پارادوکس بازدارندگی اسرائیل
چگونه کارزار علیه حزبالله میتواند بازدارندگیهای ایران را کاهش دهد؟
محمد اکرام یاور
آوریل گذشته به نظر می رسید که تشدید تنش بین اسرائیل و ایران می تواند کل خاورمیانه را وارد درگیری کند. حملات اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق ایران را بر آن داشت تا با پرتاب رگبار موشک و راکت به سمت اسرائیل واکنش تلافی جویانه ای انجام دهد اولین باری که ایران آشکارا به این کشور حمله کرد. اما پس از پاسخ اسرائیل به روشی نسبتاً خاموش هر دو کشور از رویارویی خارج شدند. ناظران نیز شدیدترین نگرانیهای خود را کنار گذاشتند زیرا هر دو کشور نشان داده بودند که هیچ علاقهای به جنگ گستردهتری ندارنداما این نتیجه گیری زودهنگام بود. در ماه سپتامبر اسرائیل کارزار خود را علیه حزبالله گروه شبهنظامی تحت حمایت ایران که در لبنان فعالیت میکند تشدید کرد. این تغییر مهمی را نشان میدهد: این نشان میدهد که رهبران اسرائیل به این نتیجه رسیدهاند که میخواهند به طور فعال توازن قدرت در خاورمیانه را تغییر دهند. جنگ اسرائیل علیه حزبالله بیش از اقداماتش در غزه توانایی ایران برای قدرتنمایی را تهدید میکند و توانایی آن را برای بازدارندگی از مداخلات اسرائیل در سیاست داخلی و برنامه هستهایاش به شدت کاهش میدهد. تضعیف موقعیت ایران در کوتاه مدت به نفع اسرائیلی ها خواهد بود. اما در دراز مدت خطر جنگ منطقه ای و حتی احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته ای را به میزان قابل توجهی افزایش می دهد برای جلوگیری از کشیده شدن به درگیری بیشتر در خاورمیانه ایالات متحده باید برای مهار اقدامات بیشتر اسرائیل و تثبیت توازن قوا تلاش کند.
تغییر فاز
بازدارندگی در هسته خود توانایی یک بازیگر برای تغییر محاسبات هزینه-فایده بازیگر دیگر به منظور جلوگیری از اقدامات ناخواسته است معمولاً در تلاش برای حفظ وضعیت موجود. با این حال بازدارندگی به ندرت مترادف با صلح مطلق است. بلکه در مورد جلوگیری از عبور دشمن از خطوط قرمز خاص است. برای مثال در طول جنگ سرد ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در بازدارندگی یکدیگر از انجام حملات پیشگیرانه یا مستقیم بسیار مؤثر بودند اما همچنان چندین دهه جنگ های نیابتی فروش اسلحه به دشمنان و تهاجم آشکار به کشورهای ثالث را انجام دادند. ایالات متحده تاکنون در بازدارندگی چین از حمله به تایوان مؤثر بوده است اما چین را از انجام سایر اقدامات تحریک آمیز در دریای چین جنوبی منع نکرده است. گرایش در سیاست بینالملل که به موجب آن دولتها از حملات مستقیم به نفع اقدام غیرمستقیم منصرف میشوند در قلب پارادوکس ثبات-بیثباتی است که در مطالعات امنیتی تئوری شده است که در آن بازدارندگی هستهای باثبات در واقع با استفاده از روشهای نظامی متعارف تهاجم بیشتری را تشویق میکند و این یک امر بوده است. بخش مرکزی استراتژی ایران در خاورمیانه. به این منظور بازدارندگی تنها به تصمیم گیری در مورد اینکه آیا اقدام شود مربوط نیست. همچنین پس از آغاز خصومت ها نقش مهمی در شکل دادن استراتژی نظامی ایفا می کند. بازدارندگی موفق ممکن است صرفاً در مورد مدیریت تشدید تنش و جلوگیری از انواع خاصی از حملات باشد که به توانایی اساسی هر کشور برای حفظ امنیت آسیب می رساند. این که یک کشور چه استراتژی نظامی را انتخاب می کند، تقریباً همیشه و باید از واکنش مورد انتظار دشمن مطلع شود. برای مثال دولت جو بایدن رئیسجمهور ایالات متحده برای تعریف اینکه چگونه نیروهای اوکراینی میتوانند از سلاحهای آمریکایی در نبرد علیه روسیه استفاده کنند بسیار محتاط بوده است زیرا تهدید روسیه به تشدید تنش هستهای حداقل تا حدی قابل اعتماد است. به عبارت دیگر، استراتژی ای که ایالات متحده برای کمک به اوکراین در پیش گرفته است، منعکس کننده تلاش های روسیه برای بازدارندگی آن است.