ظهور غیرمتعهدها
چه کسی در جهان چند قطبی برنده می شود؟
محمد اکرام یاور
جنوب جهانی یک برنده خالص از تغییرات قدرت جهانی در دو دهه گذشته بوده است نفوذ فزاینده اقتصادهای نوظهور ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ تنش بین ایالات متحده و متحدان اروپایی اش و افزایش رقابت قدرت های بزرگ به این کشورها اهرم جدیدی در امور جهانی داده است آنها با ایجاد ائتلاف های جدید مانند بریکس (که اولین اعضای آن برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بودند) از این تغییرات استفاده کرده اند تقویت اتحادهای منطقه ای مانند اتحادیه آفریقا و دنبال کردن دستور کار قاطعانه تر در مجمع عمومی سازمان ملل. از حمایت از توافق پاریس در مورد تغییرات آب و هوایی گرفته تا کشاندن اسرائیل به دیوان بین المللی دادگستری جنوب جهانی گروه گسترده ای از کشورهای عمدتا پسااستعماری در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه تمایل بیشتری برای به چالش کشیدن غرب نشان داده است تسلط و بازتعریف قواعد نظم جهانی.به نظر می رسد سیاست خارجی «اول آمریکا» این دستاوردها را به خطر می اندازد دونالد ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری خود وعده داده بود که کشورهای در حال توسعه را در جایی که بیشتر ضرر می کند ضربه بزند: افزایش تعرفه هایی که صادرکنندگان را در کشورهای در حال توسعه تحت فشار قرار می دهد. عادی سازی اخراج دسته جمعی مهاجران که وجوه ارسالی آنها برای اقتصاد بسیاری از کشورهای جنوب جهانی ضروری است و خروج از توافقنامههای جهانی زیستمحیطی که از افرادی که به طور نامتناسبی تحت تأثیر بحران آب و هوا قرار گرفتهاند حمایت اساسی میکند. سیاستهای اقتصادی پیشنهادی او احتمالاً منجر به تورم در داخل کشور میشود و اثرات مخربی برای کشورهای در حال توسعه به همراه افزایش نرخهای بهره در سطح جهانی و گرانتر شدن اعتبار برای اقتصادهایی که قبلاً زیر بار بدهی قرار گرفتهاند خواهد داشت. تعهد او به هدف قرار دادن چین ممکن است ادامه خدمت به عنوان بازار جایگزین و منبع سرمایه گذاری برای بسیاری از نقاط جهان را برای پکن دشوارتر کند.اما حتی اگر ترامپ به وعدههایش عمل کند (و ممکن است نکند) داستان بزرگتر برای جنوب جهانی باید فرصت باشد ترامپ علاقه چندانی به جهان غیرغربی نشان نداده و اغلب نسبت به آن تحقیر شده است اما بازگشت او می تواند به طور متناقضی به کشورهای جنوب جهانی کمک کند تا منافع خود را پیش ببرند خصومت او با برخی هنجارهای بین المللی این کشورها را به همکاری موثرتر با یکدیگر سوق می دهد در حالی که رویکرد معاملاتی او به آنها این فرصت را می دهد که قدرت های بزرگ را با یکدیگر بازی کنند.و اگر ترامپ با روسیه موافقت کند تا آن را از چین دور کند این نشان می دهد که ایالات متحده اکنون باید در دنیای چند قطبی حرکت کند دقیقاً درک ژئوپلیتیکی که جنوب جهانی آن را پذیرفته است. در واقع بسیاری از دولتها در جنوب جهانی از خروج او از سنت سیاست خارجی ایالات متحده یعنی انترناسیونالیسم لیبرال استقبال میکنند که مدعی است جهان را «ایمن برای دموکراسی» میسازد اما از زمان آغاز به کارش در زمان ریاستجمهوری وودرو ویلسون یک معیار را برای اروپاییها و استانداردی دیگر را برای اروپاییها اعمال کرده است هر کس دیگری در مقابل ترامپ از سنت دیگری وام گرفته است، سنت کسانی مانند رئیس جمهور ویلیام تافت که «دیپلماسی دلاری» او از نفوذ اقتصادی برای گسترش قدرت آمریکا در خارج از کشور بدون تظاهر اخلاقی استفاده کرد هر دو رویکرد اشکالی از تاکید مجدد هژمونیک هستند تلاش هایی برای تحکیم برتری ایالات متحده در صحنه جهانی اما یکی خود را در برتری اخلاقی می پوشاند و دیگری نه برخی از کشورهای در حال توسعه عملگرایی غیراخلاقی ترامپ را به عنوان دمی تازه و همچنین فضایی برای ارتقای منافع خود صرف نظر از اهداف اعلام شده واشنگتن احساس خواهند کرد.
