چرا آنها مبارزه می کنند
آنچه در بازی سرزنش بر سر اوکراین در خطر است
محمد قاسم شایق
هرگز نباید آن را شروع می کردی.» هنگامی که دوربین ها در طول یک کنفرانس مطبوعاتی انفجاری در دفتر بیضی در فوریه در حال چرخش بودند دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده از این کلمات استفاده کرد تا ولودیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین را مسئول تهاجم تمام عیار روسیه به کشورش در سال 2022 بداند قرار بود این دو رهبر آن روز قراردادی را امضا کنند که ایالات متحده مواد معدنی حیاتی از اوکراین را در اختیار ایالات متحده قرار می داد اما این طرح مخالف رئیس جمهور اوکراین و رئیس جمهور اوکراین خانه را از دست داد ترامپ همچنین کمک های نظامی آمریکا به کیف را به حالت تعلیق درآورد و به اشتراک گذاری اطلاعات با کی یف پایان داد. هر دو در نهایت بازسازی شدند اما یخ زدگی موقت به قیمت جان اوکراینی ها تمام شد در حالی که جنگ در اوکراین به سال چهارم خود ادامه میدهد این صحنه زشت دفتر بیضی شکل و پیامدهای آن اثبات میکند در صورت نیاز که جنگ بر سر احساس گناه جنگ نیز ادامه دارد و عواقبی در دنیای واقعی دارد.ترامپ تنها نیست که معتقد است گناه از روسیه دور است. جاناتان هاسلام مورخ بریتانیایی نیز در این مورد موافق است. اما برخلاف ترامپ او تقصیر را متوجه اوکراین نمیکند. هاسلم در کتاب جدید خود با عنوان «هبریس: ریشه های آمریکایی جنگ روسیه علیه اوکراین» به وضوح مشخص می کند که چه کسی را مقصر می داند: «تقصیر در اینجا بر عهده ایالات متحده است».به گفته هوبریس واشنگتن پس از پایان جنگ سرد «کیف و چمدانها را به حوزه نفوذ شوروی و در واقع به خاک شوروی سابق منتقل کرد» و «آن آمریکاییهایی که درگیر این کار بودند دقیقاً میدانستند چه میکنند» یعنی دشمنی با روسیه هاسلم استدلال میکند که روسیه به این دلیل که میخواست از گسترش احتمالی ناتو به اوکراین جلوگیری کند واکنش نشان داد. هوبریس تاکید می کند که ولادیمیر پوتین که در 31 دسامبر 1999 به عنوان رئیس جمهور موقت روسیه انتخاب شد با این وجود “بیش از یک دهه، تا سال 2014 برای تصرف کریمه” منتظر ماند از جمله دلایل دیگر برای جلوگیری از لنگر انداختن ناتو در بندر اصلی خود سواستوپل.البته هاسلم به سختی اولین کسی است که واشنگتن را به سوق دادن مسکو به سمت خشونت متهم می کند چندین نویسنده این کار را در پی الحاق کریمه در سال 2014 انجام دادند در مقاله ای که به طور گسترده در فارن افرز منتشر شد با عنوان “چرا بحران اوکراین تقصیر غرب است” جان میرشایمر متخصص علوم سیاسی اظهار داشت که “ریشه مشکل گسترش ناتو است عنصر مرکزی استراتژی غرب برای ادغام روسیه به روسیه.” Hubrisسعی میکند سطح جدیدی از جزئیات را به آن استدلال اساسی بیاورد اما نمیتواند به طور قانعکننده ادعای خود را بیان کند در عوض کتاب نشان میدهد که این بحث مهم تا چه حد از حوزه شواهد دور شده است همچنین ناخواسته دیدگاه های ترامپ را روشن می کند که علیرغم تناقضات ظاهری اشتراکات زیادی با دیدگاه هاسلم دارد. تفاسیر هر دو مرد و همچنین تفسیر پوتین راه خود را از طریق یک تاریخ پیچیده و آشفته در جستجوی مقصران جایگزین انتخاب می کنند. تخصیص گناه بیش از یک تمرین علمی است. تصورات از اشتباهات گذشته بر آینده تأثیر خواهد گذاشت به ویژه به این دلیل که پوتین به وضوح گفته است که هرگونه توافق صلح در اوکراین باید به آنچه که او به عنوان علت اصلی جنگ میداند یعنی گسترش ناتو رسیدگی کند و اگر ترامپ اوکراین را متجاوز و روسیه را قربانی بداند ممکن است به مسکو واگذار کند او میتواند به یک توافق صلح دست یابد که نه تنها فاقد پادمانهایی در برابر از سرگیری تجاوز روسیه است بلکه توانایی ناتو برای دفاع از اعضای اروپایی خود را نیز کاهش میدهد چنین معامله خطرناکی 80 سال پس از پایان جنگ جهانی دوم با شکست آلمان نازی و ارتش سرخ در خیابان های برلین انجام می شود و قدرت روسیه را به قلب اروپا می آورد. یک توافق صلح غیرقابل اجرا، مبتنی بر فرضیات نادرست درباره تاریخ میتواند زمینه را برای بازگشت احتمالی قدرت مسکو فراهم کند با این همه خطر مهم است که این تاریخچه را درست بسازند.
