمنی سیاست‌های صنعتی را نیز بر شرکای تجاری خود تحمیل می‌کنند البته سیاست‌هایی که منجر به انقباض نسبی در صنایع تولیدی آن شرکا می‌شود. این دقیقاً نوعی جهانی‌سازی است که کینز و رابینسون با آن مخالفت کردند. این نوعی جهانی‌سازی است که به دولت‌ها اجازه می‌دهد تا استراتژی‌های کالککی را دنبال کنند که برای اقتصادشان انبساطی است اما برای کل اقتصاد جهانی منقبض‌کننده است.اگر قرار است جهانی‌سازی رشد کند جهان باید به نوعی جهانی‌سازی بازگردد که در آن کشورها به منظور واردات صادرات انجام می‌دهند و عدم تعادل تولید، مصرف و سرمایه‌گذاری یک کشور در داخل حل می‌شود  نه اینکه به شرکای تجاری تحمیل شود. به عبارت دیگر، جهان نیازمند یک رژیم تجارت جهانی جدید است که در آن کشورها توافق می‌کنند که عدم تعادل داخلی خود را مهار کنند و تقاضای داخلی را با عرضه داخلی مطابقت دهند. تنها در این صورت است که دولت ها دیگر مجبور نخواهند شد که عدم تعادل های داخلی یکدیگر را جذب کنند.بهترین راه برای دستیابی به این نوع جهانی شدن، ایجاد یک اتحادیه گمرکی جدید، مطابق با آنچه کینز در برتون وودز پیشنهاد کرد است. کشورهایی که به آن ملحق می‌شوند موافقت خواهند کرد که تجارت بین خود را به طور گسترده متعادل نگه دارند و برای اعضایی که شکست می‌خورند مجازات خواهند داشت. اما آنها همچنین موانع تجاری را علیه کشورهایی که شرکت نمی کنند ایجاد می کنند تا از خود در برابر عدم تعادل خارج از اتحادیه گمرکی محافظت کنند. البته انتظار نمی رود تجارت به صورت دوجانبه متعادل شود بلکه در همه شرکای تجاری تعادل ایجاد کند. اعضای آن باید متعهد شوند که اقتصاد خود را به گونه‌ای مدیریت کنند که هزینه‌های سیاست‌های داخلی خود را خارجی نسازد. در آن سیستم هر کشوری می‌توانست مسیر توسعه مطلوب خود را انتخاب کند اما نمی‌توانست این کار را به گونه‌ای انجام دهد که هزینه‌های عدم تعادل داخلی را به شرکای تجاری تحمیل کند. (اقتصادهای کوچکتر و کمتر توسعه یافته ممکن است معافیت های محدودی از قوانین اتحادیه دریافت کنند.) بسیاری از کشورها به ویژه کشورهایی که اقتصاد خود را بر اساس تقاضای داخلی پایین و مازاد دائمی ساختار داده اند ممکن است در ابتدا از پیوستن به چنین اتحادیه ای خودداری کنند. اما سازمان‌دهندگان می‌توانند با جمع‌آوری گروه کوچکی از کشورهایی که بخش عمده‌ای از کسری‌های تجاری جهانی را تشکیل می‌دهند مانند کانادا، هند، مکزیک، بریتانیا و ایالات متحده  و وارد کردن آنها به آن شروع کنند. این دولت‌ها انگیزه‌های لازم را برای پیوستن خواهند داشت و پس از پیوستن، بقیه جهان در نهایت باید در آن شرکت کنند. اگر کشورهای دارای کسری بودجه از ایجاد کسری دائمی خودداری کنند در نهایت کشورهای مازاد نمی توانند مازاد دائمی داشته باشند. آنها در عوض مجبور به افزایش مصرف داخلی یا سرمایه گذاری داخلی می شوند  که هر کدام برای تقاضای جهانی خوب است  یا چاره ای جز کاهش مازاد تولید داخلی ندارند.همانطور که کینز نوشت اگر جهان چنین اتحادیه گمرکی ایجاد کند تجارت بین‌الملل «از بین می‌رود» «مصالح ناامیدکننده‌ای برای حفظ اشتغال در داخل از طریق تحمیل فروش در بازارهای خارجی و محدود کردن خریدها». دلیل اینکه کشورها صادرات را به حداکثر می‌رسانند دیگر صادرات هزینه یارانه ساخت داخلی نیست بلکه بیشتر کردن واردات و رفاه خانوار است.با این حال اگر چنین اتحادیه گمرکی ممکن نباشد محتمل‌ترین نتیجه بازی گدا-همسایه پیش‌بینی شده توسط رابینسون است که در آن دولت‌ها تلاش می‌کنند «سهم بیشتری از بار را بر دوش دیگران بیندازند». به محض اینکه کسی موفق می شود تراز تجاری خود را به قیمت بقیه افزایش دهد دیگران تلافی می کنند و حجم کل تجارت بین المللی به طور مداوم کاهش می یابد.به نظر می رسد که این شرایطی است که جهان به آن سمت می رود. این همان چیزی است که تعرفه های ترامپ را همراه با شکایات تجاری فزاینده مردم در سراسر جهان به ارمغان آورده است تا زمانی که سیاست گذاران انگیزه های اقتصادها را تغییر ندهند تنش های تجاری بین المللی کاهش نخواهد یافت.




    بازدید ها:

    درج یک دیدگاه

    
    <