قبل از سپتامبر جنگ در خاورمیانه تا حد زیادی مهار شده بود. در بیشتر موارد پاسخ اسرائیل به حمله ویرانگر حماس در 7 اکتبر محدود به نوار غزه بود. اگرچه رهبران اسرائیل از 7 اکتبر اعلام کردهاند که میخواهند حماس را از بین ببرند اما این گروه نسبت به حزبالله کمتر قدرتمند و از نظر ایدئولوژیک با ایران همسو بود. مبادلات اسراییل با ایران و حزب الله عمدتاً با الگوی بازدارندگی تلافی جویانه مطابقت داشت که روابط آن را با همسایگانش برای تقریباً دو دهه مشخص کرده بود. حتی در آوریل و مه هنجارهای بازدارندگی طولانی مدت استراتژی ای را که اسرائیل و ایران به کار گرفتند، شکل دادند. پاسخ ایران به حمله اسرائیل به کنسولگری دمشق را در نظر بگیرند: پیش از حمله موشکی تلافی جویانه به اسرائیل رهبران ایران تمام تلاش خود را انجام دادند تا مطمئن شوند که اسرائیل و جامعه بین المللی می دانند که انتقام آنها پاسخ مستقیمی به حمله به کنسولگری است نه آغاز یک لشکرکشی بزرگتر علیه اسرائیل یا نشانه ای از هرگونه تمایل به تشدید. حملات موشکی خود که خارج از مراکز بزرگ جمعیتی هدف قرار میگیرند و به راحتی توسط دفاع موشکی اسرائیل رهگیری میشوند نشان نمیدهد که ایران به دنبال آسیب جدی به اسرائیل است. رهبران ایران گزینه نظامی مخربتری را دنبال نکردند زیرا هم به دنبال بازدارندگی بودند و هم از سوی اسرائیل بازدارنده شدند: به نظر میرسد استراتژی ایران ناشی از تمایل به محروم کردن رهبران اسرائیل از دلیلی برای آغاز یک واکنش تشدیدکننده بیشتر است.اما تشدید خصومتهای اخیر اسرائیل به لبنان در پاسخ به تهاجمات تهاجمیتر حزبالله به طور قاطع پویایی بازدارندگی را که قبلاً از تشدید درگیری در خاورمیانه جلوگیری میکرد بازتعریف کرد. در وضعیت موجودی که قبلاً منطقه را تعریف می کرد آزار و اذیت گروه های نیابتی ایرانی علیه اسرائیل ایران را قادر ساخت تا از رویارویی مستقیم اجتناب کند. حماس و بهویژه حزبالله با منحرف نگهداشتن اسرائیل به عنوان عامل بازدارنده در برابر اقدام نظامی اسرائیل علیه منافع ایران عمل کردند. تهدیدهای حماس و حزب الله برای اسرائیل به ایران اجازه داد تا در سراسر منطقه قدرت خود را اعمال کند در حالی که اسرائیلی ها را به طور غیرمستقیم در معرض خطر قرار می دهد که همراه با بازدارندگی اسرائیل در قالب قدرت نظامی برتر خود تعادل پایداری را ایجاد کرد.با این حال، در طول سال گذشته پیامدهای 7 اکتبر محاسبات ریسک رهبران اسرائیل و شهروندان را تغییر داده است. هر دو تمایل کمتری برای پذیرش خطر از سوی نیروهای نیابتی ایران در اطراف اسرائیل دارند و تمایل بیشتری برای پذیرش تنش با ایران دارند. از آنجایی که کارزار نظامی در غزه به نفع اسرائیل تبدیل شد بازگشت به وضعیت قبل از 7 اکتبر برای رهبران اسرائیل کمتر قابل قبول شد. کمک های ایالات متحده در قالب مهمات و افزایش حضور آمریکا در منطقه توانایی های نظامی اسرائیل را افزایش داده است. حال و هوای داخلی و وضعیت سیاسی اسرائیل رهبری این کشور را به دنبال تغییر جهت منطقه ای گسترده تر سوق داده است. رهبران اسرائیل محدودیتهای کمتری را برای اقدامات نظامی خود احساس کردهاند زیرا انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده حواس دولت ایالات متحده را پرت کرده است و چالش های داخلی ایران توانایی آن را برای حمایت از حزب الله کاهش داده است.