آونگ نوسان می کند
جنوب جهانی مقوله ای بزرگ است که طیف گسترده ای از کشورها را در بر می گیرد که دارای سطوح متفاوتی از ثروت، نفوذ و آرزو هستند منافع و نیازهای کشوری با حجم اقتصادی برزیل با کشورهای فقیرتری مانند نیجر بسیار متفاوت است. همه کشورهای جنوب جهانی به یک سمت نمی روند: به عنوان مثال اندونزی به طور فزاینده ای در برابر گرفتن طرف در رقابت بین چین و ایالات متحده مقاومت می کند در حالی که آرژانتین تحت رهبری رئیس جمهور ترامپ خاویر مایلی سیاست خارجی خود را تغییر داده است برای نزدیک شدن به مواضع آمریکا. در همین حال هند همبستگی سنتی خود را با کشورهای پسااستعماری در برابر تمایل خود برای تبدیل شدن به یک بازیگر اصلی نظامی در اردوگاه ایالات متحده متعادل می کند تغییری که جایگاه جهانی آن را به عنوان وزنه تعادلی در برابر چین ارتقا داده است.با این حال علیرغم تنوع آن جنوب جهانی طی دههها موفق به تشکیل ائتلافهای مؤثر برای تغییر شکل قوانین بینالمللی شده است که مدتها برای خدمت به منافع قدرتمندان تدوین شدهاند. کشورهای آن در مواردی متحد شده اند تا هنجارهای بین المللی را عادلانه تر کنند. در اواسط قرن بیستم تحت لوای جنبش غیرمتعهدها ائتلاف جهانی جنوب با هدف از بین بردن میراث امپریالیستی غربی مبارزه برای حاکمیت، برابری نژادی، عدالت اقتصادی و آنچه که به عنوان رهایی فرهنگی از نفوذ غرب میدید. در دهه 1970 جنوب جهانی برای دستیابی به پیروزی های قابل توجهی تحت گروه های مختلف از جمله G-77 در سازمان ملل متحد سازماندهی شد: استعمار زدایی در قوانین بین المللی گنجانده شد و اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت های مستقل به عنوان یک هنجار جهانی ظاهر شد سازمان هایی مانند کارتل تجارت نفت اوپک از اهرم اقتصادی برای اعمال کنترل بیشتر غیرغربی بر منابع طبیعی استفاده کردند. بسیار مهم حمایت از کشورهای جنوب جهانی شروع به تأثیرگذاری بر قوانین مربوط به اشاعه تسلیحات هسته ای، تجارت، انرژی و محیط زیست کرد و در حقوق بین الملل نیاز به اشکالی از عدالت بازتوزیعی را برای جبران خسارت کشورهایی که از ویرانی های استعمار بیرون آمده بودند تدوین کرد.رژیم جهانی منع اشاعه را در نظر بگیرید: در دهه 1960 ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای و دانش فنی با هدف محدود کردن اشاعه با یکدیگر تبانی کردند. این امر بسیاری از کشورهای جنوب جهانی را که به دنبال دسترسی بیشتر به فناوری هستهای صلحآمیز بودند و بیم آن داشتند که توافق بین ابرقدرتها عملاً سلاحهای هستهای را تثبیت کند و از بین بردن آنها در آینده عملاً غیرممکن شود رتبهبندی کرد. این کشورها با هم متحد شدند و طی سال ها مذاکرات سخت مصالحه ای را با ابرقدرت ها تضمین کردند. معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای که در سال 1968 امضا شد، همچنان به نفع کشورهایی بود که قبلاً دارای سلاحهای هستهای بودند اما شامل مقرراتی بود که خلع سلاح در کشورهای قدرتمند و مشوقهایی برای کشورهای ضعیفتر برای توسعه انرژی هستهای صلحآمیز را تشویق میکرد.