• بیوگرافی

















  • صفحۀ سایت در فیس بوک

  • مطالب پسندیده در فیس بوک

  • paypal

  • موضوع هفته

    مطالب محبوب

    نزیهی جلوه

     

    محقق دانشمند و شاعر توانا استاد محمد کریم نزیهی- جلوه، یکی از چهره های ممتاز فرهنگی کشور ما، با شخصیت چند بُعدی خویش در میان اقران خود جایگاه خاصی داشت. پدر فاضل و دانشمند او قاضی بابا مراد که برمسند قضا نشسته بود، در پرورش فرزند نقشی مؤثر داشت. همو بود که زمینۀ آموزش معقول و منقول را برای او مساعد گردانید و راه شگفتن استعداد سرشارش را هموار ساخت.

    نزیهی که در محیط روشن کابل آموزش دید و از استادان

    بزرگی چون قاری عبدالله ملک الشعرا، استاد هاشم شایق افندی، سید مبشر طرازی و دیگران کسب فیض و دانش میکرد، روحی حساس و اندیشه ای کاوشگر داشت و لحظه ای از بازشناسی محیط زندگی و شرایط پیرامون باز نمی استاد و می کوشید به عمق حقایق زندگی مردم و عوامل اصلی نابسامانی های موجود پی ببرد و در جهت رفع این عوامل و یا لا اقل در جهت تخفیف آلام و مصائب مردم خویش گامهایی بردارد.

    روح پرتلاش و ستیزه جوی او که زندگی را بر مبنای تحرک و اعتلا ارزیابی میکرد، با رخوت و انجماد سازگار نبود و آرزو داشت جامعه ای که او جزئی از آن بود، همانند سایر جوامع و ملل در مسیر تجدد گام نهد و از بستر سترون بودن برخیزد. به سایقۀ همین آمال و افکار به تشویق مصور چیره دست کشور پروفیسور غلام محمد میمنگی که افتخار دامادیش را داشت، با پیش آهنگان مشروطیت دوم پیوست و آن چنان که شادروان عبدالحی حبیبی در کتاب »جنبش مشروطیت در افغانستان« یادآور میشود، در جوانی با سیما های شناخته شدۀ این جنبش چون میر قاسم، عبدالهادی داوی و عبدالرحمان لودین محشور بود و یکجا با آنان در راه تجدد، مشروطیت و نویسندگی گام برمیداشت.

    او که به صفت یک کدر جوان و فعال در جنبش مشروطیت دوم از مردمان شمال به خصوص از خلق اوزبیک و ترکمن نمایندگی میکرد، بعد از سقوط این جنبش همزمان با سقوط دولت امانی، همچنان به آرمانهای والای آن وفادار ماند و مراتب تأثرات خویش را ازین سانحۀ ناگوار طی شعر پر سوز و گدازی ابراز داشت که مؤرخ معروف کشور مرحوم میر غلام محمد غبار آنرا در در پایان کتاب ارزشمند خود »افغانستان در مسیر تاریخ« به مثابۀ سمبول مبارزه جویی یک شاعر روشنفکر (از گروه دوم) ثبت نموده است.

    نزیهی در شعر »جلوه« تخلص میکرد. این شعر که در 18 بیت سروده شده، نمودار درک عالی سیاسی نزیهی – جلوه از شرایط دشوار مسلط بر آن زمان و بیانگر روح متمرد و سرکش او در برابر شرایط تحمل ناپذیر وقت میباشد و به قول مرحوم غبار در بین این ویرانی و انهدام کشور، جوانان را به مبارزه دعوت مینماید. اینک با کمی تلخیص آنرا به خوانندگان محترم تقدیم میداریم :