اسلحه های سیگار کشیدن
مثل همیشه شیطان در جزئیات است و غیرقابل اعتماد بودن جزئیات آن یک راه کلیدی است که Hubris در آن کوتاهی میکند ادعای اصلی کتاب این است که گسترش ناتو پس از جنگ سرد نه تنها روسیه را تهدید کرد بلکه تعهدات غرب در برابر چنین اقدامی را نیز نقض کرد به گفته هاسلم این یک «واقعیت» است که «به روسها با قاطعیت قول داده شده بود که ناتو به شرق گسترش نخواهد یافت» حداقل در جریان مذاکرات 1990 درباره اتحاد مجدد آلمان پس از فروپاشی دیوار برلین.در ظاهر روایت هاسلم شایستگی هایی دارد رهبران غربی مجبور بودند با مسکو چانه بزنند تا به اتحاد مجدد آلمان ادامه دهند به لطف راهی که جنگ جهانی دوم به پایان رسید آلمان نازی بدون قید و شرط تسلیم شده بود به این معنی که هیچ محدودیت یا تاریخ انقضایی برای حقوق فرانسه اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و ایالات متحده به عنوان قدرت های اشغالگر وجود نداشت برخی به روز رسانی ها بعداً برای ایجاد دو ایالت آلمان انجام شد اما یک مانع اجتناب ناپذیر در سال 1990 باقی ماند. برای اینکه آلمان تجزیه شده متحد شود باید هر چهار قدرت را متقاعد کند که از حقوق پیروزمندان خود در سال 1945 تسلیم شوند رهبران غربی مایل بودند از این حقوق جدا شوند برخی به ویژه مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا با اکراه بیشتر از دیگران بنابراین چالش متقاعد کردن شوروی بود.غرب باید در ازای آن چیزی ارائه دهد و در فوریه 1990 جیمز بیکر وزیر امور خارجه ایالات متحده از مسکو بازدید کرد تا بفهمد که چه چیزی ممکن است باشد بر اساس خلاصه مکتوب شخصی بیکر او در قالب یک سوال فرضی به رهبر شوروی میخائیل گورباچف گفت: «آیا ترجیح میدهید آلمانی یکپارچه خارج از ناتو مستقل و بدون نیروهای آمریکایی ببینید یا ترجیح میدهید یک آلمان متحد به ناتو گره بخورد با این اطمینان که صلاحیت ناتو از موقعیت کنونی خود یک اینچ به سمت شرق تغییر نخواهد کرد؟» هاسلم نه تنها این سخنان بلکه اظهارات مشابه دیگر رهبران غربی را نیز به عنوان وعده های عدم توسعه دسته بندی می کند که بعداً مورد خیانت قرار گرفت. به عنوان مدرک او از انتشار در روسیه «فهرست خجالت آور طولانی لباسشویی از تضمین های خالی داده شده در زمان های مختلف» توسط آن رهبران استناد می کند. Hubris نمونههایی از این فهرست را که در سال 2022 توسط یک نهاد روسی به نام بنیاد توسعه جامعه مدنی منتشر شد و سایر نشریات اخیر به عنوان دادستان ممکن است از تفنگ دود استفاده کنند: برای ارائه مدرک غیرقابل انکار از گناه غرب با بررسی دقیقتر شکافهای پرونده Haslam به طور کامل تبدیل میشود برای مثال زدن تنها یکی از بسیاری از مثالهای مشکلساز در سراسر کتاب: با تکیه بر