چگونه تعرفه ها دموکراسی را از بین می برند
هشدار در گذشته اقتصادی آمریکای لاتین
محمد قاسم شایق
چرخش گرایی در چند ماه گذشته با انتقادهای زیادی مواجه شده است اما میزان خطری که ایجاد می کند هنوز به طور کامل درک نشده است. بسیاری از بحث های پیرامون تعرفه های پیشنهادی دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده بر پیامدهای کوتاه مدت آنها متمرکز شده است اختلال در بازار سهام، افزایش تورم، اقدامات تلافی جویانه و رکود بالقوه. اما به همان اندازه که این نتایج بد هستند احتمال بدتری نیز وجود دارد. حمایتگرایی اگر اجازه داده شود ادامه یابد میتواند منجر به تغییر شکل کامل سرمایهداری و دموکراسی ایالات متحده شود که امروزه شناخته میشوند.آمریکای لاتین در اواسط قرن بیستم چنین واگذاری را تجربه کرد. رهبران با منطقی مشابه با منطقی که به نظر می رسد امروز دولت ترامپ دنبال می کند تعرفه های حمایتی و محدودیت های تجاری را به عنوان بخشی از تلاش برای تشویق تولید داخلی و ایجاد تعادل مجدد در روابط تجاری که به زعم آنها ناعادلانه است اعمال کردند. نتیجه اما نه یک رنسانس اقتصادی بلکه ناآرامی مالی و حکومت غیر دموکراتیک بود تا زمانی که واشنگتن از برنامه مشابهی پیروی می کند سرنوشت مشابهی را به خطر می اندازد.
یک تله صنعتی
پس از وقوع رکود بزرگ در دهه 1930 چندین تن از رهبران قدرتمند آمریکای لاتین مانند گتولیو وارگاس در برزیل لازارو کاردناس در مکزیک و بعدها، خوان پرون در آرژانتین به این نتیجه رسیدند که پاسخ به مشکلات فراوان منطقه صنعتی شدن است. از دوران استعمار آمریکای لاتین منطقه ای استخراجی بود که عمدتاً محصولات کشاورزی را تولید و صادر می کرد و بیشتر کالاهای صنعتی را وارد می کرد. در دهه 1930 بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران این ساختار تجاری را ناعادلانه میدانستند زیرا باعث میشود منطقه صنعتی نشده و در نتیجه توسعه نیافته باشد. بنابراین رهبران تصمیم گرفتند تا روابط تجاری کشورهای خود را مجدداً متعادل کنند. آنها معتقد بودند که اگر آمریکای لاتین به حمایتگرایی سنگینی میکرد و واردات از شرکای تجاری صنعتی را مسدود میکرد تولیدات داخلی افزایش مییافت. دولتها سیاستهایی را وضع کردند که به عنوان صنعتیسازی جایگزین واردات یا ISI شناخته شدند: افزایش تعرفهها، موانع عظیم برای سرمایهگذاری خارجی و هزینههای زیاد برای شرکتهای دولتی تازه ایجاد شده بهویژه تاسیسات و زیرساختها.این سیاست ها به رشد تولید منجر شد. اما آنها همچنین صنعت آمریکای لاتین را به یکی از کم رقابتترین صنعتها در جهان تبدیل کردند و به فساد دامن زدند. در دهه 1960 آسیب قابل لمس بود. کشورهایی که این استراتژی را پذیرفته بودند مشکلات بزرگی در اقتصاد کلان و خرد ایجاد کردند. تورم افزایش یافت و به نرخهای سالانهای رسید که اغلب سه برابر بیشتر از میانگین جهانی بود (به جز در کشورهای نفتی مکزیک و ونزوئلا). کسری بودجه دولت افزایش یافت زیرا ایالت ها دریافت یارانه به تولیدکنندگان محلی را ضروری می دیدند. و پایه تولیدی که پدیدار شد غیررقابتی بود: کالاهای صنعتی تولید محلی اغلب گرانتر و کیفیت پایینتری نسبت به کالاهایی که قبلاً وارد میشدند بودند که آنها را کاملاً غیرقابل فروش در خارج از کشور میکرد.علت این مشکلات ساده بود: وقتی دولتها از شرکتها در برابر رقابت محافظت میکنند مثلاً از طریق موانع تجاری انگیزههای آنها را برای نوآوری، به حداکثر رساندن کارایی، معرفی فناوریهای پیشرفته و پایین نگه داشتن هزینهها از بین میبرند. همانطور که گوستاوو فلورس ماسیاس دانشمند علوم سیاسی اخیراً بیان کرده است “ISI ایجاد رضایت کرد.” منطقه وارد یک تله شد: تولید گسترش یافت، اما صادرات کالاهای تولیدی کاهش یافت و اقتصادهای محلی را از منابع ارزی محروم کرد.حتی در اوج ISI بقای تولید حفاظت شده منطقه بدون واردات غیرممکن بود. کارخانه ها هنوز به واردات ماشین آلات و قطعات نیاز داشتند، اما بنگاه ها نتوانستند سرمایه برای خرید آنها را جمع آوری کنند زیرا درآمد صادراتی نداشتند. دولت مجبور شد با یارانه های بیشتر و بیشتر وارد عمل شود. این افزایش مخارج دولت ایالت ها را وارد بحران مالی مزمن کرد. بنابراین نه تنها حمایت گرایی با حذف واردات ارزان در کوتاه مدت منجر به تورم بیحساب شد بلکه شرایط را برای تداوم تورم ایجاد کرد: ایزوله کردن شرکتهای محلی از رقابت انگیزه افزایش قیمتها را فراهم کرد و منجر به افزایش کسریهای مالی شد که دولتها تنها با چاپ پول میتوانستند از آن حمایت کنند. دستمزدها به سرعت قدرت خرید خود را از دست دادند اگرچه کارگران میتوانستند در صنایع محلی شغل بیابند اما برای خرید کالاهای مصرفی تولید شده محلی با مشکل مواجه شدند.