    تا کی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید

    سعی بــر هـــم زدن منشأ بـیــداد کنید

    دست مــا دامــن تـان بـاد جوانـان غـیـور

    کــه ازین ذلــت و خـواری همـه آزاد کنید

    فـتـنـه انگیخته تبعـیض نــژادی در خـلـق

    فــــکــر آیـنـدۀ مــُـُلـک خــود و اولاد کنید

    خــانــمــان کـرد تبه تـا شود آباد خودش

    خــانــۀ ظـلـم و سـتم یکسره برباد کنید

    تــا شود بـر همگان امــن و عـدالت قائم

    عــالمی نو، ز مساوات و حق ایجاد کنید

    ای جـوانـان، ستم مرتجعـان چنـد کشید

    تــا بـه کی رحم بر این دستۀ شیاد کنید

    ننگ دارد بشریـت ز چنین کــهــنـه رژیـم

    طــــرح ویــرانــی این بـنـگه ز بـنـیاد کنید

    آشیـان هــمــه مـرغــان ز ستم زد آتـش

    قـــصــد آتــش زدن خــانــۀ صــیـــاد کنید

    نــدهــند ارزش کــاهی به حقوق بشری

    تـکـیـه بِه، بر خود و بازوی چـو فولاد کنید

    غـــازه سازیـــد زخون شـاهـــد آزادی را

    تـــا ز خـود روح شهیدان وطـن شاد کنید

    سوخـت ای همنــفسان آتش استبدادم

    شرح این سوخته را بر همه انـشاد کنید

    شعـر مـن لالـۀ بـاغ دل خونین من است

    مهوشان زیــب لـب و حسن خداداد کنید

    هر کـجـا لالـه رخی بـا قــد سروی دیدید

    یـک نـفـس یـاد ازین »جلوۀ« نا شاد کنید

    نزیهی بعد از آن نیز از رویارویی با حامیان بیداد و استبداد باز نه ایستاد و با استفاده از هر امکانی که میسر آمد، در موقف دفاع از حق و عدالت قرار گرفت و با رهروان این طریق همگام شد. چنانچه در دورۀ هفتم شورا (1328) همآواز با شادروان غبار و شادروان داکتر محمودی و دهها تن دیگر از مبارزان راه دموکراسی و تحول در صف مقدم اپوزیسیون قرار گرفت و از تریبون پارلمان صدای اعتراض خود را در برابر نظام غیر عادلانۀ حاکم بر جامعه ابراز داشت.

    درین جا میخواهم یادآور شوم که مامای من مرحوم میرزا محمد قاسم قاضی زاده »برق« که اهل قلم و شعر نیز بود، به صفت وکیل سرپل در دورۀ هفتم شورا با اعضای سرشناس اپوزیسیون، مخصوصاً با روانشاد محمودی و مرحوم استاد محمد کریم نزیهی روابطی تنگاتنگ داشت. در جریان ملاقات آنان در منزل او، بعضاً به من نیز که دانش آموز صنف هشتم بودم، اجازه داده میشد، در مجلس شان بنشینم و سخنان شانرا که غالباً برای من تازگی داشت بشنوم. به خاطر دارم مرحوم نزیهی از مدافعین سرسخت احیای حقوق فرهنگی اقوام تحت ستم افغانستان به خصوص خلقهای اوزبیک و ترکمن بود. از همان سالها نسبت به وی احترام خاصی داشتم و بعد از اشتغال به ماموریت پیوسته با او در تماس بودم و از معلومات وسیع وی در ساحات ادب و سیاست مستفید میشدم. کتابخانۀ کوچک او پر از اثر های علمی، ادبی و تاریخی گرانبها و غالباً نایاب بود و هیچ کدام را از من دریغ نمیکرد. به یاد دارم روزی او کتاب ارزشمندی در موضوع موسیقی ملی اوزبیک اثر عبد رؤف فطرت یکی از رهبران جنبش ملی و دموکراتیک »جدید ها«ی ترکستان را در اختیار من گذاشت و ضمن تأکید بر اهمیت آن توصیه کرد که آن را به دقت بخوانم.

    یکی از مبارزان جسور سمت شمال دوست شهیدم شادروان شهرالله شهپر که از قریحۀ شعری خوبی برخوردار بود، نیز به استاد علاقۀ خاصی داشت و به ملاقات او میرفت و این نظر استاد را که باید در مبارزات سیاسی به نقش جوانان اهمیت خاصی داده شود، بسیار ارج می نهاد.