این فهرست یا مقالههای علمی بعدی یا هر دو (نقلها نامشخص است) هوبریس معتقد است که «در 2 فوریه 1990 وزیر امور خارجه آلمان هانس دیتریش گنشر طرحهای آلمان برای اتحاد مجدد به گورباچف را تشریح کرد و به او اطلاع داد که «ناتو سرزمین آلمان را تحت پوشش قرار نمیدهد. در هر جای دیگری در اروپای شرقی.» گنشر در آن روز واقعاً این سخنان را گفت اما در واشنگتن و بیکر نه با گورباچف.هم سوابق بایگانی و هم خاطرات گنشر گزارش های مفصلی از وقایع روز ارائه می دهند گاهی اوقات تا دقیقه. وزیر خارجه آلمان در 2 فوریه به ایالات متحده پرواز کرد و در همان شب در تلاشی شتابزده به اروپا بازگشت تا بیکر را در مورد نیاز به تعهد عدم توسعه برای تضمین اتحاد آلمان متقاعد کند برای گنشر آن روز در نورنبرگ با یک صبحانه کاری یک مراسم امضای توافقنامه در مورد نهادهای فرهنگی و یک کنفرانس مطبوعاتی و پس از آن جلسه ای در بن همه قبل از عزیمت او به واشنگتن در ساعت 13:30 آغاز شده بود. بر اساس خلاصه بایگانی شده آمریکایی از دیدار عجولانه وزیر آلمان غربی با بیکر «گنشر بر لزوم اطمینان دادن به شوروی تاکید کرد که ناتو پوشش ارضی خود را به منطقه جمهوری دموکراتیک آلمان یا هیچ جای دیگر در اروپای شرقی برای این موضوع گسترش نخواهد داد.»احتمال اینکه گنشر همان کلمات را در آن روز برای گورباچف تکرار کند اندک است و هیچ مدرکی در نقل قول های هاسلم وجود ندارد. ارتباطات در ترانزیت دشوار و به طور بالقوه ناامن بود. حتی اگر گنشر در آن ساعات پرتنش موفق می شد با رهبر شوروی صحبت کند، نمی توانست با اقتدار صحبت کند. سیاست غرب همچنان مورد بحث بود از این رو نیاز به سفر عجولانه به واشنگتن برای انتقال آنچه که شوروی ممکن است در ازای اجازه دادن به آلمان برای متحد شدن مطالبه کند و گنشر تصمیم نهایی را نمی گرفت.منابعی که هاسلم برای ادعای خلاف آن استفاده می کند نیز قانع کننده نیستند زیرا همه منابع برابر نیستند. در بالای سلسله مراتب شواهد تاریخی منابعی قرار دارند که در مکان و زمان رویدادهای مهم تولید شده اند مانند سوابق ایالات متحده و آلمان غربی از دیدار گنشر در 2 فوریه و پس از آن به طور ایمن معمولاً در یک آرشیو با حداقل یا بدون هیچ شانسی برای اصلاح نگهداری می شوند این سوابق قابل اعتمادتر از مواردی هستند که بعداً تولید و منتشر شدهاند بهویژه توسط نهادهای دور از اقدام مانند فهرست نقلقولهای روسیه در سال 2022 به دلیل خطر تغییر. هنگام بحث و جدل با پیامدهای مرگ و زندگی شناخت این سلسله مراتب شواهد ضروری است همانطور که نیاز به اطمینان از صحت واقعی است در عوض Hubris حاوی اشتباهات متعددی در مورد گاهشماری، جغرافیا و جزئیات انتخابات است و حتی اعضای موسس ناتو را اشتباه شناسایی می کند.