معکوس نیز وجود داشت. در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 ایالات متحده جنوب جهانی را منسوخ تلقی کرد و اصرار داشت که همه کشورها اصلاحات داخلی را برای همسویی با نظم لیبرال تحت اولویت آمریکا انجام دهند برنامه های تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول و بانک جهانی مقررات زدایی مالی و ریاضت اقتصادی را به اجرا گذاشت در حالی که ایالات متحده از اعمال فراسرزمینی قوانین داخلی به ویژه از طریق مقررات بخش 301 قانون تجارت 1974 برای تحت فشار قرار دادن کشورها برای برچیدن تعرفه های حمایتی استفاده کرد و یارانه ها با این حال جهانی شدن به روش های غیرمنتظره ای آشکار شد. ثروت جدیدی برای بسیاری از کشورهای پسااستعماری ایجاد کرد چین را به موقعیتی در حال رشد سوق داد و جنبشهای فراملی قدرتمندی مانند اسلام سیاسی را دامن زد. اگرچه جهانی شدن موجی از دموکراسی را در سراسر جهان در حال توسعه تشویق کرد اما این نتیجه همیشه به نفع ایالات متحده و متحدان غربی آن نبود. رئیس جمهور ایالات متحده بیل کلینتون فرصت ها را برای جنوب جهانی باز کرد. لفاظیها در مورد نظم بینالمللی لیبرال به مفهوم جهانی به هم پیوسته که در آن رفاه میتواند به طور مساویتری توزیع شود از جمله در کشورهای در حال توسعه جذاب بود. کلینتون از نقض این هنجارها مصون نبود مانند زمانی که او شورای امنیت سازمان ملل را دور زد و مداخله ناتو در کوزوو را در سال 1999 آغاز کرد. قانون هلمز-برتون در سال 1996 شرکت های خارجی را که در تجارت با کوبا فعالیت می کردند مجازات کرد حتی زمانی که چنین فعالیت هایی در این کشور قانونی بود. کشورهای خود و از نظر سازمان تجارت جهانی قانونی است.اما تاکید کلینتون بر “نظم مبتنی بر قوانین” به کشورهای جنوب جهانی اجازه داد تا از نهادهای بین المللی به نفع خود استفاده کنند. سازمان تجارت جهانی بستری را برای کشورهای در حال توسعه فراهم کرد تا بر سر قراردادهای مطلوب مذاکره کنند از جمله توانایی برای به چالش کشیدن اقتصادهای قوی تر کمک به همسان سازی زمینه بازی در تجارت بین المللی. کنفرانس جهانی زنان در سال 1995 در پکن مسائل جنسیتی را مورد توجه قرار داد و با جلب حمایت بینالمللی از طرحهای برابری جنسیتی و تحت فشار قرار دادن دولتها برای تضمین بهتر حقوق زنان عصری از تغییرات مترقی را در سراسر جهان در حال توسعه آغاز کرد. پروتکل کیوتو به کنوانسیون چارچوب سازمان ملل متحد در مورد تغییرات آب و هوا مکانیسمی را ارائه کرد که از طریق آن کشورهای در حال توسعه می توانستند از حمایت مالی و تکنولوژیکی برای سیاست های زیست محیطی برخوردار شوند و در عین حال کشورهای صنعتی را به دلیل ناتوانی در محدود کردن انتشار کربن تحت فشار قرار دهد. بانک جهانی برای اولویت بندی برنامه هایی که فقر را کاهش می دهد و توسعه پایدار را در سراسر جنوب جهانی ترویج می کند اصلاحاتی را انجام داد. دنیایی از هنجارهای جهانی نهادینه شده علیرغم ناقصی هایش به کشورهای در حال توسعه اجازه داد تا قدرت های بزرگ را پاسخگو بدانند و امتیازات معناداری را از طریق مکانیسم های چندجانبه بگیرند.آونگ پس از حملات 11 سپتامبر چرخید که در پی آن جرج دبلیو بوش رئیس جمهور ایالات متحده تاکید کرد: “هیچ قانونی وجود ندارد.” این اعلامیه منادی دوران استفاده بی بند و بار از زور در افغانستان، عراق و جاهای دیگر بود که منجر به مرگ مستقیم و غیرمستقیم میلیون ها نفر در سراسر جنوب جهانی شد. ایالات متحده زندانیان کشورهای در حال توسعه را در مراکز مخفی شکنجه می کرد در بسیاری از کشورهای غربی، مسلمانان و مذهب آنها به طور کلی مورد بررسی نژادی قرار گرفت. دکترین بشردوستانه “مسئولیت حفاظت” که