    مرحوم نزیهی در پروسۀ حمایت از زبان و فرهنگ اوزبیکی و ترکمنی با ما همنوا بود، چنانچه در سیمینار بررسی پرابلمهای انکشاف زبان ترکی در افغانستان که در سال 1978 به ابتکار و تشبث دوست بزرگوارم شهید زنده یاد محمد طاهر بدخشی که در آن سال مدتی چند مسئولیت ریاست تألیف و ترجمۀ وزارت معارف را برعهده داشت، در چوکات »دپارتمنت زبان و ادبیات اوزبیکی و ترکمنی« دایر شده بود، همکاری کرد و در زمینه نظریات سودمند و ارزنده ای ابراز داشت و توصیه کرد که باید از فرصت مناسب بدست آمده، حد اعظم استفاده صورت بگیرد.

    دستگاه حاکم که اندیشه های او را در زمینۀ تساوی حقوق اقوام و ملیت های افغانستان و آوردن دموکراسی در کشور، مغایر با حکومت تک قبیلوی خود میدانست، جلو نشر اندیشه های علمی و سیاسی او را گرفت و او را به انزوا محکوم نمود.

    آن چنان که شاعر و ادیب فرهیخته استاد واصف باختری در مقدمۀ موجز و ارزشمندی که بر مجموعۀ اشعار نزیهی به نام »جلوه هایی از شعر جلوه« نوشته یادآور میشود:

    در هزار و سه صد و ده خورشیدی نزیهی به عضویت انجمن ادبی کابل برگزیده شد. او در خلال دو سه سال »تاریخچۀ ادبیات افغانستان« و »شیبانیان« را نوشت و در نگارش »مفسران، محدثان، فقها و رواة افغانستان« با مرحوم قاری عبدالله یاوری کرد. بخشهایی ازین آثار در سالنامۀ کابل و مجلۀ کابل تا سال 1319، بازتاب می یافتند. پس از آن بود که او را و نبشته هایش را و اعتراضها و پرخاشهایش را بر نتافتند و عذرش را خواستند و کار خویش را آسان کردند؛ نزیهی ممنوع القلم !«

    محترم باختری می افزاید : »استاد نزیهی پیشنهاد میکرد که برای تداوم یافتن پژوهش در سرگذشت تفکر و اندیشه در سرزمین مان باید تاریخ ادبیات زبان ترکی چغتایی هم نبشته شود و نمایندگان فرهنگ اقلیت های دیگر افغانستان هم حق دارند که زمینه گستری چنین کاری را خواستار شوند«.

    همچنان برطبق نوشتۀ او، رسالۀ مبسوط نزیهی در باب »ظهیر فاریابی« ، شیخ جنیدالله حاذق و یغمای جندقی و نقدی که بر کلیات بیدل چاپ کابل نوشته و برخی غزلهای او، به تشبث نویسنده و ژورنالیست معروف مرحوم محمد شفیع رهگذر در سال 1340 در مجلۀ »ژوندون« به چاپ رسید.

    مرحوم عبدالحی حبیبی در کتاب »جنبش مشروطیت در افغانستان« می نویسد:

    »نزیهی با فضائل علمی و ادبی، شخصیت محترم روشنفکر و پیرمرد پخته کار و جامعه شناس است، که اوقات زندگی خود را با نیک نامی سپری نموده و در طبقۀ ترقی پسند افغانستان و حرکات ادبی نفوذ و سهمی داشته است«.

    استاد نزیهی زبانهای انگلیسی و ترکی را خوب میدانست و تسلطی بلا تردید بر زبان عربی داشت و آثار شاعران کلاسیک عرب را با شور و حرارت میخواند.

    او در حالی که مبارز راه عدالت و مساوات و محقق دانشمند بود، از قریحۀ شعری سرشاری بهره داشت و در دو زبان دری و ترکی اوزبیکی شعر می سرود.