عملیاتSNS
Hubris همچنین مطالعات موجود را نادیده میگیرد واضحترین غفلت عدم استناد به Mearsheimer است و شواهد مرتبطی که استدلال آن را زیر سوال میبرد به عنوان مثال هاسلم به خوانندگان خود اطلاع نمی دهد که بیکر اندکی پس از طرح ایده فرضی عدم گسترش ناتو در گفتگوی فوریه 1990 خود با گورباچف این ایده را پس گرفت.در پایان آن ماه وزیر امور خارجه ایالات متحده به طور کتبی به گنشر اطلاع داد که «باید از بحث در مورد صلاحیت ناتو در آینده در توصیف موضع مشترک ما در رابطه با ناتوی آلمان اجتناب شود». دلیل این موضوع این بود که رئیس بیکر رئیس جمهور جورج اچ. دبلیو بوش تصمیم گرفته بود که بهترین راه برای جلب رضایت مسکو از اتحاد آلمان ایجاد محدودیت برای ناتو نیست در عوض بوش از آلمانهای غربی میخواست که در ازای اتحاد کشورشان اعتبارات و سایر اشکال بودجه را فراهم کنند همانطور که بوش به صدراعظم آلمان غربی در آن زمان هلموت کهل گفت: “شما جیب های عمیقی دارید.” کهل موافقت کرد با این حال با خشم آمریکاییها و کهل گنشر به رفتار خود ادامه داد که گویی هیچ چیز تغییر نکرده است و حتی با پیشنهاد اینکه پیمان ورشو و ناتو هر دو میتوانند بهطور کامل «از بین بروند» پیشقدم شد. برخی از دیپلماتهای سطح پایین غربی ایده گنشر مبنی بر عدم توسعه را تکرار کردند یا به دلیل ناآگاهی از اینکه موضع او دیگر منعکسکننده سیاستهای سطح بالا نیست یا به این دلیل که این ایده به عنوان یک هویج در مذاکرات مفید بود با این حال هیچ یک از آنها مسئول نبودند. کهل در نهایت مجبور شد کتباً به گنشر دستور دهد که دست از کار بردارد و دست از کار بکشد. Hubrisهمچنین از گفتن این موضوع به خوانندگان خود غفلت میکند که نتیجه مذاکرات 1990 معاهدهای که به موجب آن قدرتهای اشغالگر آلمان حقوق خود را در سال 1945 تسلیم کردند متضاد تعهد برای چشم پوشی از گسترش ناتو بود. اگرچه آن معاهده محدودیت هایی را بر فعالیت ناتو در قلمرو آلمان شرقی سابق تحمیل کرد اما سابقه بسیار مهمتری را ایجاد کرد: به ناتو اجازه داد تا حوزه قضایی خود را در تمام آلمان گسترش دهد یعنی از خط مقدم جنگ سرد سابق عبور کند. مسکو این معاهده را در سپتامبر 1990 امضا کرد و متعاقباً آن را تصویب کرد در مقابل مسکو مبالغ هنگفتی از آن جیب های عمیق آلمان غربی دریافت کرد. Hubrisسعی می کند نسخه خود از این تاریخ را با جنگ امروز گره بزند و به خوانندگان بگوید: «شاید فکر کرده باشید که کتابی درباره منشأ جنگ پوتین در اوکراین همه چیز درباره آنهاست» به معنی روسیه و اوکراین اما در عوض داستان «همچنین درباره ما است و ما به معنای ایالات متحده و متحدانش در اروپای غربی است» (تاکید در اصل) به گفته هاسلم واشنگتن و متحدانش طرفهایی هستند که مسئول حمله روسیه به اوکراین هستند زیرا گفته میشود که آنها تعهدات خود را در خصوص عدم توسعه را زیر پا گذاشتهاند اما شواهد تاریخی با روشی که او ادعا می کند جمع نمی شود.