شرط بد
این عوامل باعث شده است که اسرائیل وضعیت موجود را رد کند. از ماه سپتامبر به نظر می رسد که اسرائیل در تلاش است تا حزب الله و حماس را به طور کامل از بین ببرد و در نتیجه تعادل قدرت خود با ایران را برای همیشه تغییر دهد. حذف حماس و حزب الله از موازنه نظامی در خاورمیانه بخش مهمی از اهرم فشار تهران را از بین خواهد برد و ایران را با راه های کمتری برای به خطر انداختن اسرائیلی ها و بازدارندگی آنها از اقدام تهاجمی مواجه خواهد کرد. در کوتاه مدت با توجه به اینکه ایران نمایندگان کمتری خواهد داشت که بتواند به طور غیرمستقیم اسرائیل را آزار دهد و به اقدامات اسرائیل پاسخ دهد ایران توانایی کمتری برای تهدید منطقه و پاسخ به اقدامات اسرائیل و سایر بازیگران منطقه خواهد داشت. این امر به طور موقت آستانه اقدامات تهاجمی ایران را افزایش می دهد و در نتیجه منطقه ای با ثبات تر به نظر می رسد به ویژه برای اسرائیلی ها.با این حال از کار انداختن حزبالله و حماس حتی به طور موقت، احتمالاً اثرات منفی درازمدتی قابل توجهی بر اسرائیل و خاورمیانه خواهد داشت. ایران تحت فشار قرار خواهد گرفت تا منابع دیگری از اهرم فشار برای جلوگیری از مداخله اسرائیل در برنامههای هستهای و سایر فعالیتهای خود بیابد و این امر احتمال مشارکت در تشدید تنش افقی را بسیار بیشتر میکند زمانی که یک کشور دامنه مناقشه را فراتر از جغرافیای اولیهاش گسترش میدهد. در هفتههای منتهی به حملات 25 اکتبر اسرائیل در داخل ایران مقامات ایرانی بر اساس گزارشها تهدید کردند که علیه ایالات متحده و همچنین هر کشور عربی که به اسرائیل اجازه استفاده از قلمرو یا حریم هوایی آنها برای حمله را داده است تلافی خواهند کرد.با این حال این تشدید عمودی است که بزرگترین خطر را برای امنیت خاورمیانه ایجاد می کند و رهبران اسرائیل با افزایش تحمل خود در قبال آن قمار بزرگی را انجام می دهند. نابودی نیروهای نیابتی آنها آستانه اقدام نظامی ایران را بالا می برد اما همچنین توانایی ایران را برای پاسخ نامتقارن به اقدامات اسرائیل محدود می کند. اگر تلاشهای رهبران ایران برای تشدید تنش افقی بیاثر باشد متوجه خواهند شد که چارهای جز تهدید به اقدام نظامی جدی علیه اسرائیل با استفاده از سلاحهای بزرگتر یا مخربتر ندارند.اگر ایران تصمیم به اقدام نظامی بگیرد احتمالاً اقداماتش مستقیم تر و تشدید کننده تر خواهد بود. از آنجایی که اولین آزمایش اتمی چین در سال 1964 هند را بر آن داشت تا در سال 1974 یک سلاح آزمایش کند که به نوبه خود پاکستان را به سرعت بخشیدن به برنامه هسته ای خود و آزمایش یک سلاح در سال 1998 سوق داد در دراز مدت تشدید کارزار نظامی اسرائیل ممکن است انگیزه نهایی ایران برای عبور از مرزها باشد. آستانه هسته ای ایران دارای تسلیحات اتمی است به گونهای که گروههای مبارز علیرغم اقدامات هولناکشان هرگز چنین نکردند.
عواقب ناخواسته
تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه نیز خطرات قابل توجهی را متوجه ایالات متحده و شرکای منطقه ای آن می کند. اگر ایران به دنبال دستیابی به سلاح هستهای سرعت ببخشد ایالات متحده مجبور خواهد شد که بیشتر در جنگهای اسرائیل دخالت کند حتی در شرایطی که اهرمهای آن در منطقه در حال کاهش است. اسرائیل به طور فزاینده ای مستعد رد توصیه های ایالات متحده است و به دنبال کاهش اتکای خود به کمک های نظامی ایالات متحده است. علاوه بر این چشمانداز حملات ایران علیه نیروهای آمریکایی و کشورهای شریک ایالات متحده را ملزم میکند تا منابع بیشتری را به سمت خاورمیانه هدایت کند همانطور که باید تمرکز خود را برای جلوگیری از تهاجم چین در دریای شرق آسیا تغییر دهد.استراتژی اسرائیل راهبردی آشناست. شرکای ضعیف تر در یک اتحاد همیشه به دنبال انتقال خطر تشدید تنش به شریک قوی تر هستند، پدیده ای که دانشمندان علوم سیاسی آن را “خطر اخلاقی” می نامند. بنابراین این بر عهده رهبران ایالات متحده است که حدود تمایل ایالات متحده برای حمایت از استراتژی اسرائیل را مشخص کنند و به طور خصوصی به همتایان اسرائیلی خود اطلاع دهند که از تشدید بیشتر درگیری ها حمایت نخواهند کرد. دولت دونالد ترامپ رئیسجمهور آینده ایالات متحده باید در حمایت غیرانتقادی خود از دولت بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل تجدیدنظر کند و چگونگی و زمان استفاده آن دولت از سلاحها و مهمات آمریکایی را روشن و محدود کند و باید از لحاظ دیپلماتیک به دیگر بازیگران منطقه اطمینان دهد که ایالات متحده به جای نفوذی تشدید کننده یک نفوذ تعدیل کننده خواهد بود بدون این تغییرات پتانسیل تشدید تنش در خاورمیانه تنها رشد خواهد کرد.