مداخله را برای جلوگیری از جنایاتی مانند نسل کشی تایید می کرد تهاجم و نقض حاکمیت ملی را تسهیل کرد مانند حمله ناتو به لیبی در سال 2011 که به نظر می رسید بیشتر ناشی از منافع استراتژیک باشد تا نگرانی در مورد. رفاه مردم باراک اوباما رئیسجمهور ایالات متحده قوانین بینالمللی را با تبدیل یمن به میدان آزمایشی برای جنگ با هواپیماهای بدون سرنشین به چالش کشید و باعث شد یک کشور شکننده به هرج و مرج تبدیل شود. این مداخله گرایی باعث بی ثباتی و مهاجرت دسته جمعی از آفریقا و خاورمیانه به اروپا شد به ویژه در طول جنگ داخلی سوریه در دهه 2010.بحران مالی سال 2008 آونگ را مجبور به بازگشت به جهت دیگر خواهد کرد. ضربه ای ویرانگر به غرب وارد کرد و پوسیدگی در ستون های نظم بین المللی لیبرال را آشکار کرد برای اولین بار پس از چند دهه غرب خود را به جنوب جهانی نیاز پیدا کرد. G-20 که اقتصادهای نوظهوری مانند برزیل، چین، هند و آفریقای جنوبی را در کنار قدرت های سنتی غربی به میز مذاکره آورد جایگزین G-7 به عنوان مجمع اصلی برای اداره اقتصاد جهانی شد. کشورهای غیر غربی در تدوین برنامه های بهبود جهانی مانند اقدامات محرک هماهنگ و اصلاحات در حاکمیت مالی سهم بیشتری را به دست آوردند. به عنوان مثال G-20 بر گسترش نمایندگی در صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نظارت داشت تا صداهای بیشتری را از سوی اقتصادهای نوظهور دربرگیرد. همزمان طیفی از نهادهای غیرغربی از جمله اتحادیه آفریقا بریکس اوپک پلاس (نسخه توسعه یافته کارتل) و بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیایی به رهبری چین به عرصه های پر جنب و جوش اقدام جمعی برای جنوب جهانی تبدیل شدند. ورود ترامپ به کاخ سفید در سال 2017 پیشرفت جنوب جهانی را کند کرد به حاشیه راندن او از سازمان بهداشت جهانی در طول همه گیری کووید-19 خروج از توافق پاریس و بی توجهی به قوانین تجاری با اعمال تعرفه های یک جانبه خارج از چارچوب سازمان تجارت جهانی اثرات مخربی داشت. نهادهای بینالمللی برخی از حمایتهای متوسط را به جنوب جهانی پیشنهاد کرده بودند بدون آنها دولتهای ضعیفتر در برابر قانون جنگل آسیبپذیر بودند. در سال 2020 او قصد دولت خود را برای خروج از سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد به عنوان مثال به طور موقت بودجه ایالات متحده برای برنامه های کلیدی در آفریقا را متوقف کرد و تلاش ها برای مبارزه با فلج اطفال و مالاریا را تضعیف کرد. بیاعتنایی ترامپ به نهادهای بینالمللی همچنین میزان تأثیرگذاری کشورهای جنوبی جهانی بر حکومت جهانی را تضعیف کرد. شیطانسازی ترامپ از مهاجران غیرسفیدپوست از کشورهای جنوبی جهانی شکاف را عمیقتر کرد و بیگانههراسی و خصومت نژادپرستانه را ترویج کرد که فراتر از مرزهای ایالات متحده بازتاب یافته است.در زمان جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده تغییر چندانی نکرد موضع او در مورد تجارت تا حد زیادی منعکس کننده موضع ترامپ بود. اگرچه بایدن در ابتدا برخی از مواضع تندرو ترامپ در مورد مهاجرت را عقب نشینی کرد اما در نیمه دوم ریاست جمهوری خود به سمت آنها بازگشت او ایالات متحده را به توافق پاریس بازگرداند اما قوانین او که برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی ابداع شده است از جمله قانون کاهش تورم خطر تبدیل شدن به ابزاری برای حمایت گرایی را دارد که انتقال کشورهای جنوبی جهانی به اقتصاد سبز را دشوارتر می کند نه آسان تر.