رقابت در میان دوستان
عواقب سیاسی صنعتی شدن جایگزین واردات حتی بدتر بود. سیاستهای حمایتگرا همواره نیازمند بوروکراسیهای جدید بود تا آنها را به اجرا درآورند و تعیین کنند که کدام محصولات از کدام کشورها مشمول تعرفهها یا مجوزهای واردات میشوند. بسیاری از این تصمیمات خودسرانه بودند یا حداقل به قوانین یا استانداردهای سختگیرانه وابسته نبودند. جزئیات مجوزها، نرخها و محصولات تعرفهشده به طور منظم در معاملات پشت سر هم بین بوروکراتها و بازیگران خصوصی با منافع خاص در نحوه و زمان اعمال این اقدامات حمایتی تنظیم میشد. شرکتهای خصوصی انرژی خود را به لابی کردن دولت برای حمایت بیشتر مانند تعرفههای بالاتر بر رقبای خود یا مجوزهای ویژه واردات در صورت نیاز به نهادههای خارجی برای تولید کالاهای نهایی خود، معطوف کردند. در ازای آن آنها خدماتی مانند رشوه، کمک به مبارزات انتخاباتی یا حمایت های سیاسی ارائه کردند. به طور خلاصه حمایت گرایی منجر به فساد در مقیاس گسترده شد.همچنین مانع از ظهور سرمایه داری مدرن شد. اقتصادها در قرن بیستم آمریکای لاتین از استخراج گرایی الیگارشی به طرفداری دولتی یا آنچه به عنوان رانت جویی معروف شد گذار کردند. گرچه بخش خصوصی تحت شرایط ISI کم و بیش سودآور بود اما این سودها بیشتر به لطف دولت بستگی داشت نه به سود بازار. شرکت ها منابع خود را نه به نوآوری بلکه به لابی اختصاص دادند. رقابت بین شرکتها نه در بازارها بلکه در مذاکرات پشت سر هم اتفاق افتاد. از آنجایی که اقتصادهای سیاسی آمریکای لاتین به معاملات پنهان از دید عموم متکی شدند فرآیندهای دموکراتیک تضعیف شد و در برخی موارد سیستم به کلی فروپاشید. تورم فزاینده منجر به ناآرامی کارگری شد. افزایش روزافزون رانت خواری منجر به تقاضای مارپیچ از دولت برای دریافت امتیازات بیشتر شد. سیستم نتوانست تحویل دهد. در سال 1973 گیلرمو اودانل جامعه شناس آرژانتینی به این دلیل مشهور شد که تشخیص داد این بحران فزاینده فشارهای کارگری و تجاری که او آن را “مرحله فرسودگی” آی اس آی نامید یک نتیجه اجتناب ناپذیر به بار آورد: ارتش وارد عمل شد تا به جنون پایان دهد. در دهههای 1960 و 1970 کودتاهای نظامی در آرژانتین، برزیل، شیلی، پرو و اروگوئه راه را برای سالها خودکامگی هموار کردند.حتی تحت رهبری نظامی جدید، ISI در همه جا به جز شیلی ادامه یافت و دولت ها به انباشت بوروکراسی، بدهی و کسری بودجه ادامه دادند. برای توصیف این حکومتهای نظامی دهههای 1960 و 1970 اودانل اصطلاح «اقتدارگرایی بوروکراتیک» را ابداع کرد. صنعت محلی فقط ناکارآمدتر شد و به لطف دولت وابسته شد. فساد و تورم در اوایل دهه 1980 شکوفا شد. فقر بی وقفه باقی ماند. صاحبان کسب و کار تحت پوشش حامیان سیاسی خود سودهای خود را اعلام کردند در حالی که دیگران از اثرات مخرب تورم متحمل شدند. نابرابری رشد کرد.در کشورهایی که دموکراسی همراه با حمایتگرایی زنده ماند مانند ونزوئلا در دهههای 1970 و 1980 نارضایتی عمومی از سیستم فاسد منجر به حمایت گسترده از جنبشهای رادیکال شد. این نگرش ها باعث ایجاد دولت اقتدارگرای چپ هوگو چاوز شد که از سال 1999 تا 2013 بر ونزوئلا حکومت کرد. چاوز همچنین برای جلب لطف نخبگان تجاری بر حمایت گرایی متکی بود.