در حال تکمیل تصویر
Hubris همچنین یک عنصر مهم را از تاریخ خود کم می کند. این کشور اقدامات اوکراین و سایر کشورهایی را که قبلاً تحت سلطه شوروی بوده اند تأیید نمی کند این مشکل به ویژه در بحث کتاب درباره تصرف کریمه توسط پوتین در سال 2014 آشکار است. هاسلم میپرسد در سالهای منتهی به تصرف چه اتفاقی افتاد که “پوتین را به این نقطه رساند”؟ او سپس به سؤال خود پاسخ میدهد: «این واقعیت است که دشمن اصلی روسیه ایالات متحده به طور مداوم حضور خود را در اروپای پس از جنگ سرد حفظ کرده و تقویت میکند» به ویژه از طریق گسترش ناتو.این تعبیر اراده اروپای مرکزی و شرقی و بالاتر از همه اوکراینی ها را دست کم می گیرد این فقط قدرت های بزرگ نیستند که رویدادها را شکل می دهند اوکراین به جای اینکه تحت تسلط غرب قرار گیرد عمداً به دنبال جدا شدن از مسکو و ایجاد روابط نزدیکتر با نهادهای غربی بود. برای ذکر یک مثال در 1 دسامبر 1991 بیش از 90 درصد از رای دهندگان اوکراینی از همه پرسی استقلال حمایت کردند در هر منطقه ای از کشور حتی کریمه اکثریت مطلق استقلال از مسکو را انتخاب کردند. ناظران خارجی این رای را آزاد و منصفانه ارزیابی کردند به رسمیت شناختن بین المللی دولت اوکراین در مرزهای سال 1991 آن یعنی از جمله کریمه به سرعت از جمله از سوی روسیه دنبال شد.در سالهای بعد اقدامات مسکو باعث شد که بسیاری از کشورهای سابق پیمان ورشو و جمهوریهای شوروی نسبت به آینده نگران شوند آنها رئیس جمهور روسیه بوریس یلتسین را مشاهده کردند که به رهبران نظامی دستور داد تا در اکتبر 1993 به پارلمان خود شلیک کنند حدود 145 نفر را کشتند و در دسامبر 1994 به چچن حمله کنند در حالی که مبارزه برای جلوگیری از جدایی منطقه از روسیه سال ها پس از آن ادامه داشت.این کشورهای تازه استقلال یافته که نگران این بودند که در خطر باشند روابط نزدیکتری با ناتو و اتحادیه اروپا دنبال کردند عضویت بر آنها تحمیل نشد. آنها فعالانه برای پیوستن به این سازمان های غربی علیرغم دورنمای بازگشت روسیه به مبارزات انتخاباتی پرداختند. لخ والسا رئیسجمهور لهستان بهدنبال محدود کردن این ضربه حتی بیانیهای مشترک با یلتسین در طی نشستی در اوت 1993 در ورشو صادر کرد که در آن اظهار داشت که عضویت لهستان در ناتو “منافی منافع هیچ کشوری از جمله روسیه نیست.” 2014: امید شدید اوکراین برای روابط تجاری نزدیکتر با اتحادیه اروپا. اواخر سال قبل ویکتور یانوکوویچ رئیسجمهور اوکراین تحت فشار پوتین به تلاشها برای انعقاد توافقنامه اتحادیه اروپا پایان داد که قرار بود کیف را به منطقه تجارت آزاد با این اتحادیه وارد کند. اما یانوکوویچ به شدت محبوبیت خود را در میان اوکراینی ها دست کم گرفته بود.اعتراضات در خیابان ها شروع شد و با وجود دمای سرد ادامه یافت در 20 فوریه 2014 بر اساس تحقیقات سازمان ملل “پلیس شروع به تیراندازی بی رویه” به سمت جمعیت کرد حدود صد نفر در جریان آنچه که به انقلاب کرامت معروف شد جان باختند. یانوکوویچ با از دست دادن کنترل خود به روسیه گریخت. هاسلم استدلال می کند که پارلمان اوکراین متعاقباً با رأی دادن به «برکناری یانوکوویچ از سمت خود به این دلیل که رئیس جمهور از سمت خود کناره گیری کرده است» قانون اساسی این کشور را «نقض» کرد. اما Hubris در رسیدگی به فشار روسیه که توافقنامه ارتباط را که اوکراینیها بعدها دوباره احیا کردند، غرق کرد ناکام ماند. هاسلم همچنین به این فکر نمیکند که چرا اوکراینیها در اعماق زمستان به خیابانها آمدند و چرا برخی حتی به امید روابط نزدیکتر با اتحادیه اروپا جان خود را از دست دادند.به طور خلاصه هوبریس عامل اصلی در این داستان و تقصیر را به غرب و به ویژه واشنگتن میسپارد اما نهادهای غربی خود را به اروپای مرکزی و شرقی یا اوکراینی های ناخواسته تحمیل نکردند اوکراین خود به دنبال روابط نزدیکتر با غرب و نهادهای آن بود و مسکو از مدتها قبل در قانون نهایی هلسینکی در سال 1975 توافقی که توسط 35 کشور در سراسر جنگ سرد امضا شد موافقت کرده بود که کشورهای مستقل حق انتخاب اتحادهای خود را داشته باشند.