    اشعار فارسی او که جسته جسته در مطبوعات کشور نشر می شد و اخیراً دو مجموعۀ منتخب از آن یکی به همت شاعر ارجمند متین اندخویی از سوی انجمن نویسندگان افغانستان و متن کاملتر آن توسط پسرش محمد تمیم نزیهی با مقدمۀ عالمانۀ استاد واصف باختری اقبال نشر یافته، نمودار تسلط بی چون و چرای او بر زبان فارسی و نشان دهندۀ آشنایی وسیع او با آثار کلاسیک این زبان بوده، مشحون از تخیلات زیبا و ابداعات لطیف و برخوردار از افاده های هنری ویژۀ خود وی میباشد. اما اشعار ترکی او که از اواخر دهۀ پنجاه شمسی به بعد گاه گاه زینت بخش صفحات برخی از جرائد و مجلات کشور گردیده، از ویژه گی هایی برخوردار است که او را از سایر شعرای اوزبیک متمایز میسازد.

    نزیهی – جلوه در عین حالی که به شاعر کبیر کلاسیک اوزبیک امیر نظام الدین علی شیر نوایی ارادت و اخلاص می ورزد، در سرایش شعر ترکی از مکتب ادبی شاعر بزرگ آذربایجان مولانا محمد فضولی که در شعر ترکی تالی نوایی میباشد و به استقبال از خمسۀ او »داستان لیلی و مجنون« را به ترکی آذری سروده، پیروی می نماید.

    محمد فضولی که در سال 970 هـ در شهر کربلای عراق زاده شده و تحصیلات خود را در شهر بغداد به پایان رسانیده، در تاریخ ادبیات قبل از تجدد ترکی غربی موقعیت ممتاز و بی بدیلی دارد. فضولی و ندیم دو اوج تسخیر ناپذیر ترکی آذری و ترکی عثمانی میباشند. به نوشتۀ آزاده رستموا دانشمند آذربایجان؛ »غزلیات فضولی مرحلۀ مهمی در ادبیات اقوام ترک زبان محسوب میشود. غزل آذربایجان با آثار فضولی به قلۀ رفیعی نایل آمد. طی قرنها مقلدین زیادی با سحر آثار فضولی تسخیر شدند«.

    فضولی در سه زبان ترکی، عربی و فارسی صاحب دیوانهای شعر و تالیفات متعدد منظوم و منثور است. این غزل پرداز توانا و قصیده سرای چیره دست با اثر معروف خود بنام »انیس القلب« قصیدۀ مشهور شینیۀ خاقانی شیروانی را پاسخ گفته است.

    فضولی از شاعران مقرب سلطان سلیمان قانونی پادشاه دادگر و ادب پرور ترکیه بود و برخوردار از حمایۀ او میزیست.

    دیوان ترکی فضولی که برای اولین بار در سال 1820 میلادی یعنی 192 سال قبل در شهر تبریز و بعداً در 22 می سال 1893 در مطبعۀ سنگی کرنسکی تاشکند یکجا با مثنوی »لیلی و مجنون« او به خط زیبای نستعلیق به اهتمام ملا عارف جان تاشکندی و ویراستاری میرزا ابو القاسم به طبع رسیده و بعداً در استانبول، قازان، خیوه، باکو و دیگر شهرها بار بار تجدید چاپ شده و به زبان های روسی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و ارمنی ترجمه گردیده، آن چنان که حمید آراسلی در مقدمۀ اشعار منتخب او متذکر میگردد، در ساحۀ وسیعی از کاشغر تا بالقانات و از قازان تا حدود مصر مورد استقبال و علاقمندی ملیونها خواننده قرار داشته است.

    استاد نزیهی که این دیوان را در اختیار داشت و پیوسته آنرا به دقت و تعمق از نظر گذرانده بود، سخت زیر تأثیر اسلوب شیوا، سلیس، روان و عاری از تکلف فضولی قرار داشت و شیفتۀ تخیلات لطیف و دل انگیز او بود و کمتر شاعری را همپای او میدانست.