جای تعجب نیست که بسیاری از کشورهای در حال توسعه در سال های اخیر به چین روی آورده اند تبدیل چین از یک کشور نسبتاً فقیر به کشوری بسیار قدرتمندتر و مرفهتر در عرض نیم قرن به این کشور کمک میکند تا با دولتها و مردم در جنوب جهانی صحبت کند. این کشور یک تامین کننده مالی اصلی برای این کشورها بوده است وام های تجاری و سرمایه گذاری برای کالاها، مواد خام، انرژی و دسترسی به بندر به رشد سریع آن کمک می کند. پکن از جراحات خودساخته واشنگتن مانند تهاجم فاجعه بار به عراق در سال 2003 و تحقیر ترامپ از توافقات و نهادهای بین المللی بهره برد تا به بازیگر اصلی سازمان های چندجانبه تبدیل شود که در آن اغلب مدعی است که منافع کشورهای در حال توسعه را نمایندگی می کند اما نشانه هایی از مشکل رو به رشد وجود دارد. همانطور که چین قدرتمندتر می شود به طور فزاینده ای با سایر کشورها نه به عنوان یک شریک بلکه به عنوان یک قدرت بزرگ رفتار می کند بسیاری اقدامات آن را نئواستعماری میدانند از جمله تحمیل شرایط سختگیرانه بر معاملات و معاملات سرمایهگذاری و دیپلماسی سنگین آن در سراسر آفریقا، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی در آسیای جنوب شرقی چین از شریک به هژمون مشتاق تبدیل شده و کشورهایی مانند اندونزی، فیلیپین و ویتنام را تحت فشار قرار داده است حتی در داخل بریکس – که اکنون فراتر از اعضای بنیانگذارش گسترش یافته است برخی نگرانند که چین این گروه را وسیله ای برای نفوذ به جای یک پلت فرم مشترک برای اقدام جمعی به نفع کشورهای در حال توسعه می داند بازگشت ترامپ به کاخ سفید تعادل چین و ایالات متحده را برای جنوب جهانی آسانتر نمیکند حمایت گرایی تجاری او به کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان آسیب خواهد رساند.
توهمات هژمونی
وعده های کمپین ترامپ در مورد تجارت، آب و هوا، مهاجرت و مالیات اغلب به عنوان یک عقب نشینی از جهان درک می شود با این حال از منظر جنوب جهانی این تعهدات خلاف این را نشان میدهد: آنها تلاشی برای تحکیم مجدد هژمونی ایالات متحده را نشان میدهند. وقتی ترامپ تهدید میکند که از توافقهای بینالمللی خارج میشود در واقع اصرار دارد که ایالات متحده میتواند به تنهایی پیش برود و اگر دیگران بدانند چه چیزی برایشان خوب است باید در صف قرار بگیرند. ترامپ با ایجاد ابهام در مورد اعتبار تعهدات آمریکا کشورها را تشویق میکند تا نزدیکتر با ایالات متحده همسو شوند یا در معرض خطر شکست قرار بگیرند. کاهش مالیات و تعرفه های پیشنهادی او به تورم دامن می زند و منجر به افزایش نرخ های بهره ایالات متحده می شود. این به نوبه خود هزینه های استقراض را در سطح جهانی به ویژه برای کشورهایی که بدهی قابل توجهی دارند افزایش می دهد و سرمایه گذاران را از بازارهای نوظهور به سمت بازدهی مطمئن تر در ایالات متحده دور می کند. کاهش ارزش پول حاصل از آن واردات را گرانتر میکند تورم را افزایش میدهد و در عین حال بهرهوری را در بسیاری از کشورهای در حال توسعه کاهش میدهد. وعده های کمپین ترامپ در جنوب جهانی به جای نشان دادن انزوا به عنوان یک استراتژی حساب شده رویزیونیسم تفسیر می شود تلاشی برای بازگرداندن برتری ایالات متحده از طریق وادار کردن سایر کشورها به توجه همسو شدن با واشنگتن یا آسیب پذیر شدن در نظمی نامطمئن فزاینده.