طرح در همه حال؟
در نهایت هاسلام سیاست خارجی ایالات متحده را از دوران پرزیدنت جورج دبلیو بوش تا پسرش پرزیدنت جورج دبلیو بوش بهطور نادرستی توصیف میکند که شامل یک برنامه منسجم، منسجم و بلندمدت است هاسلم می نویسد: «هدف اساسی آن استفاده از ناتو به عنوان ابزاری برای اجرای Pax Americana بود که فراتر از مرزهای اروپا امتداد داشت.» یکی از اجزای اصلی این طرح این بود که “در سال 1994” واشنگتن “به طور مخفیانه ورود نهایی اوکراین به ناتو را فراهم کرد.”هاسلم معتقد است که این یک نمونه مهم از غرور آمریکایی است و اینجاست که ایده های او بر ایده های ترامپ روشن می شود این دو مرد توافق دارند که علت تهاجم روسیه به اوکراین در نهایت خودپسندی یک دولت بیش از حد است که دست مسکو را وادار کرده است برای هاسلم این دولت ایالات متحده و برای ترامپ دولت اوکراین است اما هر دو معتقدند که مجرمان منتخب آنها نباید در مواجهه با مخالفت موجه روسیه بر آینده اوکراین در ناتو پافشاری می کردند.بار دیگر شواهد و مدارک از ایده یک برنامه بلندمدت ایالات متحده برای اوکراین حمایت میکند اما آنطور که هاسلم ادعا میکند جمع نمیشوند. در سال 1994 رئیس جمهور ایالات متحده بیل کلینتون و مشاور امنیت ملی او تونی لیک در مورد امکان عضویت اوکراین در ناتو گمانه زنی کردند اما ایدههای آنها قبل از اینکه وقایع در جهتی کاملاً متفاوت در پایان سال 1994 حرکت کنند در یک برنامه منسجم ادغام نشدند. در یادداشت بوداپست که در دسامبر همان سال توسط روسیه اوکراین، بریتانیا و ایالات متحده امضا شد کیف موافقت کرد که از سلاحهای هستهای شوروی که در اختیار داشت از جمله بیش از هزار کلاهک با قابلیت مبادله برای ایالات متحده، دست بردارد با حل این مشکل امنیتی برجسته ظاهراً اهمیت اوکراین (و مسئله عضویت آن در ناتو) به طور ناگهانی برای واشنگتن کاهش یافت.این زمان برای کیف غم انگیز بود خلع سلاح اتمی اوکراین در حالی صورت گرفت که بحث چگونگی گسترش ناتو هنوز در واشنگتن مطرح بود چندین احتمال در حال بررسی بود قبل از تفاهم نامه بوداپست روش ترجیحی کلینتون این بود که اوکراین و سایر اعضای بالقوه ناتو به یک گروه موقت بپیوندند که آنها را قادر میسازد بعداً به این اتحاد بپیوندند عضویت کامل کیف در ناتو تضمین نمی شد اما گنجاندن آن در میان این گروه از کشورهایی که در مسیر عضویت بالقوه قرار دارند ابهام مطلوبی را در مورد وضعیت آینده آن ایجاد میکند و در این میان امنیت اوکراین را افزایش میدهد.با این حال در پایان سال 1994 در مواجهه با فشارهای خارج از کشور کشورهایی که تلاش می کنند هر چه زودتر وارد ناتو شوند و در داخل از سوی قانونگذاران جمهوری خواه منتخب اخیر که به دنبال گسترش سریع تر بودند مسیر کلینتون را تغییر داد او گروه بندی موقت تازه ایجاد شده را کنار گذاشت و این تصور را که پیش درآمد ضروری برای عضویت در ناتو است کنار گذاشت و در عوض رویکرد همه یا هیچ را اتخاذ کرد کشورها یا وارد شدند یا با روسیه در آن سوی خط جداکننده واضح بین ناتو و قلمرو غیرناتو رفتند.برخلاف ایده هاسلم مبنی بر توطئه مداوم برای وارد کردن اوکراین به ناتو واشنگتن آگاهانه اوکراین غیرهسته ای را خارج از ائتلاف جایی که در آنجا باقی می ماند رها کرد اظهارات بعدی ناتو مبنی بر اینکه اوکراین در نهایت به عضویت آن در خواهد آمد به ویژه در بیانیه اجلاس بخارست در سال 2008 بخشی از یک طرح جامع چند دهه نبود. در عوض تلاشهای دیرهنگام و بدی برای رسیدگی به آسیبپذیری اوکراین در میان تنشهای فزاینده با روسیه انجام شد.