در نهایت تحت حمایت گرایی چیزی باید بدهد. هنگامی که ایالات متحده در اواخر دهه 1970 نرخ بهره را افزایش داد سیستم صنعتی سازی جایگزینی واردات آمریکای لاتین از بین رفت. نرخهای بهره بالاتر به این معنا بود که دولتها دیگر نمیتوانند بدهیهای خود را تامین کنند و بانکهای خصوصی نمیتوانند به همان میزانی که بوروکراسیهای دولتی برای کمک به اقتصاد وارد عمل میشوند وارد عمل شوند. اعتبار سقوط کرد. رکودی به وجود آمد. بانکهای خصوصی سقوط کردند یا با استرسهای بزرگی از جمله فرار بانکها مواجه شدند. دولتها نمیتوانستند در داخل یا خارج از کشور پول قرض کنند تا بانکها را نجات دهند یا تعهدات بدهی خود را انجام دهند چه رسد به اینکه برای خروج از رکود هزینه کنند. نتیجه بحران بدهی سال 1982 بود که برای یک دهه و در مورد برخی از کشورها دو دهه گریبانگیر آمریکای لاتین خواهد شد.
محافظت از خودی ها
حمایت گرایی راه حلی نیست که طرفداران آن اغلب اعلام می کنند. این امر منجر به صنعتی شدن در آمریکای لاتین شد تنها به این دلیل که این منطقه قبلاً چنین چیزی را نداشت. محصول جانبی برجستهتر آن نابودی نیروهای بازار با ظهور شرکتهای غیررقابتی بود. انحرافات کلان اقتصادی به شکل تورم و بدهی و استقرار یک دولت مزمن خودسرانه.امروزه در ایالات متحده، کاهش تولید ناشی از عدم تعادل تجاری نیست، بلکه بیشتر ناشی از روندهای سکولار مانند تولید زنجیره تامین است. اکثر تولیدات مدرن امروزی شامل مونتاژ محصولاتی است که به قطعات میانی مختلفی نیاز دارند. بسیاری از این قطعات را می توان با قیمت های رقابتی از فروشندگان کوچک مستقر در مراکز تولید در سراسر جهان خریداری کرد. این مراکز بین المللی قبل از دهه 1990 وجود نداشتند زمانی که بیشتر تولیدات در چند کشور متمرکز بود. تغییرات تکنولوژیک در تولید، کمبودهای آموزشی و ساختارهای مالیاتی که از درآمدزایی ایالت ها برای آموزش مجدد کارگران جلوگیری می کند، بیشتر به غیرصنعتی شدن در ایالات متحده کمک می کند. هیچ یک از این مشکلات با حمایت گرایی قابل حل نیست.در عوض حمایت گرایی سرمایه داری را از بین می برد و دموکراسی را تضعیف می کند. مصرف کنندگان را از تورم و عدم انتخاب عصبانی می کند. این امر باعث می شود شرکت های خصوصی کمتر رقابت کنند و بیشتر فاسد شوند. لابی کردن دولت برای منافع تجاری به بازی غالب تبدیل می شود. این اتفاق قبلاً در ایالات متحده در طول اولین دولت ترامپ شروع شد و شرکت ها بیش از 100000 درخواست محرومیت برای اعمال تعرفه بر واردات فولاد و آلومینیوم را ارائه کردند. اکنون که تعرفه ها افزایش یافته است این درخواست ها قطعا چند برابر خواهد شد و به دولت دوم ترامپ فرصت های بیشتری برای مذاکره با بازیگران خصوصی در مورد معاملات ویژه می دهد.به طور خلاصه حمایت گرایی به دولت ها قدرت بیش از حد خودسرانه برای مداخله در بازار اعطا می کند و در نتیجه بسترهای بیشتری برای تبادل نظر سیاسی ایجاد می کند. این مسیری به سوی احیای کسب و کار نیست بلکه راهی به سوی نابودی سرمایه داری و حکمرانی شفاف است.