    مولانا فضولی نه تنها به مثابۀ یکی از پایه های اساسی، کاخ شکوهمند ادبیات کلاسیک ترکی آذری و عثمانی را استواری بخشید، بلکه تأثیری عمیق و شگفت انگیز بر ادبیات عاشق که نوعی از ادبیات مردم و آمیخته با جذبات عرفانی بود وارد آورد.

    عاشقان سرایندگان دوره گردی بودند که از علم موسیقی و قابلیت ارتجال در انشاد شعر بهرۀ کافی داشتند و در خوانش شعر و بدیهه سرایی از آداب و ارکان خاصی تبعیت می نمودند و وسیلۀ انتقال برخی ترکیبات لفظی و اوزان شعری از ادبیات کتبی به ادبیات مردم میشدند.

    آن چنانکه اسماعیل حبیب در کتاب ارزشمند خود »ترک تجدد ادبیاتی تاریخی« میگوید، آنان مولانا فضولی را مرشد عاشقان میدانستند و اشعار آبدار او را در محافل و حلقه های ادبی با خضوع مذهبی خاصی می سرودند.

    آزاد اندیشی، وارهیدگی، تخیلات حزن انگیز اما عمیقاً عارفانه، روح سرکش و تسخیرناپذیر فضولی، احساس و عواطف نزیهی را سخت تحت الشعاع خویش قرار داده بود.

    ازنظر فضولی اندوه و ملال اخگری است که از قلب برمیخیزد، احساسی است که بر دلها راه میگشاید. عشق شراره ای است که روان آدمی را احاطه میکند و سیاله ای است که سراسر کاینات را فرا میگیرد. این هم چند بیت از اشعار زیبای او :

    یــارب بــلای درد ایـلـه قیـل آشنا بنی

    بیـر دم بـلای عشقدن ایتمه جدا بنی

    آز ایله مه عناتینگی اهــل درد دن

    یـعـنی کـه چوخ بلالره قیل آشنا بنی

    ترجمه

    الهی، مرا با بلای درد آشنا بساز، یک نفس هم از بلایای عشقم جدا مکن. از دردمندان لطف و عنایت خویش را دریغ مدار، یعنی مصائب و آلام بی شمار نصیبم گردان.

    ــ ــ ــ

    اویـلـه سـرمـسـتـم کـه ادراک ایـتـمـزم دنـیا نه در

    بن کیمم، ساقی اولان کیمدور، می و صهبا نه در

    گــرچـه جـانـان دن دل شیدا اوچـون کــام ایسترم

    ســورسـه جـانــان بیلـمـرم کــام دل شـیـدا نه در

    ترجمه

    آن چنان سرمستم که نمیدانم دنیا چیست، من کیستم، ساقی کیست و می و صهبا چیست ؟هرچند از دلدار برای دل شیدا کام می جویم، اما اگر او بپرسد که کام دل شیدایت چیست، من نمیدانم.

    ــ ــ ــ

    شب هجران یانار جانیم تـوکر قان چشم گریانیم

    اویــادیــر خلقی افغانیم قارا بختیم اویانماز می؟

    ترجمه

    شبها در آتش فراق میسوزم، از چشمانم به جای اشک خون جاری می شود، ناله و فریادم خواب و راحت دیگران را برهم میزند، اما چرا بخت سیاهم از خواب بیدار نمی شود!

    ــ ــ ــ

    بـت نــورسیم نمـازه، شب و روز راغــب اولمیش

    بو نه دین دور الله الله، بته سجده واجب اولمیش

    ترجمه

    بت نورسیدۀ من شب و روز آهنگ نماز دارد، خدایا این چه آیینی است که در آن بر بت، سجده کردن واجب آمده است.