بالاترین سهام
با وجود همه بی نظمی ها این تاریخ حداقل نکات ثابتی دارد امضا و تصویب معاهده سپتامبر 1990 از سوی مسکو که به صلاحیت ناتو اجازه می داد به سمت شرق در سراسر خط مقدم جنگ سرد حرکت کند وجود ندارد این ویژگی معاهده تصادفی نبود. کارشناسان ارشد در مذاکرات طرف های غربی و شوروی شرکت کردند و همه آنها می دانستند که در حال دستیابی به یک توافق تاریخی با بالاترین حد ممکن هستند.این یک شکست دیپلماتیک شوروی بود و نه یک نظارت آماتوری که مسکو را بدون ممنوعیت قانونی الزام آور علیه گسترش ناتو رها کرد اگرچه برخی از شرکتکنندگان غربی در طول مذاکرات درباره ممنوعیت گسترده گسترش ائتلاف بحث کرده بودند اما چنین ممنوعیتی در متن نهایی وجود نداشت گورباچف که میخواست ناتو را از حرکت نه تنها در سراسر آلمان متحد بلکه در شرق دورتر که میدانست یک احتمال است جلوگیری کند نمیتوانست این توافق را ببندد در عوض دیپلماتهای او به محدودیتهای فعالیتها و زیرساختهای ناتو رضایت دادند. حتی در آن سناریوی فرضی نه ایالات متحده و نه اوکراین مسئول انتخابهای مسکو در تاریخ 24 فوریه 2022 و از تاریخ 24 فوریه 2022 نخواهند بود. برای نام بردن از نمونههای غمانگیز چنین تعهدی توضیح نمیدهد چه رسد به اینکه واشنگتن یا کیف را پاسخگو کند چرا پوتین لازم دید که یک بخش زایمان اوکراین را بمباران کند.پوتین هیچ تعهدی برای سرزنش اقدامات خود ندارد اما او همچنان از تفسیر خود از تاریخ به عنوان توجیهی برای تلاش خود برای تسلیم کردن اوکراین استفاده می کند برای اینکه از این طریق گذشته را به سلاح تبدیل کند او باید شواهد را جمع آوری کند علما هم نباید همین کار را بکنند. هسلام به طور غیرقابل انکاری صحیح است که تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده دارای نمایش های متعددی از غرور است که بسیاری از آنها عواقب وحشتناک و خونینی را به بار آوردند اما مسئولیت وحشتی که در اوکراین رخ داده است بر عهده واشنگتن یا کیف نیست. برای پاسخ به سخنان ترامپ خطاب به زلنسکی: اوکراینی ها آن را شروع نکردند. مقصر دانستن جای دیگری به معنای تبرئه طرف مقصر در این جنگ است روسیه.هر حل و فصلی که مبتنی بر یک گزارش نادرست از چگونگی و چرایی آغاز جنگ باشد در نهایت به یک توافق ناکارآمد منجر خواهد شد اگر ترامپ و تیمش بر اساس تاریخ تحریف شده بر سر یک توافق صلح مذاکره کنند آنها نمی توانند اقدامات لازم برای جلوگیری از از سرگیری تجاوزات پوتین را پس از تشکیل مجدد نیروهای روسیه تضمین کنند در عوض مذاکرات صلح محیطی مساعد برای حملات آتی توسط مسکو در اوکراین و فراتر از آن ایجاد خواهد کرد این حملات نه تنها می تواند جریان بی ثبات کننده پناهندگان را به سمت غرب ایجاد کند بلکه کل غرب را نیز تهدید می کند بدون یک تاریخ مبتنی بر شواهد که به یک راه حل صلح شکل می دهد آن صلح ممکن است به سرعت به خود تاریخ تبدیل شود.