رهبران در سرتاسر جنوب جهانی گزینه کمی جز یافتن راه هایی برای محافظت از کشورهای خود در برابر پیامدهای سیاست های ترامپ خواهند داشت. مردم داخلی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه نسبت به دورههای قبل از نظر سیاسی بسیج شدهاند و از نظر فناوری توانمندتر هستند و این امر باعث میشود که خواستههای آنها بلندتر و نادیده گرفته شود. طبقات فقیر و متوسط در بسیاری از مناطق جنوبی جهان به طور قابل توجهی از فرصت های اقتصادی ناشی از جهانی شدن و تهدید ترامپ بهره بردند. آنها از رهبران خود انتظار دارند که خط را حفظ کنند.به عنوان مثال بسیاری از دولتها به کاوش جایگزینهای ارز ایالات متحده ادامه میدهند و سیستمهای پرداخت غیر دلاری، ارزهای دیجیتال و مکانیسمهای تجاری در فرقههای محلی را آزمایش میکنند تا ظرفیت کاخ سفید برای وادار کردن رقبا از طریق تحریمها و سایر محدودیتها را کاهش دهند. آنها ممکن است به دنبال راهبردهای جدید و خلاقانه ای برای حفظ جریان های تجاری بین المللی باشند و از محدودیت های اعمال شده توسط دولت آینده ایالات متحده چشم پوشی کنند ترامپ با پیشبینی چنین اقداماتی در ماه نوامبر در رسانههای اجتماعی پستی را تهدید کرد که در صورتی که کشورهای بریکس به دنبال ارز جایگزین «جایگزین دلار قدرتمند آمریکا» باشند تعرفههای 100 درصدی را بر کشورهای بریکس اعمال خواهد کرد اگر ترامپ واقعاً اخراجهای دستهجمعی را انجام دهد، به موقعیت کشورش در بیشتر مناطق جنوبی جهان لطمه میزند زیرا این باور را تأیید میکنند که ترامپ عمیقاً نسبت به جهان غیرغربی تحقیر میکند. این امر شکاف بین شمال و جنوب جهانی را بر سر مسائل نژادی و تفاوتهای فرهنگی عمیقتر میکند و روابط دیپلماتیک غرب با کشورهای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را تیرهتر میکند و در عین حال خشم گستردهتری را نسبت به کشورهای غربی که به عنوان تداوم سلسله مراتب نژادی تلقی میشوند برمیانگیزد. چنین اقداماتی می تواند تنش ها را در داخل ایالات متحده تشدید کند شکاف بین جوامع را بر سر مسائل نژادی و مهاجرت بیشتر کند و اقتدار اخلاقی این کشور را در صحنه جهانی تضعیف کند یکی از موضوعاتی که همبستگی گسترده ای را در میان کشورهای جنوب جهانی به دست آورده است موضوع فلسطین است. به عنوان مثال آفریقای جنوبی اقداماتی را برای به چالش کشیدن اقدامات اسرائیل در غزه در دادگاه بین المللی دادگستری انجام داده و اسرائیل را به ارتکاب اقدامات نسل کشی متهم می کند. بسیاری از دولتها در سرتاسر جنوب جهانی این موضوع را نمادی از دورویی گستردهتر غرب میدانند و به این نکته اشاره میکنند که چگونه غرب تا حد زیادی کشتار غیرنظامیان فلسطینی و لبنانی توسط اسرائیل را تحمل میکند حتی در حالی که با صدای بلند تجاوز روسیه و کشتار غیرنظامیان اوکراینی را محکوم میکند. این استاندارد دوگانه تردید را در جنوب جهانی نسبت به بی طرفی نظم بین المللی لیبرال عمیق تر کرده است وضعیت اسفبار فلسطینیان به عنوان نقطه شعله ور نمادی از نابرابری در نظم بین المللی حاکم و در چشم بسیاری از کشورهای در حال توسعه کار ناتمام استعمار زدایی خواهد بود. این موضوع همچنان بر تنش های مداوم بین کشورهای غربی و غیر غربی تاکید خواهد کرد حتی زمانی که ترامپ به جاه طلبی های اسرائیل آزادی عمل بیشتری می دهد کشورهای در حال توسعه همچنان از مجمع عمومی سازمان ملل و قوانین بین المللی برای به چالش کشیدن نه تنها اسرائیل بلکه ایالات متحده استفاده خواهند کرد.