    تأثیر فضولی نه تنها بر نزیهی، بلکه بر یکعده شعرای قرن 19 و 20 اوزبیک چون فرقت، امیر عمرخان امیر و مقیمی نیز مشهود است. نفوذ او در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم در ترکستان تا حدی بود که برخی از غزلهای او را سرایندگان بنامی چون ملا تویچی، حاجی عبدالعزیز، تامارا خانم، حلیمه خانم، یونس رجبی و دیگران در مقام های کلاسیک خوانده و آهنگهای جدیدی بر آنها بسته اند. از قبیل:

    – شفــای وصــل قـدرین هجر ایله بیمار اولندن سور.

    – رحم قیل دولتلی سلطانیم مروت چاغیدور. وغیره.

    نزیهی درعین حالی که میکوشد اشعار ترکی اوزبیکی خود را از لحاظ شکل با شعر های فضولی هماهنگی بخشد، از حیث تفکر و تخیل نیز خط او را تعقیب می کند و بعضاً با اندیشه های عارفانۀ وحدة الوجودی او نزدیک می شود. در بیت زیر او خود را یکی از مظاهر تجلی جمال مطلق میداند، اما نمیداند چرا درین خاکدان مکان اختیار کرده است:

    جمال مطلقی چوق، »جلوه« مـن بـیـر مـظهری ایردیم

    نــه اولــدی بـیـلمـه دن بـو خـاکـدان اوزره مکان ایتدیم

    او در اشعار ترکی اوزبیکی خود کلمات و اصطلاحاتی را که مطابق مطابق قواعد صرف ترکی آذری و عثمانی اشتقاق گردیده و یا ویژۀ این لهجه ها میباشد، به کار میبرد. ما بدون آن که به قواعد دستوری تماس بگیریم، نمونه هایی ازین گونه کلمات را طور مثال می آوریم:

    گون و گونش به جای کون و قویاش

    دوشن —– توشکن

    حیرته —– حیرت گه

    فسونکارین —– فسونکارینگ

    نه حالیم در —– حالیم نه در

    بوس بوتون —– بوتونلَی

    اوتینده —– اوتیده

    شمع تک —– شمع دیک

    بنگزر —– اوخشر

    محو اولدیغیم —– محو بولیشیم

    بنی —– منی

    چوق —– کوپ

    بیلمه دن —– بیلمسدن

    نازیندن —– نازیدن

    صبریمی —– صبریمنی

    دیو —– دیب

    یالگز —– یالغیز، یلغوز

    گنجلیک —– یاشلیک وغیره

    صور خیال در اشعار ترکی نزیهی از لطافت و ویژه گی هایی برخوردار است که کلام او را ملاحت می بخشد و ما نمونه هایی از آنها ذکر میکنیم:

    شاعران همیشه گردش چرخ فلک را زایندۀ مصائب و آلام دانسته و از آن نالیده اند. جلوه ازین مضمون افادۀ لطیفی دارد: او خود را از بیداد چشمان آبی رنگ معشوق که همرنگ آسمان است، برحذر میدارد. زیرا این این چرخ نیلگون است که مروِج بیداد و جفا است:

    گوکه بنگزر گوزون بیدادیدن »جلوه« امین اولـمـه

    جـفـا رسمیـن رواج عـالـمـده چـرخ نیلگون ایتدی

    در ترکی خزان را سون بهار یعنی بهار دیگر یا بهار دوم می نامند. در بهار دوم یعنی خزان زندگی که رخسار عاشق به زردی گرائیده، عشق اعجاز کرده و با جاری ساختن اشک خونین رخسار زرد او را لاله گون ساخته است:

    حیاتیم سون بهارینده کیلیب کور عشق اعجازیـن

    قیزیل یاش ایله سرغرگن عذاریم لاله گون ایتدی

    او، عاشقی است پیوسته در سوز و گداز که سوختن، آب شدن، قطره قطره فروریختن و سرانجام محو گردیدن، مانند شمع کمال ذاتی اوست:

    اسیر ظلم عشقم، شمعه بنگزر خصلتیم سورمـه

    یانیب، ییریب، آقیب محو اولدیغیم ذاتی کمالیمدور

    محیط زندگی، تهیدستی شاعر را مایۀ سرافگندگی او تلقی میکند، لیکن او خویشتن را در میان درختان پرثمر باغ همانند بید مجنون میداند:

    خجالت ایچره قویدی خلق ارا یوقسوللیگیم کورسنگ

    بـو سـر افگنده لیـک بـاغـیده، مجنون تـال مثالیم دور

    او، از سربلندی مقیم خاکدان شده است و عروج خویش را در اوج ها، مایۀ زوال خود میداند:

    بـلـند پـروازلیـکـدن گــور، مــقـیـم خـاکـدان اولدم

    باقیب عبرت گوزیله انگله سنگ، اوجیم زوالیم در

    هرچند وجود شاعر از درد عشق افسرده شده، اما آتش عشق پیوسته در قلبش فروزان است. او سرانجام چون سمندر، در میان شراره های عشق آرامش خود را خواهد یافت:

    وجودم درد دن سولدی و سونمز آتش عشقیم

    سمندر دک مگر عشق اوتینه تابسم قراریمنی

    بدین ترتیب استاد نزیهی- جلوه با انشاد اشعار آبداری در زبان ترکی اوزبیکی، سهم خود را در توسعۀ این زبان ادا کرده و با استفاده از شیوۀ ترکی آذری و کاربرد اصطلاحات و کلمات ویژۀ معمول در آن، همانند فرقت و مقیمی حلقۀ ارتباطی در میان ترکی شرقی و ترکی غربی به وجود آورده است.

    اما دریغ و افسوس که تمام اشعار ترکی جلوه، گردآوری نشده و آنچه هم در دسترس است و من دیده ام، غالباً به خط خود او نیست و بعضاً دقیق استنساخ نگردیده است. امیدواریم تمام اشعار ترکی او به دست آید و با چاپ منقح در دسترس علاقمندان قرار گیرد. در زمینه از شاعر گرانمایه و دانشمند استاد متین اندخویی که به شاعر ارادت و روابطی نزدیک داشتند و بار اول منتخبی از اشعار او به همت ایشان حلیۀ طبع پوشیده، خواهش می شود تکمیل این امر خیر و افتخار آفرین را به دوش بگیرند.

    درین جا مقاله را با ابیاتی چند از اشعار ترکی اوزبیکی شادروان استاد نزیهی- جلوه، حسن ختام می بخشیم. شاعر درین شعر رنج خود را از نداشتن همراز و همدردی که آلام زندگی خویش را با وی در میان گذارد، اظهار میدارد. از یوسف خود میخواهد، بعد از آن که چشمانش از گریه خیره شده است، به ایام انتظارش پایان بدهد. او در ایام شادابی و جوانی، محروم از خوشی و خرمی به سوی پژمردگی میرود، اگر دلدار نمیداند، باری بیاید و بهار خزان زدۀ شاعر را از نزدیک تماشا کند. یگانه آرزویش این است که پس از مرگ، مزارش در آستان رهگذار دلدار باشد:

    کـــیــمـی آلــدیـنـده آچـسـم دفـتـر احــوال زاریـمـنــی

    شاشیب قالدیم غم ایچره، بـیـلمـدیم لـیـل و نهاریمنی

    آقــردی کــوز سوادی یـیـغـلـه مـکـدن ایـنـدی اولمزمی

    بـیـتـیـرسنــگ یـوسفـیـم، بیـر عمر چیککن انتظاریمنی

    غمینگدن گنجلیک فصلینده گون کورمی سولیب قالدیم

    ایـنـانـمـزسـن گلـیـب گـور، بـو خـزان اولـغـان بهاریمنی

    اولــورسـم یــالــگــز امیـدیـم شـو در دلـدار دن »جلوه«

    کــه قــیــلـغـی آسـتـان رهــگـذاریـنــده مـــزاریــمــنی

    نویسنده : پروفیسور عبدالحکیم شرعی جوزجانی

    منبع : سایت انترنیتی انجمن فرهنگی بابر




    بازدید ها:


    درج یک دیدگاه

    
    <