در مورد اقدام اقلیمی رویکرد ترامپ وعده می دهد که گروه های ذینفع در جنوب جهانی را که به صنایع با کربن بالا و استخراج سوخت های فسیلی اختصاص داده اند شجاع کند. این امر توازن قدرت داخلی را از حامیان گذار سبز تغییر خواهد داد. گروه های ذینفع با کربن بالا موظف به مقاومت در برابر اصلاحات ضروری هستند و تأثیر گذار سبز در سطح جهانی را پرهزینه تر و کندتر می کنند. بیتفاوتی نسبی ترامپ به اقدامات اقلیمی میتواند چوببرها، دامداران و معدنچیان را در سراسر جهان جسور کند و منجر به جنگلزدایی بیشتر و گسترش کشاورزی ناپایدار شود که تغییرات آبوهوایی را تشدید میکند امنیت غذایی جهانی را با مختل کردن اکوسیستمها و کاهش عملکرد محصولات کشاورزی در جنوب و جنوب جهانی تهدید میکند. شمال جهانیدر عین حال سیاست خارجی ترامپ می تواند عواقب عجیبی داشته باشد واشنگتن به جای احراز مجدد اولویت آمریکا می تواند ببیند که جهان زیر پایش جابجا شده است اگر ترامپ به وعده کمپین انتخاباتی خود برای کاهش تنش ها با روسیه عمل کند و در عین حال همچنان به دنبال فشار بر چین باشد ممکن است ناخواسته حرکت به سوی دنیای چند قطبی را تسریع بخشد. ترامپ با کاهش خصومتها با ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه تلویحاً اذعان میکند که روسیه را نمیتوان تحت سلطه خود درآورد و تلاش مسکو برای هژمونی منطقهای مشروع است که روسیه حق دارد برای حفظ حوزه نفوذ تلاش کند. این امر بسیاری از کشورهای جنوب جهانی را که برای سالها استدلال کردهاند که نظام بینالملل دیگر با هژمونی بیچالش آمریکا تعریف نمیشود بلکه با نظمی متعادلتر تعریف میشود که در آن ایالات متحده باید به طور فزایندهای از سیاست خارجی تکانشی تک قطبی برای مهار حساب شده خودداری کند توجیه میکند کشورهای در حال توسعه با چین و روسیه به عنوان مراکز اصلی قدرت رفتار خواهند کرد و از فرصتها برای گرفتن امتیازات اقتصادی، امنیتی و فناوری از طریق پلتفرمهایی مانند سازمان همکاری شانگهای یک گروه چندجانبه به رهبری چین استفاده خواهند کرد. در نظم جهانی پراکنده که با رقابت و معاملهگرایی عملگرایانه مشخص میشود سیاستهای ترامپ میتواند اهرمهای نفوذ جنوب جهانی را افزایش دهد و آن را قادر میسازد تا قدرتهای بزرگ را با یکدیگر بازی کند.مطمئناً جنوب جهانی فاقد وحدت و منابع لازم برای خنثی کردن کامل لبههای تیزتر سیاست خارجی ترامپ است. ایالات متحده تحت رهبری ترامپ همچنان از نفوذ بی نظیری برخوردار خواهد بود دستور کارها را تعیین می کند و قوانین بین المللی را شکل می دهد. واشنگتن ظرفیت به کارگیری اجبار اقتصادی، انزوای دیپلماتیک و حتی نیروی نظامی را برای خنثی کردن تلاشهای جدی کشورهای در حال توسعه برای به چالش کشیدن ترجیحات ایالات متحده حفظ کرده است اما عامل رو به رشد جنوب جهانی و آگاهی ژئوپلیتیکی در حال گسترش در میان مردمان آن پویایی قدرت جهانی را اساساً تغییر داده است دولت ایالات متحده، چه در دوران ترامپ و چه در زمان جانشینان او نادیده گرفتن اهمیت سیاسی فزاینده کشورهایی که زمانی به حاشیه کشیده شده بودند بسیار دشوار خواهد بود. تلاش ترامپ برای تحکیم مجدد هژمونی آمریکا به دنیایی خواهد رسید که بسیار کمتر از آن چیزی که او تصور می کند انعطاف پذیر است.